ایران: «ادبیات ما چیزی کم از داشتههای دیگران ندارد.» این گفته مشترک اغلب
آنهایی ست که هم بهدلیل تسلط به زبانی خارجی در جریان وضعیت جهانی ادبیات هستند و
هم از شرایط داشتههای معاصر این بخش فرهنگ خودمان میدانند. موسی بیدج یکی
از این افراد است؛ نویسنده، شاعر و مترجمی که عمده تمرکز او بر فعالیت در حوزه
جهان عرب است و رفت و آمد بسیاری هم به کشورهای عربزبان دارد.
بیدج نه تنها آثار متعددی از عربی به فارسی ترجمه کرده، بلکه حاصل
ترجمههای متعدد او از آثار شاعران و نویسندگان معاصر ایرانی به زبان عربی هم در
کشورهای عربزبان از جمله کویت، لبنان، مصر و الجزایر منتشر شده.
البته او چند کتابی هم آماده انتشار دارد که تا چندی دیگر برای
مخاطبان مصری منتشر میشود. به بهانه حضور جمعی از اهالی کتاب ایران در نمایشگاه
کتاب سوریه و همزمان با روز ملی «شعر و ادب پارسی» میتوانید خواننده گپ و گفتی با
این فعال فرهنگی-ادبی درباره ظرفیت معرفی و انتشار آثار ادبی معاصر فارسی و همچنین
امکان گسترش زبان فارسی در حوزه جغرافیایی کشورهای همسایه باشید.
در کشورهای جهان عرب چقدر برای انتشار کتابهای بازار نشرمان ظرفیت
وجود دارد؟
اگر پاسخ این سؤال را تنها به حوزه ادبیات محدود کنم، باید بگویم
برخلاف برخی گفتهها، ادبیات ما چیزی کم از دیگر کشورهای جهان ندارد. ما در
معرفی داشتههای ادبیمان با دو مسأله جدی روبهروییم: نخست «تولید» و دوم «ترویج». با وجود تمام ظرفیتی که در ادبیات معاصرمان حتی در سطح جهانی
نهفته، در تمام این سالها دست اندرکاران حوزه کتاب تنها در حوزه تولید فعالیت
کردهاند.
این در حالی است که به قول آن ضربالمثل معروف «حرمت امامزاده را
متولیاش نگه میدارد.» متأسفم که بگویم تا به حال کار چندانی در زمینه ترویج
ادبیات معاصرمان و حتی زبان فارسی انجام نشده است.
البته در حوزه کشورهای اطرافمان حداقل تا حدی با چهرههایی نظیر
هدایت، شاملو و فروغ آشنا هستند.
بله، اما توجه داشته باشید که عمده این آشناییها از طریق تلاشهای
شخصی مترجمان و حتی نویسندگان و شاعران بوده. با خودمان که تعارف نداریم،
زبان فارسی عزیز ما است؛ اما مسأله اینجاست که در مقایسه با زبانهای انگلیسی،
اسپانیایی و حتی عربی دایره جغرافیایی محدودتری را در برمیگیرد و جبران این مسأله تنها با تلاشی مضاعفی امکان پذیر
است. از آنجایی که طی سه دهه اخیر به طرق مختلف فعالیت کاریام با
ادبیات عرب و فارسی درآمیخته بوده معتقدم که کار چندانی در راستای گسترش زبان و
ادبیات فارسی انجام نشده، آنچنان که حتی تدریس برخی کرسیهای زبان فارسی به عهده
استادان غیرایرانی است.
با وجود کم کاریهایی که در گسترش زبان و از سویی معرفی ادبیات فارسی
معاصر رخ داده در همین محدوده جهان عرب چقدر علاقهمندی به داشتههای این بخش
فرهنگمان وجود دارد؟
بگذارید سؤالتان را با مثالی پاسخ بگویم، سیاستگذاران فرهنگی مصری
چند سالی ست که در برنامهریزیهای خود توجهی جدی به طرحی دارند که آن را «پروژه
ملی ترجمه» میخوانند. جالب است که بدانید از یک هزار ترجمه نخستی که انجام
دادهاند حداقل ۶۰ ترجمه
به آثار ایرانی تعلق داشته که در میان آنها هم ادبیات قدیم و هم معاصرمان جایگاهی
جدی دارد. مصریها از هشتاد سال قبل کرسی آموزش زبان فارسی داشتهاند، تنها بررسی
مختصری کافیست تا با تعداد زیادی از فارغالتحصیلان مصری در مقاطع کارشناسی ارشد و
دکترا روبهرو شوید.
با این تفاسیر تدریس در کرسیهای زبان فارسی مصر باید بیش از ایرانیان
به عهده مصریان باشد.
خوشبختانه و متأسفانه بله! این را گفتم که بدانید در جهان عرب چقدر
شیفتگی نسبت به یادگیری و آشنایی با زبان و ادبیات فارسی وجود دارد. میزان علاقهمندی
مصریان به زبان فارسی به حدیاست که نه تنها در مصر، بلکه در کشورهای حوزه خلیج
فارس هم کرسیهای آموزش زبان فارسی اغلب در دست آنان است. ای کاش دست اندرکاران
فرهنگی ما هم قدری برای گسترش و اشاعه این بخش از فرهنگمان تلاش کنند.
برنامهریزی چند سال اخیر وزارت ارشاد در حوزه اهدای «گرنت» چقدر مؤثر
بوده؟
«گرنت» اقدام خوبی برای آغاز هدفمند ترجمه ادبیات معاصر ما در سایر کشورهاست،
اما کافی نیست. برای موفقیت در این مسیر حتی میتوان از تجربههای مشابه دیگر
کشورها هم بهره گرفت. بر اساس رفت و آمدهایی که به کشورهای عرب زبان دارم از تعداد
تقریبی مترجمان مجربی که در آن کشورها به زبان فارسی تسلط دارند باخبر هستم و میدانم
که در نهایت حدود ۱۰ نفر میشوند.
اگر بودجه حمایت دولتی از طرحهایی نظیر«گرنت» در ترجمه داشتههای ادبی معاصرمان
افزایش پیدا کند میتوان مترجمان و حتی ناشران جهان عرب را به این کار تشویق کرد.
پراکندگی همین تعداد مترجمان انگشت شمار بیشتر در کدام یک از کشورهای
جهان عرب است؟
تا جایی که مطلع هستم، ۲ نفر در تونس، ۲ نفر در
اردن، ۲-۳ نفر در
عراق و چند نفری هم در کویت وجود دارند. البته هماکنون دقیق در خاطرم نیست. اینها
برگ برندهای برای ما هستند که با قدری برنامهریزی میتوان تعدادشان را افزایش
داد. با برخی استادان عرب زبانی که دکترین آنها در ارتباط با زبان و ادبیات فارسی
بوده صحبت کردهام و میدانم که اغلب به زبان فاخر ادبیات کلاسیکمان تسلط دارند و
در ترجمه آثار معاصرمان و در مواجهه با ادبیات محاورهای با مشکل زیادی روبهرو
هستند، اگر مسئولان فرهنگی بهدنبال ترویج زبان و ادبیاتمان هستند راهکارهای
بسیاری برای موفقیت در این زمینه وجود دارد، همین که امکان حضور دورهای آنان در
ایران فراهم شود بسیار کارساز خواهد بود، کافیست یکی از آنها را به کار ببرند تا
جهانیان ببینند که ما چیزی کم از آنان نداریم. البته منکر وجود آثار ضعیف نیستم،
منتهی معتقدم در کنار انتشار آثار بیشمار ضعیف ما با کتابهای ارزشمندی هم در بخشهای
مختلف ادبیات داستانی و شعر روبهرو هستیم، هر چند که هنوز برای ترویج آنها هیچ
کاری نشده!
مخاطبان ساکن در کشورهای جهان عرب چقدر با شاعران و نویسندگان
معاصرمان آشنایی دارند؟
آشنایی آنان با ادبیات کلاسیکمان در سطح قابل قبولی است، در این
زمینه کمبود چندانی نداریم اما برای ادبیات معاصرمان به جز معدود ترجمههایی که
متکی به تلاشهای شخصی بوده کاری انجام نشده.
آیا دلیل این علاقه مندان، به اشتراکات فرهنگی و دینیمان برمی گردد؟
به طور قطع این مسأله اثرگذار بوده و هست، اما نباید فراموش کرد به
آشنایی آنان با ادبیات کلاسیکمان بازمی گردد. طبیعی است که وقتی از شاهکارهای
ادبیات کلاسیک ما بدانند برای آشنایی با ادبیات معاصرمان هم کنجکاو شوند.
از سوی دیگر ادبیات معاصر فارسی برخوردار از مضامین فرامرزی است،
هرچند که این ویژگی کلی ادبیات جهان است منتهی رد پای آن در ادبیات معاصرمان خیلی
پررنگ دیده میشود.
چرا در میان کشورهای عرب زبان تأکید شما بیش از همه به مصر است؟
ایران و مصر در دورهای از مهمترین و بزرگترین تمدنهای منطقه و حتی
جهان بودهاند. با تکیه بر همین مسأله ما از اشتراکات فرهنگی بسیاری برخوردار
هستیم. حالا کاری به اینکه زمانی «خشایارشا» مصر را میگیرد و... ندارم که به طور
قطع منجر به افزایش این اشتراکات هم شده است. همین حالا هم اگر توجه کنید ایران و
مصر در منطقه خود هر دو از وزنههای مهم سیاسی و فرهنگی هستند. از سوی دیگر پیشینه
رواج زبان و ادبیات ما در مصر به هشتاد سال قبل بازمی گردد.
این تعاملات فرهنگی به اثرگذاری متقابل هر دو زبان و حتی ادبیات آنها
به یکدیگر هم انجامیده؟
بله، کمی مطالعه کافی است تا بفهمید که زبان و ادبیات فارسی چقدر بر
ادبیات و زبان عرب اثرگذاشته و باعث غنای آن شده است. البته زبان و ادبیات عرب هم
تأثیر زیادی بر داشتههای ما گذاشته، این قانونی است که در تعاملات فرهنگی نهفته،
اینکه چیزی میدهید و چیزی میگیرید. بسیاری از بزرگان شعر عرب آشنایی عمیقی با
پیشینه ادبیات فارسی داشتهاند، البته بخشی از این علاقهمندی و آشنایی به این
بازمی گردد که بسیاری از بزرگان شعر گذشته آنان تبار ایرانی داشتهاند. با اینکه
مصریها در مقایسه با سایر کشورهای جهان عرب بهای بیشتری برای فرهنگ قائل هستند
اما سایر کشورهای مذکور هم با وجود غلبه نفت و مسائل اقتصادی در برنامهریزیهایشان
علاقهمندی بسیاری به این بخش فرهنگمان نشان میدهند، اما همان طور که گفتم بهرهمندی
از این علاقهمندی به میزان تلاش خودمان بازمی گردد. شاید بهتر باشد دولتها به
جای دخالت مستقیم با تزریق بودجه و در اختیار گذاشتن امکانات به تشکلها و«NGO»های ادبی به آنان برای انجام این کار یاری برسانند. به طور قطع این
کار تنها در شرایطی به ثمر مینشیند که از آفت اعمال سلیقههای دولتی به دور باشد.