اعتماد: ما انسانها معمولاً کلمات و جملات را بنا بر عادت و بدون تأمل به کار میبریم. زبان و امکاناتش یعنی کلمات و ساختهای نحوی و ... به شکل روزمره برای ما به عنوان ابزاری برای ارتباط با جهان خارج و بیان افکار و احساسات و خواستههایمان است. این نوعی رویکرد ابزاری و آلی به زبان است. در مقابل برخی اصحاب معرفت نگاهی استقلالی به زبان دارند، یعنی به تک تک کلمات و جملات توجه میکنند و به سخن دقیقتر خود زبان برایشان مساله است. نویسندگان، ادیبان، زبانشناسان و شاعران بزرگ از این دستهاند. برای فیلسوفان نیز زبان مساله است. آنها کلمات و واژهها را به عنوان مفاهیم (concept) در نظر میگیرند و به تحول و تطور معنای آنها در دورههای تاریخی توجه میکنند.
یک تفاوت مهم نگرش فلسفی با نگرش ادبی-زبانشناسانه به زبان در این است که در دومی، کلمه و واژه و به عبارت دقیقتر لفظ اهمیت دارد، در حالی که فیلسوف با مفهوم و در نتیجه با معنا سر و کار دارد. مفاهیم برای فیلسوفان همان ایدهها و اندیشههایی هستند که جهان ذهنی باورهای ما و در نتیجه شکل زندگی ما در جهان را دگرگون میسازند و از این جهت اموری عینی و واقعی هستند. برای فیلسوفان، کلماتی که بیانگر مفاهیم هستند، صرفاً الفاظی گفتاری و نوشتاری نیستند که به راحتی بشود با معادلسازی آنها را ترجمه کرد. شکلگیری و تکوین یک مفهوم در محدوده کاربرد یک زبان به معنای دقیق زمانی رخ میدهد که آن لفظ دقیقاً کارکرد مفهومی پیدا کند، یعنی بتواند معنایی که آن واژه دارد را در میان کاربران آن زبان برساند و کارکرد و اثربخشی عینی و واقعی داشته باشد. در غیر این صورت آن لفظ بیمعنا، میانتهی و پوچ و صرفاً لقلقه زبان است.
برای نمونه کلمه و مفهوم آزادی را در نظر بگیریم. این مفهوم که در دوران جدید در زبان فارسی در مقابل کلماتی چون liberty و freedom به کار میرود، سابقهای کهن در ادبیات و زبان روزمره فارسی دارد. اگر در آثار شاعران و ادیبان بزرگ فارسی یعنی فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ جستوجو کنیم، بارها به این کلمه و مشتقات آن مثل آزاد و آزاده بر میخوریم. اما همه میدانیم که آزادی به عنوان کلمهای در برابر دو اصطلاح فرنگی مذکور، مفهومی نوپدید است، یعنی معنایی تازه دارد که تنها در زیستجهان (به تعبیر هوسرل) جدید و در نتیجه تغییر و تحولات اساسی هم در ساحت فکر و هم در عرصه عمل پدید آمده است. این تغییر و تحولات در واقع زمینهها و شرایط عینی و واقعی تحقق معنای جدید آزادی هستند. در نتیجه بدون تحقق یا محقق کردن آنها نمیتوان دم از آزادی زد، اگرچه میتوان در ترجمه متون در برابر دو لفظ فرنگی فوقالذکر، کلمه «آزادی» را نشاند و آن را در گفتار و نوشتار به کار برد.
به بیان دیگر زمانی تعبیر «آزادی» به عنوان یک مفهوم جدید در یک زبان متولد میشود که شرایط و امکانات عینی تحقق آن نیز فراهم شود. تولد یک مفهوم در یک زبان، به معنای دقیق کلمه، یعنی فراهم آمدن شرایط و امکانات عینی آن مفهوم و این شرایط و امکانات، الزاماً خودشان از جنس مفاهیم (و بالطبع کلمات) نیستند و ای بسا اموری اساساً غیرزبانی هستند، مثل دگرگونی در نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی؛ به عبارت دیگر بدون تغییر جدی در شبکه مناسبات قدرت در عرصههای اقتصاد و سیاست و اجتماع، مفهوم جدید آزادی خلق نمیشود و سخن گفتن از آن صرفاً لفاظی است. البته برای تحقق مفهوم آزادی تحول جدی در شبکه کلی مفاهیم و در نتیجه تغییر زیربنایی در باورها و افکار نیز ضروری است؛ کاری که وظیفه متفکران و فیلسوفان است.
کوتاه سخن آنکه تولد و زایش (birth) یک مفهوم (concept) در یک زبان و در نتیجه کاربری دقیق آن در میان کاربران آن زبان، فقط کار مترجمان و نویسندگان و ادیبان نیست، بلکه نیازمند جهد و کوشش همه کاربران آن زبان در همه عرصهها برای تغییر مناسبات قدرت و شکلدهی به زیستجهانی جدید است، در غیر این صورت، کاربران آن زبان صرفاً در توهم کلمه آزادی زندگی میکنند، بدون آنکه مفهوم آزادی در میانشان متولد شده باشد.