ایران آنلاین: تلفن زنگ خورد. صدای پشت خط، خود را «خبرنگار روزنامه ایران» معرفی کرد و از من میخواست برای پروندهای درباره «فعالیت جنسی جوانان» یادداشتی بنویسم. این درخواست برایم جالب و هم غریب بود.
موضوع «زیست جنسی» با فاصله زیاد در صدر مسائل جوانان قرار دارد. اما این موضوع به همان اندازه که مهم است، راهی پر از مانع و محدودیت است. جوان، یعنی کسی که از سن بلوغ گذشته اما هنوز به سن ازدواج نرسیده و روش معین و مشخصی برای انجام زیست جنسی ندارد. موانع عدیده عرفی و قانونی در برابر رفع یک نیازِ غریزیِ، حساسترین و شکوفاترین مقطع زندگی را به بحرانیترین مقطع بدل میکند.
خبرنگار توضیح میداد که در سبکِ گذران اوقات فراغت جوانان تغییرات زیادی رخ داده و ما میخواهیم بدانیم «فعالیتهای جنسی» در رفتارهای فراغتی جوانان چه جایگاهی دارد. جسارتی که در طرح موضوع وجود داشت ستایشانگیز و به همان اندازه غریب بود. یکی دیگر از مشکلات زیست جنسی جوانان همین است که در عرصه عمومی به بحث گذاشته نمیشود. فعالیتی که در زندگی روزمره هر انسان بالغ سالمی حضور مستمر دارد؛ در فرایندی نامعقول به تابویی ساختگی تبدیل شده است. موضوعی که نه فقط در پنهانیِ زندگیها، که در گپوگفتها و طنزها و تعاملات روزمره به شیوههای مختلف حضور دارد، در سازوکاری مصنوعی تابوسازی میشود تا از عرصه گفتوگوهای جدی کنار رود. حالا برایم جالب بود که یکبار یک نشریه به قلب واقعیت زده و تلاش میکند غوغاهای رسانهای را پس بزند تا به جدیترین موضوع زندگی اجتماعی امروزین ما دست دراز کند. همچنان که خبرنگار از پشت خط توضیح میداد، در ذهن من فهرست سرفصلهای بسیار مهمی که میتوان درباره چنین موضوعی نوشت بهخط میشد.
۲.
صدای تلفن پارازیت داشت و من خوب نمیشنیدم. برای آنکه ذهنم را منظم کنم، عنوان دقیق موضوع را دوباره پرسیدم. خبرنگار از پشت خط با صدایی بلندتر و کلماتی شمردهتر تکرار کرد:
- فعالیتهای «فکری» جوانان
و ادامه داد:
- میخوایم بدونیم در این سبکهای جدید فراغتی، جوانان چقدر به «فعالیتهای فکری» میپردازند.
- فعالیتهای «فکری»؟!
- بله «فعالیتهای فکری»
چرا من «جنسی» شنیده بودم. آخ. چه اشتباهی. «فعالیتهای فکری». این عنوان آب سردی بود که روی سرم ریخت. همه شور و هیجان از سرم پرید. هیچ جسارتی در کار نبود. هیچکس به قلب واقعیت نزده بود. هیچ موضوع جدی قرار نبود کار بشود. همان حرفهای کلیشهای و همان شعارهای همیشگی. لابد باید مجموعهای از آمار و ارقام ردیف میکردم که متوسط زمان کتاب خواندن جوانان کم شده یا جوانان همهاش در تلگرام و اینستاگرام میچرخند و دنبال چیزهای بیخاصیت هستند و کتاب نمیخوانند (گویا منظور خبرنگار از «سبکهای جدید فراغتی» همچنین چیزهایی باشد).
صحبت کردن درباره دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی و دردسرهایش مد این روزها است. حالا این مد روز را میتوانیم به اسم «سبکهای جدید فراغتی» پیوند بزنیم به یک بحث کهنه: «اهمیت مطالعه»؛ و یک پرونده جذاب در بیاوریم که هم خواننده را راضی کند هم خطری نداشته باشد. و من که در فاز اشتباهیِ گفتوگو، قول یک یادداشت آبدار داده بودم حالا دیگر دیر بود که قولم را پس بگیرم. قرار شد بنویسم. اما چه بنویسم؟ من درباره چنین موضوعی بیشتر سؤال دارم تا جواب.
سؤالم این است که مگر خود بحران جنسی در زندگی جوان و نوجوان یکی از مهمترین موانع فکر کردن نیست؟ اما سؤال مهمترم این است که چرا یک عده به اسم «بزرگسال» باید بخواهند چیزهای باب میلشان را به نام «فعالیت فکری» در کله عده دیگری فرو کنند که اسمشان را «جوان» میگذارند و به اعتبار همین اسمگذاری، به خود حق بدهند خیال کنند بیشتر میفهمند؟ این دوگانه جوان-بزرگسال از کجا آمده است؟ چرا فقط نگران فعالیت فکری جوان هستیم؟ مگر بزرگسال نباید فکر کند؟
۳.
اما درباره «فعالیت فکری» درک نمیکنم که چرا باید جوان از بزرگسال جدا شود؟ آیا فکر کردن فقط برای جوان لازم است نه بزرگسال؟ در پاسخ، یک فرضیه میتواند آن باشد که بزرگسال کتاباش را خوانده و تمام کرده. جوان است که هنوز نخوانده و باید بخواند.
در واقع تمایز «جوان-بزرگسال» رابطه نزدیکی با تمایز «اکنون-گذشته» دارد. تصور رایجی وجود دارد که مردمان در گذشته سختیکِش و فکور و پرخوان و عمیق بودهاند و هرچه به امروز نزدیک شدهایم مردم لذتجو و کممطالعه و سطحی شدهاند. این تصور رایج، به وضوح اشتباه است. شاخصهای مختلفی وجود دارد که میتواند تفاوت میزان مطالعه و فعالیت فکری در گذشته و امروز را مقایسه کند: سطح تحصیلات امروز نسبت به گذشته؛ تنوع کتابها و تیراژ آنها در گذشته و امروز؛ تنوع و تیراژ نشریات؛ و سهولت دسترسی به کتاب و نشریه.
اما فعالیت فکری فقط به آثار «خواندنی» محدود نمیشود. آثار دیدنی و شنیدنیِ اندیشهبرانگیز هم وجود دارد: تعداد تئاترهایی که امروز نسبت به مثلاً پنجاه سال پیش روی صحنه میرود؛ تعداد فیلمهای فاخر که در طول سال در کشور ساخته میشود امروز نسبت به پنجاه سال پیش؛ امکان دسترسی به فیلمهای جهانی امروز نسبت به همین ده سال پیش؛ پدیده پادکست و رادیوهای اینترنتی و... امروز هر نویسنده و متفکری در هر گوشه پرت دنیا میتواند با راهاندازی یک سایت یا کانال تلگرامی یا ایجاد پادکست، مطالب خود را در همه جهان منتشر کند در حالی که در گذشته انتشار یک یادداشت کوتاه، به دمودستگاه مطبوعات و چاپ و انتشار با هزینههای بالا نیاز داشت.
امروز غوغایی از محتواهای فکری در گردش است که در گذشته قابل تصور نبود. جوان دیروز (که حالا بزرگسال شده است) به هیچ وجه به اندازه جوان امروزی امکان فعالیت فکری نداشت. اما این تفاوت دیروز و امروز، ایجاد تمایز بین جوان و بزرگسال را موجه نمیسازد. همه این امکانات امروزی به همان اندازه که در اختیار جوان امروزی است، در اختیار بزرگسال امروزی هم هست. و فعالیت فکری به همان اندازه که برای جوان اهمیت دارد، برای بزرگسال هم اهمیت دارد.
۴.
اما از طرفی، وجود این همه امکانات در دنیای امروز به این معنا نیست که پرسش از وضعیت «فعالیت فکری» در جهان امروز، پاسخی بدیهی دارد. هیچ یک از این امکانات به خودی خود ثابتکننده بهتر شدن وضع امروز نسبت به گذشته نیست. اصولاً این شکل از مقایسه امروز با گذشته صحیح نیست. هر دورهای باید با زمانه خودش مقایسه شود. در هر دورهای مشکلات و امکاناتی وجود داشته که در چهارچوب وضعیت همان دوره باید سنجیده شود. در دنیای امروز همه این غوغای فکری میتواند لابهلای سیل مطالب زرد گم شود - و تا حد زیادی شده است. گردش این حجم از محتوای زرد در گذشته امکانپذیر نبوده است. باز این هم به این معنا نیست که در گذشته، مردم مصون از اندیشه سطحی بودهاند. از قضا تفکر کلیشهای، شایعه، اسطورهپردازی، دگماندیشی و خرافات ویژگی ذهنیتهای گذشته بودهاند.
۵.
پس همچنان پرسیدنی است که با «تغییر سبکهای فراغتی» و به عبارت دیگر با ظهور پدیده اینترنت و حجم گردش اطلاعاتی که ممکن کرده است «فعالیت فکری» چه سرنوشتی پیدا میکند؟ آیا این حجم از گردش محتوا، امکان اندیشهورزی و بازاندیشی را بیشتر کرده است یا ذهنها را زیر بمباران محتواهای زرد، گرفتارِ کلیشهها کرده است؟ در واقع هیچکدام. نه تکنولوژیهای ارتباطی دنیای امروز قاطعانه به ذهنهایی نقادتر و بازاندیشتر منجر میشوند و نه محتواهای زرد، الزاماً ذهنها را کور و کلیشهای میکنند. پس چه؟ پاسخ چیست؟ فکر میکنم صرف طرح همین پرسش، و حساس کردن ذهن خواننده به موضوع، به عنوان هدف نهایی یک یادداشت کوتاه در این حد، کافی باشد.
اما این پرسش، برای جوان و بزرگسال به یک اندازه اهمیت دارد. جوان و بزرگسال امروزی به یک میزان امکانهایی برای اندیشیدن و بازاندیشی دارند که در گذشته وجود نداشته است و به یک میزان امروز در معرض اطلاعات سطحی قرار دارند که در گذشته ممکن نبوده است.
نگاهی که این پرسش را تنها درباره جوانان طرح میکند احتمالاً فرض گرفته است که جوان احتمال انحرافش بیشتر است. بزرگسال پختگی دارد که او را از انحراف نگاه میدارد. اما میتوان پاسخ داد که از قضا بزرگسال ذهناش در برابر امکان تغییر و بازاندیشی بسته شده. به این معنا، اندیشیدن به آن اندازه که بر جوان اثرگذار است، بر بزرگسال نیست. ذهن جوان هنوز باز است و آماده و پذیرای تغییر و دگرگونی. آنچه بزرگسال دارد نه پختگی که جزمیت و فروبستگی است و آنچه جوان دارد، نه خامی که گشودگی در برابر تغییر است. اگر در دوگانه جوان-بزرگسال وجاهتی وجود داشته باشد، همین است؛ این که ذهن جوان هنوز باز است اما ذهن بزرگسال بسته. بزرگسال بسی بیش از جوان نیازمند بازاندیشی و تغییر است. بیایید نگران بزرگسالان باشیم