شهرآرا: کتاب مشهور ابوالفضل بیهقی، نویسنده نامدار، «تاریخِ بیهقی» است، هرچند خود نامی بر آن ننهاده باشد؛ از کمدانی است که آن را «تاریخ ناصری» یا «تاریخ مسعودی» بخوانیم، و حتی از ناانصافی. البته که عمده این کتاب معظم، بلکه همه آن درباب آلناصر، سبُکتَگین، ناصرالدینوالدوله، است و آنچه اینک ما دراختیار داریم جملگی به دوران امارت مسعود غزنوی، ناصرلِدینا...، مخصوص، اما، اینجا، کسرهای که «تاریخ» را به کلمه پس از آن میافزاید و پیوند میزند حرفهایی افزون دارد و بیشبهاتر است؛ این کسره با ما میگوید که این تاریخی است که بیهقی آن را آفریده است، چنانکه میل و اراده او بوده است. این نه بدان معنی است که ابوالفضلِ دبیرْ دستانسرایی دروغزن بوده است که نبشتههایش هیچ اعتماد را نمیشاید، بل این را منظور دارد که او از شیوه مألوف و معمول تاریخنویسی که اغلب مورخان متأخر و بسیاری از متقدمانِ ایشان را بدان میشناسیم پیروی نمیکرده است. جعفر مدرسصادقی، داستاننویس مشهور که در کار بازخوانی متون کهن است، «تاریخ بیهقی» را «نخستین رمان تاریخ ادبیات فارسی» خوانده است. این سخن، گیریم که اندکی آمیخته به تسامح و تساهل باشد، بهخوبی منظور ما را میرساند. بیهقی، آنگاه که به وقایع و اشخاص و ... پرداخته است، از کار نپرداخته است، مگر آنزمان که بهخوبی ازعهده پرداخت آنها بیرون شده است، چنانچون یک داستاننویس یا حتی یک نمایشپرداز زبردست. او، ایضاً همچون ایشان، در اثر خویش غایب است، اما جای پای خود را جابهجا در آن باقی مانده است (البته که مدعیان تاریخنویسیِ بیطرفانه نیز از مداخله گزیری ندارند، اما کار ایشان متنشان را تا حد یک اثر ادبی برنمیکشد).
اگر از همان آغازِ پاگرفتنِ رشته «زبان و ادبیات فارسی» کتاب بیهقی را نیز در عِداد متون این رشته درآوردهاند، ازاینمنظر است (اساساً، هر تاریخی که متن درسی دانشجویان «زبان و ادبیات فارسی» بوده است یا هست کمابیش خصلتی «بیهقی» وار دارد، از «نفثةالمصدور» بگیرید تا «تاریخ جهانگشای» و «تاریخ وصاف» و حتی «دُرّه نادره»). «تاریخ بیهقی» تاریخِ بیهقی است، «تاریخِ یمینی» نیست که بر نام نویسندهاش، محمد عُتبی، گَرد نام شاهی، چون محمود غزنوی، یمینالدوله، نشسته باشد. نام بیهقی است که به «تاریخ» او شکوه بخشیده و اسم عامی را به عالم علَم کرده است، هم بدانگونهکه نام سیبویه «الکتاب» را، و نام مولوی «مثنوی» را. هم ازاینروی چهبسا بهتر این باشد که کتاب بیهقی را همان «تاریخ» بخوانیم، اگر نه، چون تاریخ، که مقصود او هم نهتنها این بوده است: «غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»