ایران: ۱ یکی از موضوعات مهم در هزاره سوم توجه و اولویت بخشی به مسأله «پرورش» نسبت به «آموزش» است. این روزها این سؤال بسیار مطرح میشود که هدف از مدرسه رفتن بچهها چیست؟
به نظر میرسد که با توجه به اولویتبخشی به کیفیت زندگی در مباحث آموزشی، هدف از مدرسه رفتن برخلاف گذشته که صرفاً با دغدغههای علمی و آموزشی تعریف میشد، با اهدافی مثل «لذت بردن از زندگی»، «ارتباط برقرار کردن با دوستان»، «مهرورزی» و «رشد خلاقیت» عنوان میشود.
۲ امروزه آموزش و مدرسه در تطابق با خود زندگی تعریف میشود. بر این مبنا، دانشآموزان باید «هنر زندگی کردن» را بیاموزند. یکی از مشکلات دانشآموزان این است که بعد از فارغالتحصیلی و با وجود کسب نمرات ممتاز از نظام آموزشی نمیتوانند خوشحال، مقاوم و با اراده قوی زندگی کنند. آنان وقتی با اولین مشکل مواجه میشوند دچار استرس، ضعف اعتماد به نفس و قدرت تصمیمگیری میشوند. این موضوع نشاندهنده این است که ما در نظام آموزشی نتوانستهایم بچهها را برای زندگی تربیت کنیم.
هرچند در سالهای اخیر تحت عنوان درس «مهارتهای زندگی» تلاش شده تا اقداماتی در این زمینه صورت گیرد اما در عمل نتایج چندان مطلوب نیست. بهطور کلی اگر بخواهیم در نظام آموزشی تغییری ایجاد کنیم باید نگرش خود را نسبت به آموزش تغییر دهیم.
مهارت زندگی یادگیری تکنیکها و شیوههای مواجه شدن با واقعیات اجتماعی است، درست مثل یک مسابقه بوکس که بوکسور باید بداند چگونه و از چه زاویهای میتواند حمله کند؟ چطور باید در برابر حملات مقاومت کند و راه عبور و موفقیت چیست؟ همه اینها نشان میدهد که مسأله آموزش لازم است با تغییرات اساسی همراه شود. برای آنکه بتوانیم تغییر در این زمینه ایجاد کنیم باید از خودکاوی آغاز کنیم.
۳ معلمها باید بتوانند راه «درک و شناخت خود» را به دانشآموزان آموزش دهند. در این بحث، پرسش اساسی این است «من کیستم؟» و «چگونه با دنیای خود ارتباط برقرار میکنم؟»
نکته مهم این است که زندگی دارای رازها و رموزی است که گاهی در کتب درسی به آنها اشاره نشده است. اما در فرهنگ غنی ایرانی این نکات وجود دارد. بهعنوان مثال در اندیشههای ناب مولانا و حافظ میتوان مصداقهای عمیقی از مفهوم زندگی را دریافت کرد.
علاوه بر «خودشناسی» نکته دیگری که باید بهعنوان مهارت زندگی به بچهها آموزش داد «توجه به ثروت درون» است. مهمترین ثروت هر کس در درون او وجود دارد. مقصود از ثروت باطنی یعنی پتانسیل رشد و انسان شدن که برای هر فرد مختص خود اوست و در نهادش به ودیعه گذاشتهاند. نکته مهم در این فرآیند این است که ما در تجربههای ادراکی، گوهر انسانی خود را به منصه ظهور برسانیم. انسان تنها موجودی است که میتواند خود را تا بینهایت گسترش دهد. بر این مبنا وظیفه مدارس در جهانی که با هجمههای اطلاعاتی مواجه است، تقویت هر فرد از درون است.
۴ یکی از مهمترین مسائلی که در مهارت زندگی باید به آن توجه شود تأکید و اولویت بخشی به «سواد عاطفی» است. اگر سواد عاطفی را آموزش دهیم دانشآموز میتواند به این ادراک برسد که نقاط ضعف و قوت او چیست و اصولاً با ناکامیهای درونی و هویتی خود چه باید کرد؟ و چگونه میشود احساس امنیت عاطفی کرد؟ در اینجا بحث «فلسفه زندگی» و «زیستن» به میان میآید. دانشآموز باید بداند هدف از خلقت چیست و آمدن او به دنیا با چه اهداف و فلسفهای همراه بوده است؟
در حال حاضر در خصوص فلسفه زندگی و جهانبینی دانشآموزان در نظام آموزشی کار سامانمندی صورت نمیگیرد. ما باید بتوانیم در نظام آموزشی هدفمند و با استراتژیهای مناسب مقتضی زمانه حال حرکت کنیم. شاید بتوان اینگونه گفت یکی از سختترین اقدامات «تربیت انسان مهرورز خلاق ارزشمند» است. اما آنچه که ما به آن نیاز داریم تحقق چنین رهیافتی است. انسانی که مهرورزی را نه از حسب نیاز و وابستگی بلکه در راستای بهتر شدن خود و جهان ارائه میدهد. علاوه بر این، او باید بتواند خلقکننده مضامین نو در جهان باشد. در مهارت زندگی باید تأکید کنیم که هدف این است که هر دانشآموز جهانی نو را ایجاد کند و ایدهای به این جهان بیفزاید. زندگی زمانی هیجانانگیز و زیبا میشود که حس زندگی، هویت مهرورزی و نگاه خلاق را در دانشآموزان تقویت کنیم. چنین انسانی محصول رشد در فضای آگاهی و شناخت است.
انسان آگاه با همه چیز بر اساس هدفمندی و درایت و شناخت مواجه میشود. هماکنون بزرگترین شکاف در جهان امروز جدایی انسان از طبیعت است. دانشآموز مهرورز میداند که بخشی از طبیعت است و باید به طبیعت احترام بگذارد. اگر طبیعت را نادیده بگیریم آینده بشریت با خطرهای جدی مواجه خواهد شد. در کلاسهای مهارت زندگی باید بگوییم ما پیش از آنکه خودمدار و خودمحور باشیم باید طبیعتمدار باشیم. به طور کلی انسان نمیتواند خارج از منطق طبیعت حرکت کند. خروج از منطق طبیعت نتایج ناگواری مثل جنگ، خشونت، از بین رفتن اقلیمهای حیاتی، گرم شدن زمین، سوراخ شدن لایه اوزون و... را به همراه دارد.
۵ در کلاسهای مهارت زندگی باید به بچهها آموزش دهیم که زندگی «هنر مسئولیت» است. اگر ما نسبت به سرنوشت خود و جهان احساس مسئولیت نکنیم نتیجه آن رشد افرادی مثل هیتلر و استالین در تاریخ است. باید یاد بگیریم رشد واقعی، رشد آگاهی و مسئولیتپذیری نسبت به بشریت است. در زندگی هیچ ثباتی وجود ندارد اما این انسانها هستند که میتوانند با درایت و آگاهی و مسئولیت، ثبات را در جامعه ایجاد کنند. در مدارس باید با تحولات کنار بیاییم. اساس زندگی بر تغییر و تحول بنا شده است. تغییرات یعنی جذب شادیها از محیط و با شادمانی زندگی کردن و شناسایی همه آن وقایعی که در اطرافمان در حال وقوع است.
در کلاس «مهارت زندگی» به بچهها یاد دهیم که درد و رنج در زندگی وجود دارد و کسی منکر آنها نیست اما ما چون فهم متفاوتی از زندگی داریم در اقیانوس شادی غوطهور هستیم و این بدین معنا است که ما هم مثل همه مردم جهان در زندگی رنج میکشیم اما چون هدف خلقت را متعالی میدانیم با آگاهی به سوی رشد خود و جهان اطراف حرکت میکنیم. دانشآموزان یاد میگیرند که آموزش هرگز متوقف نمیشود و چه بسا که تجربه زیسته ما در یک برهه زمانی راه متعالی شدن و صعود انسانی ما باشد.
۶ این روزها در تبلیغات در فضاهای مجازی با مسأله «جستوجوی خوشبختی» مواجه هستیم. دانشآموز در کلاس درس مهارت زندگی میآموزد، «خوشبختی» در معنای مطلق، معنایی ندارد. خوشبختی یعنی اینکه فرد بتواند در موقعیت حال بهترین تصمیم را برای خود بگیرد بدون آنکه به کسی یا چیزی آسیب وارد کند.
نکته دیگر اینکه بچهها در کلاس «مهارت زندگی» یاد میگیرند که چگونه با ترسهای خود مواجه شوند. ترس نقطه توقف در زندگی هر فرد است و برای همگان وجود دارد اما واقعیت برای «انسان مهرورز خلاق ارزشمند» این است که ترسهای او چه هستند، چگونه باید آنها را مدیریت کرد و با آنها مواجه شد؟
انسان تنها موجودی است که فاجعههای بزرگ به بار میآورد. اما همین انسان میتواند از فاجعهها عبور کند. صحنه زندگی، صحنه نبرد و مواجهه با چیزهایی است که بر انسان میتازند و قرار است که به ما آسیب برسانند اما اگر به «ثروت درون خود» مراجعه کنیم و درکی عمیق از خود داشته باشیم تسلیم شرایط نخواهیم شد. شاید وقت آن رسیده که وارد اقلیم جدیدی شویم که هاتف آن را وعده داده است.
چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی ست آن بینی
گر به اقلیم عشق رو آری / همه آفاق گلستان بینی