فرهنگ امروز: از زمانی که آقا علی مدرّس طهرانی در پاسخ به هفت پرسش شاهزاده بدیع الملک میرزا قاجار، کتاب بدایع الحکم را نوشت و در آن از امانوئل کانت سخن به میان آورد تا به امروز که آثار کانت در ایران ترجمه و منتشر شده است، کانت دورههای متفاوتی را در نگاه اندیشیدن ایرانیان گذرانده و این رویکردها شخصیتهای متفاوت فکری فرهنگی را به خود مشغول داشته است، کسانی با داعیه فلسفه اسلامی مانند مرتضی مطهری، غلامعلی حداد عادل، علی لاریجانی، انشاءالله رحمتی و ... و در شخصیتهای دانشگاهی و علمی معاصر مانند حمید عنایت، میر شمس الدین ادیب سلطانی، کریم مجتهدی، منوچهر صانعی دره بیدی، عزت الله فولادوند، عبدالکریم رشیدیان، سید علی محمودی و ... در رجوع این چهرهها و تفکرات متضاد به آثار و نوشتههای کانت نشان میدهد، فلسفه امانوئل کانت از جایگاه مهم و قابل اعتنایی در شکل گیری اندیشه و دوران نهضت ترجمه در ایران برخوردار است و به نظر میرسد، این رویکرد در خوش اقبالی کانت بوده که با مسائل سیاسی و ایدئولوژیک روز در ایران وارد نشده بلکه از جایگاه فرهنگ و اندیشه مطرح گردید و در ابتدا به صورت فلسفی و غیر سیاسی توسط دیگرانی مانند محمد علی فروغی به صورت مبسوط در جلد دوم از کتاب سیر حکمت در اروپا معرفی شد و فروغی در این اثر به شرح زندگانی و سیر تحول اندیشه کانت پرداخت و به نوعی تا آن دوره برای مخاطب ایرانی، شناخت کافی از کانت توسط فروغی بوجود آمد و این نکته قابل توجه است، برای اولین بار در کتاب فروغی، تطبیق و خلق اصطلاحات لاتین و جدید با واژگان پارسی مطرح میشود و نوع واژههایی نظیر «درون ذات»، «برون ذات» معادل کلماتی مانند «سوژه» و «ابژه» و واژههای «اعراض»، «ذوات معقول» برای «فنومن»، «نومن» توسط فروغی معادل سازی فارسی شد. در نوع کوششهای منحصر به فرد محمد علی فروغی در معرفی امانوئل کانت به جامعه علمی ایران، میتوان بر این نکته توجه داشت که کار پر ارج فروغی در معرفی صحیح و درست از کانت بدون هیچ پیش داوری، یکی از مهمترین منبع عمومی و علمی در معرفی به مخاطبان آثار فلسفه در ایران است. کانت در ایران بیش از آن که در دورههای اخیر به عنوان فیلسوف سیاسی مطرح شود، اندیشههای وی به صورت فلسفه اخلاق و فلسفه نظری معرفی شده است.
در روش شناسی فلسفی، کانت با در آمیختگی تجربه گرایی و عقلگرایی مدرن به بحث درباره مابعدالطبیعه، معرفتشناسی، اخلاق، فلسفه سیاسی، زیباییشناسی و ... میپردازد و از این نظریات با رویکرد انتقادی بر سه موضوع «نقد عقل محض»، «نقد عقل عملی» و «نقد قوه حکم»، فلسفه «انسان شناسی غایت گرای» خود را پی میگیرد. در فلسفه کانت «انسان» در کشاکش میان جزم اندیشی و شک گرایی قرار دارد و در دفاع ازخرد گرایی، با نگاه دانشورانه جزم اندیشی را به بوته نقد میکشاند و معتقد است جزم اندیشی، خیر همگانی را تهدید میکند و کانت از خود میپرسد که در برابر این پدیده چه باید کرد؟ آنگاه میگوید: " بگذارد این اندیشه وران، آزادانه راه خود را بپویند. اگر آنان استعداد خود را نشان دهند، اگر پرسشهای ژرف و نوین ارائه کنند؛ در یک کلام، اگر آنان خرد را نشان دهند، خرد همواره سود خواهد برد". (فلسفه سیاسی کانت، سید علی محمودی، ص ۷۴). خرد کلید فلسفه کانت است که اندیشمند با طرح سؤال و شک به روشنگری خردمندانه نظر میافکند، نظری که به تعبیر کانت " کوزهای لبریز از سؤال " گام در دبستان فلسفه میگذارد و خطری برای حقیقت محسوب نمیشود. با این تعابیر در باور کانت انسان خود آیینی یا انسان غایت گرا بر بنیاد عقلانیت و نقد اندیشه و رأی خود را مطرح میکند که این حق انسانی برای کانت مقدس است و با این نگاه در سه حوزه نقد فلسفی خویش، با بنیاد بر شناخت انسان از راه سنجش خرد به دانش توجه میکند و این نگاه ریشه در شک گرایی دارد که برابر با عقل محض قرار میگیرد و راهی به سوی فلسفه میکشاند، مقصدی که به تعبیر کانت " مقصد راستین آن نشان دادن تمامی گامهای خرد در تابناکترین نور است" و این نقد خرد گرایانه، انسان را با بی رحمی به ورطه شکاکیت میاندازد، شکاکیتی که جز پیروی از عقل محض چیزی را برای کشف حقیقت متصور نمیداند. نقد خردگرایانه در ابتدای امر به سوی شناخت میرود و با تجزیه و تحلیل تواناییها، محدودیتها نسبت به معرفت شناسی، پرسشی فلسفی را پیشه میکند، پرسشی که با چیستی و چرایی شکل میگیرد؟ چیستی و چرایی نه تنها جایگاه مهمی در شناخت شناسی کانت دارد بلکه اساس فلسفه با آن شروع میشود. همانطور که معرفت شناسی شاخهای از فلسفه است، ریشه یابی و درستی موضوع فلسفی نیز از آن نشات میگیرد. کانت با نوشتن سه کتاب نقد عقل محض، نقد عقل عملی و نقد قوه حکم، توجه به نقد خردگرایانه را دنبال میکند.
در کتاب نقد عقل محض درباره ویژگیهای عقل و توان آن در شناخت متافیزیک به بحث میپردازد و با بررسی و تقسیمبندی مقولات شناخت به شرح عقل، محسوسات و ادراک و ویژگیهای عقل محض در شناخت متافیزیکی میپردازد و با بحث منطق استعلایی، تحلیل استعلایی و دیالکتیک استعلایی، به قوه شناخت و مفاهیمی چون نفس، جهان و خدا را مورد اندیشه ورزی فلسفی قرار میدهد.
کانت در کتاب نقد عقل عملی پروژه نقد خرد گرایانه خویش را دنبال میکند و با تمایزگذاری بین پدیدارها (فنومنها) و اشیا در خود (نومنها)، ذهن را تنها دارای قابلیت شناخت پدیدارها میداند و نومنها را از حوزه شناخت عقل انسان خارج میکند. کانت در کتاب خویش به پرسش ((چه باید کرد؟)) پاسخ میدهد و با استنتاج عقلانی قاعده طلایی، حوزه عقل عملی را مشخص میکند و نقد عقل عملی با فلسفه اخلاق عصر روشنگری ارتباط مییابد و بدون توجه به منفعتی که عمل اخلاقی برای انسان دارد، فلسفه اخلاق را به عنوان مهمترین اصل آموزههای فلسفی خویش، فارغ از قید هر گونه امر تجربی و محسوس، عمل اخلاقی راستین را میبیند که این عمل اخلاقی با عقل محض، ارتباط دارد.
با توجه به بحث دو کتاب قبلی، کانت در کتاب سوم خود " نقد قوه حکم " در " سهگانی " (تریلوژی)، در پیوند و نوعی ارتباط میانجی با دو اثر دیگر خویش، از فلسفه نظری به فلسفه اخلاقی گذر میکند و با این توجه که قوه حکم قوهای است مربوط به احساس لذت و الم، در جستجوی مبانی پیشین، فلسفهای از ذوق گیرد تا مبنا یا اصل بنیادیِ نهفته در شالوده قوه حکم، غایتمندی طبیعت به دو صورت صوری یا ذهنی یا واقعی و عینی شکل گیرد و حکم بهغایتمندی صورت یک عین بدون هیچ غایت معینی دهد و این حکم زیباشناختی است، که بدون غایت معینی حکم غایتشناختی هم خواهد بود.
طرح نظریات سیاسی کانت، طی سالیان اخیر در ایران بیشتر بوده است و این نکته حائز اهمیت میشود که کانت از منظری فلسفی به تحولات سیاسی مانند انقلاب کبیر فرانسه نگریست ولی این دیدگاه از شخصیتی سیاسی با دغدغههای سیاسی ایدئولوژیک شکل نگرفت بلکه کانت از منظر فلسفه و عقلانیت محض در پیوند با اخلاق و انسانیت، بحث فکری در رابطه با آزادی اراده، سیاست و مذهب داشته است و در طول زیست فلسفی خود کمتر به فلسفه سیاسی و تحولات ناشی از آن، علاقه نشان داد، چنان که کانت با این دیدگاه در اشاره به فیلسوفانی که دنبال سازگاری طبیعت و اراده هستند، مینویسد: «از آنجا که پیوند ناگسستنی رویدادها (پدیدهها) قانون تغییرناپذیر طبیعت است، اگر رویدادها واقعاً و مطلقاً حقیقت داشته باشند آزادی اراده ممتنع است؛ لذا فیلسوفانی که در این مسئله به عقیده عموم بگروند هرگز نخواهند توانست دو مفهوم طبیعت و آزادی را سازگار سازند.» و در جای دیگری با اشاره به نقش مذهب و سلوک اخلاقی انسان باور داشت اخلاق مستلزم دین نیست و هر چیزی غیر از طریق سلوک اخلاقی که انسان خیال میکند برای ترضیه خود انجام دهد توهم کاذب است. بی شک کانت فیلسوف عصر روشنگری بود که انسان را به دلیری در فهم خویش فرا میخواند و این دلیری ریشه در خرد نقادی دارد که با درک جایگاه انسان، آن را منشأ قوانین عمومی طبیعت میداند که تجربه از آن نشات میگیرد و عقل انسان، قانون اخلاقی را برای اجتماع انسانی بوجود میآورد و این قانون، مبنای نگاه انسان در باور به خدا، آزادی، و جاودانگی میشود.
سخن آخر:
حال میتوان بر این مساله تأمل داشت، کانت با نگاه فلسفی ژرف اندیش به دنبال کشف عقلانیت محض بدون التزام به هیچ قاعده یا مبنای دیگری است و عموماً ایدئولوژی در فلسفه کانت هیچ جایگاهی ندارد و از طرف دیگر کانت برای خود جایگاه فیلسوف سیاسی قائل نیست و این مساله در شکل گیری تفکرات پیرامون فلسفه کانت امر بدیهی میباشد که آموزهها و جاذبیت های شخصیتی امانوئل کانت برای اهل ایدئولوژی، سیاست بازی و روشنفکری در ایران، جذابیت فکری سیاسی نخواهد داشت و در کشور ایران نگاه سیاسی به کانت کمتر محل مناقشه بوده است و تا کنون طرح اندیشههای کانت کمتر حاشیه ساز بوده است.