کلاوس موُدیک (۱۹۵۱) یکی از سرشناسترین نویسندگان معاصر آلمان است که در رشته ادبیات آلمان، تاریخ و تعلیم و تربیت تحصیل کرده و سال ۱۹۸۰ در رشته ادبیات آلمان دکترا گرفته است. موُدیک از سال ۱۹۸۴ به عنوان نویسنده و مترجم و استاد دانشگاه در آلمان و امریکا فعالیت میکند و عضو انجمن قلم آلمان است. موُدیک تا کنون جوایز ادبی بسیاری چون جایزه ادبی «بتینا فن آرنیم» و «نیکلاس بورن» را دریافت کرده است.
«سانسِت» رمانی است بر مبنای زندگی و دوستی دو نویسنده مشهور آلمانی برشت و فویشت وانگر. موُدیک در این رمان زندگی نویسندگانی را به تصویر میکشد که در دوران فاشیسم از آلمان فرار کرده و در تبعید زندگی میکردند.
رمان سانسِت سال ۲۰۱۱ نامزد دریافت جایزه ادبی آلمان شد. این رمان نخستین اثر کلاوس موُدیک است که به فارسی ترجمه شده است ( نشر چشمه، فروردین ۱۳۹۸، ترجمهی مریم مویدپور ).
آقای مودیک رمان شما «سانسِت» چند هفته پیش در ایران منتشر شد. این نخستین رمان شماست که در ایران به چاپ میرسد. انتشار آثارتان در ایران برای شما چقدر اهمیت دارد؟
باید اذعان کنم که تا به حال ارتباط زیادی با ایران نداشتهام. تصویری که از ایران دارم، بیشتر از طریق رسانهها شکل گرفته و البته از اطلاعات تاریخیام (چون یکی از رشتهای دانشگاهیام تاریخ بوده). ولی از اینکه رمانم در ایران منتشر شده، خیلی خوشحالم.
آیا مایلید به ایران بیایید و کتابهایتان را معرفی کنید؟
البته که دلم میخواهد به ایران بیایم و رمانهایم را آنجا معرفی کنم. ولی چنین سفری باید خوب برنامهریزی بشود. درضمن متاسفانه من فارسی بلد نیستم.
موضوع رمان سانسِت دوستی دو نویسنده معروف آلمانی لیون فویشت وانگر و برتولت برشت است. این رمان با استقبال زیادی روبرو شد و سال ۲۰۱۱ نامزد دریافت جایزه کتاب آلمان بود. به نظر شما دلیل موفقیت این رمان چیست؟
برای موفقیت یک رمان دلایل بسیاری وجود دارد ولی برای عدم موفقیتش فقط یک دلیل. رمان سانسِت به موضوع مهمی چون تبعید میپردازد و به دو نویسنده سرشناس آلمانی و تبعیدی یعنی برشت و فویشت وانگر با سلایق ادبی متفاوت. سانسِت رمانی است درباره این دوستی پیچیده و همچنین درباره عشق. متن رمان هم به گمانم خوب نوشته شده.
دلیل اینکه تصمیم گرفتید رمانی درباره دوستی برشت و فویشت وانگر بنویسد، چه بود؟
تقریباً ۴۰ سال پیش تز دکترایم را درباره فویشت وانگر نوشتم. بنابراین اطلاعات زیادی درباره او و آثارش داشتم. سال ۲۰۱۰ یک بورس ادبی از «ویلا آورورا» Villa Aurora گرفتم. همان ویلایی که محل زندگی فویشت وانگر در زمان تبعیدش در لس انجلس بود و حالا به یکی از مراکز فرهنگی آلمان در امریکا تبدیل شده است که به نویسندگان و هنرمندان بورسیه میدهد. آن زمان موضوعی که ۴۰ سال پیش برای کار آکادمیک دربارهاش تحقیق کرده بودم، کاملاً برایم زنده شد. با بررسی دوستی برشت و فویشت وانگر میشود تضادها و توافق نظرهایی را که آن زمان در مباحث سیاسی و ادبی وجود داشت به خوبی به تصویر کشید.
برشت و فویشت وانگر دو شخصیت کاملاً متفاوت بودند. روش کار و نوع بیان احساسات آنها تفاوتهای زیادی داشت. اما همکاری ادبی آنها بسیار موفقیت آمیز بود. آنها با هم چندین اثر معروف و حتی فیلمنامه نوشتند. حدس میزنید چرا این همکاری حیرت انگیز تا این حد موفقیتآمیز بود؟
فکر میکنم، برشت برای فویشت وانگر مانند پسرش بود. پسری که مورد تشویق و حمایت او بود. فویشت وانگر شیفته نبوغ بی حد و مرز برشت بود. برشت هم نیاز به نویسندهای با توانایی و انضباط کاری و ارتباطات بین المللی فویشت وانگر داشت. دوستی آنها از یک سو تفاهمآمیز بود و ازسوی دیگر سرشاراز بحث و جدل.
فویشت وانگر آخرین نویسندهی معروف آلمانی بود که سال ۱۹۵۶ هنوز در تبعید زندگی میکرد. از این بابت چه احساسی داشت. چقدراحساس تنهایی کرد وقتی از مرگ بهترین دوستش برشت با خبر شد. آیا تنهایی سرنوشت همه نویسندگان تبعیدی است؟
موضوع اصلی رمان دقیقاً همین است. تنهایی در تبعید و آگاهی از اینکه بازگشت به وطن امکان پذیر نیست. البته فویشت وانگر میتوانست امریکا را ترک کند، اما این خطر وجود داشت که دیگر هرگز او را راه ندهند. چون دولت امریکا به او مشکوک بود که کمونیست است.
آیا باید شیفته یک نویسنده بود تا به این حد مشتاقانه به زندگی و آثار او پرداخت؟ آنگونه که شما در این رمان به برشت و فویشت وانگر پرداختهاید؟
شیفتگی احساسی است مانند یک تیغ دولبه و میتواند حتی منجر به از دست رفتن فاصله احساسی لازم بشود. برای نوشتن یک متن خوب، نویسنده نیاز به داشتن فاصله احساسی و خونسردی دارد. اما فکر میکنم، شیفته واقعی برشت و فویشت وانگر نبودم. اما زندگی و سرنوشت آنها برایم بسیار جالب بود. شاید بشود نام شیفتگیام را گذاشت علاقه، کنجاوی و همدردی.
برای نوشتن این رمان نیاز به پژوهشهای زیادی داشتید؟ آیا مدت زیادی صرف مطالعه زندگی و آثار برشت و فویشت وانگر کردید؟
بله، برای نوشتن رمان «سانسِت» باید خیلی تحقیق میکردم. اما چون برای نوشتن تز دکترایم این کار را انجام داده بودم، میتوانستم از مطالب و اطلاعاتی که ۴۰ سال پیش جمعآوری کرده بودم، استفاده کنم و کارم آسانتر شد.
در بخشی از رمان بحث تندی بین برشت و فویشت وانگر درمیگیرد. چون برشت خودش را در یکی از شخصیتهای رمان جدید فویشت وانگر میبیند. مردی به نام پروکل که شخصیتش از دید برشت غیرقابل تحمل است. برشت خشمگین است و این کار فویشت وانگر را هتک حرمت و یک آبروریزی بزرگ میداند که او را مسخرهی جوامع ادبی میکند. اما این جر و بحث با شوخی و خنده به پایان میرسد. آیا چنین صحنهای واقعاً اتفاق افتاده بود؟
بله، این حکایت واقعی است. فویشت وانگر در رمان «موفقیت» که درضمن بهترین رمان او هم هست، برشت را به عنوان مارکسیستی به نام پروکل به تصویر میکشد که مهندس مکانیک است و پدیدهای استثنایی. ریشش را اصلاح نمیکند، خودش را نمیشوید و دیوانهی خودرو است. این مرد گیتار میزند و آواز میخواند و زنها همیشه دورش را گرفتهاند. مردی که خودش را با تعصبی تمامعیار در آغوش مارکسیسم میاندازد، بدون آنکه نظریههایش را بفهمد و عملی نبودن آن را در نظر بگیرد. پروکل شخصیتی قوی و سرکش است که مدام دربارهی خوشبختی جمعی و غیرفردی پُرچانگی میکند. مارکسیسم رمانتیک او از شور و شوق فردیاش سرچشمه میگیرد. اما این شخصیت، بد و غیرقابل تحمل نیست، بلکه بامزه و عجیب و غریب است. پروکل مارکسیستی است که روی صفحهی ماشین تحریرش، درست حرف ایکس (X) گیر میکند؛ آخرین حرف نام مارکس (Marx). برشت از فویشت وانگر میخواهد که این شخصیت را تغییر دهد. اما برای چنین کاری دیر شده، کتاب در حال انتشار است. فویشت وانگر هم به هر حال قصد تغییر آن را ندارد.
آیا بازار کتاب نقشی در انتخاب رمانهایی که مینویسید دارد و شما انتظارات خوانندگان و انتشارات را در نظر میگیرید؟
«نه به این مفهوم که فکر کنم، چه رمانهایی میتوانند موفق و پرفروش باشند و به میل انتشاراتی که کتابهایم را منتشر میکند، عمل کنم. فقط رمانی مینویسم که برایم واقعاً جالب باشد و موضوعش را دوست داشته باشم. ولی اگررمانهایم موفق باشند، خیلی خوشحال میشوم. هر چه باشد زندگیام از راه نوشتن تأمین میشود.
شما مدت زیادی هم به عنوان مترجم کار میکردید و کتابهای زیادی ترجمه کردهاید. فکر میکنید تا چه حد کارترجمه روی نوشتن شما تأثیر گذاشته؟
کارترجمه برای نوشتن رمان بسیار مفید بوده. چون مترجم هنگام ترجمه با دقت بیشتری با سبک نگارش یک رمان آشنا میشود، تا وقتی که متن را فقط میخواند. مترجم از طریق ترجمه با ریزهکاریهایی آشنا میشود که فقط با خواندن متن به نظرش نمیرسد. اما مترجم باید فاصلهاش را هم حفظ کند، در غیر این صورت متن بیگانه وارد متن خودش میشود.
شما سالها در دانشگاههای آلمان و آمریکا به عنوان استاد افتخاری نیز تدریس کردهاید. کار تدریس تا چه حد روی نوشتن شما تأثیر گذاشته است؟
فکر میکنم فقط تأثیر مالی داشته است. چون از این راه میتوانستم درآمد لازم برای نوشتن را کسب کنم. زمانی بود که من نمیتوانستم خرج زندگیام را تنها از راه نوشتن تأمین کنم.
فکر میکنید تا چه حد زندگی و خاطرات شخصی شما روی سبک نوشتنتان تأثیر داشتهاند؟ تا چه اندازه از تجربیات زندگیتان برای خلق شخصیتهای شفاف و واقعی استفاده میکنید؟
زندگی و خاطرات شخصی اهمیت زیادی دارند. تقریباً درهر رمانم صحنهای هست که به زندگی شخصی و خاطراتم مربوط میشود. اما کشیدن مرز بین تخیل و زندگی واقعی بسیار مشکل است. هر متنی که مینویسم، مسلماً در پیوند با زندگی خودم است ولی درعین حال متنی تخیلی نیز هست، چون یک متن خود زندگی یا زندگی واقعی نیست.
آیا به نظر شما نویسنده باید پیش از آغاز رمان زندگی شخصیتها را بشناسد؟
شخصیتهای رمان من هنگام نوشتن شکل میگیرند. پیش از نوشتن اطلاعات کمی درباره آنها دارم. اما وقتی نوشتن را آغاز میکنم، آن شخصیتها زنده میشوند تا حدی که گاهی از رفتارشان تعجب میکنم.
شما را به عنوان نویسندهای با دانش تخصصی بسیار میشناسند، نویسندهای که با دقت زیادی پژوهش میکند. آیا دلیل موفقیت آثار شما این است؟
شاید یکی از دلایلش این باشد. نویسنده باید نخست واقعیتها را بشناسد تا بتواند تخیل را به آن اضافه کند و داستانی تخیلی بسازد. اما بدون شک سبک نوشتن، فرمولبندی و زبان هم نقش مهمی درموفقیت یک متن دارند. با نوشتن واقعیتها شاید بشود یک متن غیرداستانی خوب خلق کرد، اما فقط یک سبک زبانی خوب میتواند از متن یک اثر هنری بسازد.
شما در رمان سانسِت خواننده را با نویسندگان و هنرمندان تبعیدی آلمانی دیگر هم که در کالیفرنیا زندگی میکنند، آشنا میکنید. در میان آنها نویسندگان سرشناسی چون توماسمان، هاینریشمان، فرانتس ورفل هم هستند. آیا درمورد زندگی و آثار این نویسندگان و هنرمندان هم پژوهشهای زیادی انجام دادید؟
نه به اندازه برشت و فویشت وانگر. اما چون یکی از مباحث اصلی رشته تحصیلیام ادبیات آلمان در دوران جمهوری وایمار بود، اطلاعات زیادی درباره زندگی و آثار این نویسندگان داشتم.
تعداد داستانهای کوتاهی که نوشتهاید نسبت به رمانهایتان خیلی کمتر است. آیا ترجیح میدهید بیشتر رمان بنویسید؟ نوشتن رمان برای شما آسانتر است؟
بله، اینطور فکر میکنم. چون حتی ایدههایی را هم که برای داستانهای کوتاه در نظر میگیرم، مبدل به رمان میشوند. اما دلیلش را نمیدانم.
یک داستان کوتاه خواننده را در زمانی کوتاه به دنیای دیگری میبرد ولی یک رمان برای چنین چیزی به زمان خیلی بیشتری نیاز دارد. با این حال بسیاری از خوانندگان، رمان را ترجیح میدهند. به نظر شما دلیلش چیست؟
دلیل این راهم نمیدانم. ولی علاقه به رمان در شرایط شتابزده زندگی بیشتر انسانها خودش یک نوع تضاد است. دلیلش شاید این باشد که خواننده دوست دارد وقتی از متنی لذت میبرد به اندازه کافی فرصت برای درک فضای داستان داشته باشد.
آیا قابلیتهای رمان از داستان کوتاه بیشتر است و به شما امکان بیشتری برای تحقق ایدههای ادبیتان میدهد؟
رمان ساختار ادبی بازی دارد. برای نوشتن یک رمان و چگونگی محتوای آن قاعده معینی تعیین نشده و هیچ محودیتی در مورد اینکه چه میشود نوشت یا باید نوشت وجود ندارد. به ویژه درمورد رمانهای تاریخی، که شامل بیشتر آثار من میشود. برای نوشتن اینگونه موضوعات ساختار رمان مناسبتر از داستان کوتاه است. چون نویسنده فضای بیشتری برای به تصویرکشیدن وقایع تاریخی و گذشتهها دارد، دنیایی که برای خواننده ملموس نیست.
لیون فویشت وانگر یکی ازمعروف ترین نویسندگان آلمانی با شهرتی بین المللی بود. در ایران فقط دو رمان از او ترجمه و منتشر شده است. از دید شما مطالعه آثار فویشت وانگر تا چه حد برای شناخت ادبیات آلمان ضروری است؟
همانطور که گفتید، فویشت وانگر در زمان حیاتش یکی از سرشناسترین و موفقترین نویسندگان آلمانی بود و شهرت بینالمللی داشت. آثارش به زبانهای زیادی ترجمه شده بودند. اما شهرت فویشت وانگر امروزه کمتر شده است. گذشته از رمانهای تاریخی او، خواندن رمانهایی که درباره تاریخ معاصر نوشته، بسیار جالب و پراهمیت است. این رمانها ساختار ناسیونال سوسیالیسم و نظام سیاسی فاشیستی آلمان را به تصویر میکشند، آثاری چون، «موفقیت»، «خواهر و برادر اُپرمان» و «تبعید».
آیا میدانستید برشت یکی از معروفترین نویسندگان آلمانی در ایران است و بیشتر آثارش به فارسی ترجمه شدهاند و نمایشنامههای برشت سالهاست که در ایران روی صحنه میآیند؟
نه نمیدانستم. تعجب میکنم، اما خوشحالم از اینکه برشت هنوز تا این حد در ایران زنده است؟ دلیل اینکه برشت اینقدر در ایران محبوبیت دارد چیست؟!
آیا ادبیات معاصر ایران را میشناسید؟
متاسفانه نه. البته نوید کرمانی را میشناسم که نویسنده بسیار خوبی هم است.
از چه زمانی تصمیم گرفتید نویسنده بشوید؟ آیا چنین تصمیمی را تحت تأثیر نویسنده یا نویسندگان بخصوصی گرفتید؟
از زمانی که دانش آموز بودم به ادبیات علاقه داشتم. شعر و آهنگ مینوشتم. به گروه بیتلها و باب دیلن و لئونارد کوهن علاقه زیادی داشتم. بعد در رشته ادبیات آلمان تحصیل کردم و علاقهام به ادبیات بیشتر شد. زمانی رسید که دلم میخواست بدانم آیا از پس نوشتن برمیآیم. سال ۱۹۸۴ نخستین رمان کوتاهم به نام «خزه» را نوشتم. خیلی زود برایش انتشاراتی پیدا کردم و رمان دیگری هم نوشتم. به یکباره شدم نویسنده.
به کدام نویسندههای کلاسیک یا معاصر علاقه دارید؟
به ر. ل. استیونسون خیلی علاقه دارم و به ارنست یونگر، هرمان هسه، والتر بنیامین، توماسمان و کایزرلینگ (که آخرین رمانم به نام « راز کایزرلینگ» را دربارهاش نوشتهام). هر چه سنم بالاتر میرود، به ادبیات کلاسیک بیشتر کشش پیدا میکنم. کتاب انگلیسی هم زیاد میخوانم (همسرم امریکایی است). به جان چیور، جان آپدایک و ریچارد یِیتز هم علاقه دارم.
به نظر شما میشود نوشتن را یاد گرفت یا اینکه برای نوشتن باید استعداد ویژهای داشت؟
نویسنده باید استعداد داشته باشد. استعداد یادگرفتنی نیست، اما میشود یاد گرفت و استعداد را پرورش داد.
آیا معمولاً با مترجمهایتان در تماس هستید و در روند کار ترجمه به آنها کمک میکنید؟
چون خودم هم ترجمه میکنم، ارزش زیادی برای کار مترجمهای آثارم قائل هستم و اگر کمکی از من ساخته باشد، همیشه با کمال میل از آنها حمایت میکنم.
آیا برای نوشتن نیاز به فضای بخصوصی دارید؟
بهترین جا برای کار کردن میز کارم است در حالیکه میتوانم حیاط خانه را از پنجره نگاه کنم. جاهای دیگر هم میتوانم کار کنم، اما باید جایی پیدا کنم که بتوانم به آن عادت کنم. بعضی از همکارانم در کافه یا قطار مینویسند، اما من نمیتوانم.
آیا داستان یا رمانی نوشتهاید که منتشر نکرده باشید؟ چگونه تصمیم میگیرید متنی را که مینویسید، منتشر خواهید کرد؟
با یکی از دوستانم نمایشنامهای نوشتم که هیچ تاتری نمیخواست آن را اجر کند. شاید هم نمایشنامه ژانر من نیست. غیر از آن نمایشنامه هر متنی که تا به حال نوشتم، منتشر شده است. اما بعضی از متنهایی را که آغاز کردم به پایان نرساندم. وقتی نوشتن خالی از هرگونه لذت باشد، بهتر است نوشتن را ادامه نداد. چون خواننده هم از چنین متنی لذت نمیبرد.
آیا پیامی برای خوانندگان ایرانیتان دارید؟
خواهش میکنم اگر از رمانم خوششان آمد، خواندنش را به دوستانشان توصیه کنند و اگر خوششان نیامد برایم نامه بنویسند.
در پایان پرسشی که برای همه خوانندگان جالب است و احتمالاً همیشه از شما پرسیده میشود. آیا در حال حاضر کتاب جدیدی مینویسید؟
در حال حاضر نمینویسم، درمورد رمان بعدی و موضوع آن فکر میکنم.
*جامعه شناس، استاد دانشگاه و مترجم ادبیات آلمانی