اعتماد: گوگلکردن یکی از آشناترین و رایجترین کارهای این روزهای آدمهایی است
که با اینترنت سر و کار دارند. عموم آنها در جیبشان یک گوشی تلفن هوشمند دارند یا
در محیط کار یا خانه، رایانهای متصل به اینترنت و روزانه چندین و چندبار، به دلایل
گوناگون، موتور جستوجوی گوگل را باز کرده و در آن کلمه یا کلماتی را «سرچ» میکنند.
البته موتور جستوجو، منحصر به گوگل نیست و الان دیگر تقریباً بیشتر وبسایتها، شبکههای
اجتماعی و فضاهای مجازی جستوجوگر دارند، اما بعید است
هیچ کدام از جهت میزان فراگیری و گستردگی به گرد پای گوگل برسند. گوگل مصداق تام و
تمام تعبیر «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» است که هر چیزی که آدم بخواهد را از هر جای
دنیا، به طرفهالعینی پیدا میکند و هزاران هزار صفحه مرتبط به آن را در کسری از
ثانیه پیش روی کاربر باز میکند. ما معمولاً با گوگل دنبال علایق، نیازمندیها، پرسشها
و گمشدههایمان میگردیم. یکی به دنبال یافتن معنای یک واژه است، دیگری میخواهد
نشانی یک مجتمع تجاری را بیابد، سومی دنبال آن است که بفهمد فلان بازیگر در کدام فیلمها
بازی کرده، چهارمی مصرع دوم یک بیت شعر یا نام شاعرش را فراموش کرده و ... .
بنابراین گوگل در وهله اول، ابزاری برای جستوجوی در جهان است، اما گوگل و هر موتور جستوجوگری را میتوان به عنوان وسیلهای برای کند و کاو در خویشتن خویش نیز درنظر گرفت. اما چطور میتوان از طریق گوگل به سروش کاهن معبد دلفی که میگفت «خودت را بشناس»، لبیک گفت؟ خیلی راحت است، از طریق یک گام به عقب گذاشتن و نگریستن به اینکه در گوگل و هر موتور جستوجوگری به دنبال چه چیز میگردیم و چه چیزهایی را میجوییم. مولانا جلالالدین میگفت: «هر چیز که در جستن آنی، آنی». به بیان دیگر، درون هر یک از ما را مجموعه باورها و احساسات و خواستهها و امیال ما تشکیل میدهد. تصور اولیه هر یک از ما این است که به هر سه دسته مذکور، آگاهی داریم و از خلل این آگاهی، خودآگاهی داریم، یعنی خودمان را میشناسیم.
اما روانشناسان بزرگی چون فروید به ما آموختهاند که این خیال خامی بیش
نیست، آنچه ما از درونمان میشناسیم، تنها بخش کوچکی از هویتمان است که آن را
«خود» (ego) مینامیم، این اگو تنها
نوک قله از کوه یخی است که بخش اعظم آن زیر آب قرار گرفته و از دیده پنهان است و
از نظر فروید، از «فراخود» (super ego) و
«نهاد» (Id) ما تشکیل شده است. شناخت
فراخود، یعنی مرکز بایدها و نبایدها و هنجارهای درونیشده در وجود انسان و نهاد، یعنی
مرکز امیال و خواستهها و آرزوهای آدمی، کار سادهای نیست. ما به سادگی نمیدانیم
چه احساسات و عواطفی داریم و مهمتر از آن چه امیالی. تنها در تجربههای عینی است که
وجوه ناشناخته هویت ما خودش را آشکار میسازد و گوگل کردن یکی از این تجارب روزمره
و مشترک است. یکی صبح تا شب در گوگل و اینترنت دنبال آخرین مدلهای کفش و لباس و
لوازم آرایشی است، دیگری تا اینترنتش روشن میشود، قیمت ارز و سکه را جستوجو میکند،
سومی مدام دنبال آخرین اخبار سیاسی است و اگر به «هیستوری» جستوجوگرش مراجعه کنیم،
اسامی سیاستمداران را مییابیم، نفر چهارم یکسره قیمت خانه و مسکن را جستوجو میکند
و یکسر دنبال اینکه ملک در جابلقا چند است و در جابلسا چطور، فکر و ذکر نفر پنجم قیمت
ماشین و مدلهای مختلف آن است، ششمی عکس «سوپراستار»ها و «سلبریتی»ها را «سرچ» میکند
و از هر طریق میکوشد به زندگی خصوصی آنها سرک بکشد و سر دربیاورد که کی با کی
ازدواج کرد و کی از کی طلاق گرفت، نفر هفتم خوره آخرین یافتههای فنآوری و جدیدترین
مدلهای گوشی است و هشتمی
در به در دنبال آخرین بازیهای رایانه، نهمی فیلمباز یا اهل موسیقی است و دهمی کرم
کتاب. خلاصه از خلل همین جستوجوها میتوان
پی برد که در ذهن و ضمیر آدمیان چه میگذرد و چه چیزی برای آنها دغدغه است و فکر و
ذکرشان را به خود مشغول داشته. یکی هم هست که مدام در گوگل اسم خودش را «سرچ» میکند
و بهدنبال نام و نشان خود در فضای مجازی میگردد.
اما پیش از آنکه بخواهم از این طریق به گمانهزنی درباره دیگران پی ببرم و به اصطلاح شخصیت آنها را روانشناسی کنم، بهتر است به خود مراجعه کنم. آگوستین قدیس، فیلسوف و حکیم مسیحی میگفت: «از خود برون مشو، به درون خودت بازگرد، در درون انسان است که حقیقت مسکن دارد.» آیا تا به حال به جستوجوهای گوگلی و اینترنتی خودم دقت کردهام؟ من به دنبال چه چیزی هستم و در مغاک بیانتهای فضای مجازی چه چیزی میجویم؟ گمشده من چیست؟