اعتماد: زندگی رسم غریبی است. هیچکس نمیتواند فردای خودش را پیشبینی کند. آدمیزاد تا جوان است و سرحال، تصور میکند که عنان اموراتش را به دست دارد و دستکم از پس رتق و فتق خودش برمیآید، دور و برش شلوغ است و روابطش متنوع و رنگارنگ و مستحکم. اما پا به سن که میگذارد به تدریج درمییابد که این خبرها هم نیست، بیماریها و ناخوشیها ناخواسته از هر گوشه و کنار جسمش خودنمایی میکنند و اطرافیانش هم یا سراغ زندگی خودشان میروند و به مشغلههای خودشان گرفتار میشوند، یا نویی مییابند و کهنه را به طاق نسیان میسپارند. آدمیزاد فکر میکند همیشه جوان است و قبراق و شاد و شنگول و سرشلوغ اما تا به خود میآید میبیند، حسابی تنها و درمانده است و کسی سراغی از او نمیگیرد. به رسم زمانه این وضعیت تلخ برای عموم آدمیان پیش میآید و استثنابردار نیست اما برای هنرمندان و نویسندگان و کسانی که زمانی برای خودشان چهرهای بودهاند و آمد و شدی داشتهاند، بارها تلختر و ناراحتکنندهتر است. ۲۹ تیر ماه سال جاری، یعنی همین دو- سه روز پیش، بانو زبیده جهانگیری در خلوت و انزوا و گمنامی در سن ۷۸ سالگی روی در نقاب خاک کشید. این بانوی بازیگر، شاعر و نویسنده را نمیشناختم و واسطه آشنایی استاد منوچهر صدوقیسها، پژوهشگر نامآشنای فلسفه و کلام و عرفان اسلامی بود. در واقع رفته بودم با ایشان درباره موضوع قلندران گفتوگو کنم که متوجه شدم اصلاً حال خوشی ندارد. علت را که جویا شدم به مرگ شبنم خانم اشاره کرد، زنی که به گفته استاد صدوقیسها، روزگاری برای خودش اسم و رسمی داشت و در محافل ادبی و هنری و مطبوعاتی کیا و بیایی. فارغالتحصیل هنرستان موسیقی که از نوجوانی همراه بانو قمرالملوک وزیری بود و دخترخوانده او تلقی میشد، کتابی نیز درباره بانوی آواز ایران نگاشته است. خانم جهانگیری در کنار نویسندگی شعر نیز میگفت و تخلصش «شبنم» بود. برخی از اشعار او در دو دفتر شعر «پرواز را فریاد کن» و «آسمان گریست» منتشر شده است. خانم جهانگیری از نوجوانی در کنار تحصیل، تئاتر کار میکرد و به بازیگری در سینما و تئاتر مشغول بود. به همین سبب پس از افتتاح تلویزیون ملی ایران به عنوان نخستین زن بازیگر تلویزیون به همراه چند هنرمند دیگر به اجرای تئاتر در تلویزیون پرداخت. نخستین نمایشی که او در آن بازی کرد، نمایش «هزار و یک شب» بود و همبازی شدن با محسن فرید، ایرج ناظریان، رقیه چهرهآزاد، علی محزون، عزتالله مقبلی و محبوبه همسر عزتالله مقبلی. همچنین از جوانی در کنار نویسندگانی چون خسرو شاهانی، ذبیحالله منصوری و ابراهیم باستانیپاریزی از همکاران همیشگی مجله نامآور خواندنیها شد و سالها بعد کتابی درباره علیاصغر امیرانی، صاحب امتیاز و سردبیر این نشریه نوشت. پس از انقلاب و با تعطیلی این مجله، خانم جهانگیری به کار تصحیح و ویرایش پرداخت. تصحیح بیش از ۱۲۰ جلد کتاب فارسی و عربی محصول این دوره فعالیت اوست. ویرایش یا مقدمه کتابهای «شهید عشق الهی رابعه عدویه» نوشته عبدالرحمن بدوی و ترجمه محمد تحریرچی و «نهجالبلاغه» ترجمه محمدحسن نعیمی نمونهای از این آثار است. خانم جهانگیری در سال ۱۳۹۳ کتابخانه نفیس خود را به بنیاد دائرهالمعارف بزرگ اسلامی اهدا کرد. در این مجموعه ۱۵۲۰ جلد کتاب و ۱۱۹ عنوان مجله از جمله دوره کامل مجله خواندنیها موجود است. همسر او محمد قاضیاسداللهی نیز نقاش، مجسمهساز و خوشنویس است که در سال ۱۳۸۲ از دنیا رفت. از آثار معروف او میتوان به پرترههایی از بهزاد، ملکالشعرای بهار، پروفسور محسن هشترودی، دکتر محمد مصدق و ابوالحسن صبا اشاره کرد. درگذشت این هنرمند و نویسنده در سکوت، بسیار تلخ و ناراحتکننده است و امید که دستکم اهل فرهنگ و مطبوعات از این پیشکسوت عرصه مطبوعات یاد کنند و به قدر همت خود در ماندگاری نام و یاد او بکوشند. ایدون باد.