فرهنگ امروز: هانا آرنت از نظریه پردازان سیاسی بزرگ قرن بیستم به حساب میآید که پژوهشهایش در حوزه اندیشه و نظریهای سیاسی مانند قدرت و توتالیتاریسم قابل بررسی و شناخت است. آرنت تعبیر زیبایی از باب جهان دارد: «میهن مرگناپذیر انسانهای میرندهای است که ما هستیم». در این جهان گذشته انسان تبدیل شده به انبار سیاهکاریهای بشر و آینده انسان به قلمرو ممکنات بدل شده است. امور مسبوق به گذشته فقط از راه تضاد با غیر خود به قضایای دیگر اعتبار میبخشد و به خودی خود منبع فیض و معنا به حساب نمیآید. عصر مدرن محصول تضادهای انسان است . در باور آرنت عصر مدرن با جهان بیگانگی فزایندهاش به وضعی انجامیده که در آن انسان هر جا که میرود تنها با خودش روبرو میشود. " آرنت با نظر به آن چه (( عصر مدرن )) مینامد ( از قرن هفدهم تا اوایل قرن هجدهم ) ، وضع پارادوکس گونهای را تشخیص میدهد که در آن روندهای اقتصادی بنیادینی را عمل انسانی به راه انداخت . آن هم در حالی که آنانی که در این ماجرا دخیل بودند هر چه بیشتر خود را تخته پارهای عاجز بر رود جاری نیروهای اجتماعی - اقتصادی تصور میکردند"( هانا آرنت ، وضع بشر ، ص ۲۶ ) .با توجه به همین تعابیر آرنت به دنبال فهم تجربه سیاسی و جایگاه سیاست در حیات انسانی بود و بین دو گونه زندگی انسانی فرق میگذارد : " زندگی وقف عمل (vita active) و زندگی مصروف تفکر و ژرف اندیشی (vita contemplative ) . بالاترین مظهر زندگی وقف عمل کذشته از کارو معیشت کنش اجتماعی است ، یعنی فعالیتی که انسانها از آن راه از جبر طبیعی حاکم بر زندگی روزانه تعالی بجویند ، با دیگران وارد تعامل شوند ، بنیادی نو بگذارند و اثری ممتاز از خود در جهان ایجاد کنند. فقط این گونه فعالیت یا کنش بیانگر استعداد و توان آدمی برای آزاد زیستن و بالاتر رفتن از دغدغههای روزانه و به یادگار گذاشتن دستاوردی مشخصاً انسانی است و شامل اموری میشود همچون بحث ، استدلال و اقناع و ابتکار و قیام در راه هدف و آرمان و اعتراض به شر ؛ به عقیده هانا آرنت ، جایگاه آرمانی این نوع فعالیت ، یا به اصطلاح او کنش ، عرصه سیاست است"(مفهوم شر در فلسفه هانا آرنت ، عزت الله فولادوند ، بخارا ، شماره ۵۸ ،ص ۳۱ ). سیاستی که در کنشها و کردار انسانها به دنبال آزادی و اختیار و فاعلیت است که مفهوم و پیوند عمیقی با آزادی و مفهوم وجودی آن با سرنوشت مردم دارد ، چنان چه آرنت مینویسد: " آزادی علت همزیستی مردم در سازمان سیاسی است . بدون آن زندگی سیاسی بی معنا خواهد بود . علت وجود سیاست آزادی است". سیاست مهمترین مظهر و جایگاه ظهور آزادی است و از این رو آرنت از سیاست در برابر ساخت گرایی و جبر گرایی وعمل گرایی دفاع کرده است. بنا بر این در اندیشه او گرایشی مخالف علوم اجتماعی رایج در قرن بیستم مشاهده میشود."( برای اطلاعات بیشتر بنگرید به بشیریه ، حسین ، تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، لیبرالیسم و محافظه کاری) .آرنت به نقش مشارکت انسان در عرصه عمومی اعتقاد داشت و به نسبت همین نگاه آزادی را در حیات عمومی و سیاسی میجست و امر طبیعی را با ضرورت یا نبودن آزادی یکسان میشمارد و با ستایش از توانایی بالقوه انسان در خلق جهانی انسانی و آزاد ، عمل سیاسی آزاد را به مثابه آرمان اصلی انسان اولویت بر بهزیستی و رفاه انسان میداند ، در این شرایط انسان در برابر راههای مختلف میتواند با اختیار بالقوه و انسانی خویش دست به انتخاب بزند و در این نگاه آرنت باور دارد زندگی انسانی با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق مییابد و با آزادی عجین است . آزادی نیز مستلزم خودجوشی و عمل پیش بینی ناپذیر است . امروزه با ظهور رفاه و به منزله سعادت و به جای آزادی در عرصه عمل عمومی ، اقتصاد به سیاست حمله ور گردیده و سیاست جزو زندگی خصوصی و خانوادگی شده است ." (همین منبع پیشین). در عصر جدید سیاست با تلاش برای تأمین معاش و رفاه انسان معنا یافت و با پر رنگ شدن زندگی خصوصی ، تأمین رفاه ، شادی و رفع نیازهای زندگی شخصی انسان ، شهروند به شخص خصوصی تبدیل شد . به نسبت همین موضوع نظم و امکان پیش بینی در سیاست خاص شخص خصوصی ، آزادی در عمل آزاد تبلور مییابد که عمل آزاد به مثابه جوهر راستین سیاست با مفهوم حاکمیت تباین یافته و در باور آرنت سیاست به مثابه حاکمیت و سیاست به مثابه عمل افراد برابر در عرصه عمومی تفاوت بنیادی دارد. چرا که " قدرت فقط هنگامی ایجاد میشود که افراد برای این که دست به اقدامی بزنند بهم میپیوندند." (هانا آرنت ، انقلاب ، ص ۲۵۱ ). در نظر وی قدرت با خشونت و توان جسمانی تفاوت اساسی دارد و عبارت از نیرو و عصبیتی است که به واسطه عمل جمعی ایجاد میشود . بنا بر این قدرت پدیدهای منفی نیست و میان قدرت و آزادی نه تنها تعارضی نیست ، بلکه رابطهای درونی وجود دارد.( حسین بشیریه همان منبع پیشین ). در نگاه آرنت ، آزادی با امکان عمل در عرصه عمومی و سیاسی ارتباط دارد و در مقابل تفسیر جدید لیبرالی از آزادی در رهایی از سلطه و اجبار خارجی قرار میگیرد.
آرنت با توجه به رخدادهای قرن بیستم بویژه جنگ جهانی دوم و روی کار آمدن هیتلر ، نازیسم و فاشیسم ؛ این دوران را عصر ظلمت مینامید و هم زمان معتقد بود ما در قرن بیستم وارد جهان مدرن نیز شدهایم . جهان جدیدی که قرن بیستم تولید کرده است تهی شدن معنای سیاست و بوجود آمدن پدیده جدیدی به نام " توتالیتاریسم " است که با خودکامگی ، استبداد و دیکتاتوری فرق دارد . آرنت در توصیف توتالیتاریسم چهار عنصر را برجسته میشمارد عنصر اول وجود یک ایدئولوژی است که میتواند کل تاریخ انسانی را توضیح بدهد و تمام اقدامات و سیاستهایی که یک رژیم توتالیتر در نظر میگیرد را توجیه کند . عنصر دوم حاکمیت وحشت مطلق به منای از بین بردن هر نوع آزادی بیان ، دگر اندیشی ، فعالیت فکری و ارتباطی است ، عنصر سوم ویران کردن پیوندها و امکان ارتباط طبیعی میان انسانها با حمله به حوزه عمومی و از بین بردن حوزه خصوصی شکل میگیرد. عنصر چهارم حضور قوی حکومت بروکراتیک یا به تعبیر آرنت حکومت هیچ کس (government of nobody) که در آن انسانها دیگر از خود اراده و شخصیتی ندارند و از هم جدا زندگی میکنند و به صورت توده عظیم و در عین حال تک افتاده و منزوی ارتباط سازنده و نقادی مسئولانهای بین این توده مردم وجود ندارد و جامعه به صورت تودهای شدن و ذرهای شدن فرد خود را در بی خویشتنی میشناسند و تودهها " از راه تخیل محض احساس امنیت میکنند و از ضربات بی پایانی که زندگی و تجارب واقعی بر انسانها و آرزوهایش وارد میکند رهایی مییابند . نیروی تبلیغات توتالیتر در توانایی آن در بستن درهای واقعیت به روی تودههاست .(توتالیتاریسم ، هانا آرنت ، ص ۱۱۹ ). به نظر میرسد آرنت با تأثیر پذیری از کتاب "هستی و زمان" مارتین هایدگر ، اندیشه سیاسی خویش را سامان میدهد و با الهام پذیری از نقد هایدگر به نگرش ابزاری مدرن و تسلط آن بر جهان ، سنت را در گسست مدرنیته میبیند و با شناخت به این پدیده به دنبال نجات و رهایی رابطه انسانهای مدرن با گذشته است . آرنت در این رابطه مدرنیته را لازمه شناخت عصر جهان مدرن میداند و در کتاب «وضع بشر» در توصیف مدرنیته مینویسد: «مدرنیته عصر از میان رفتن سنت، مذهب و اقتدار است. عصر فقدان معنا، هویت، عمل و ارزش، عصر نابودی جهان مشترک، حوزه عمومی و حوزه نمودهاست. مدرنیته عصرسلطه عالم درونی و شخصی است و نیز عصر جامعه تودهای میباشد». آرنت مدرنیته را در فرآیند حوزه عمومی مورد توجه قرارداد. به عقیده آرنت در مدرنیته، انسان کارورز و جامعه کارورز در نقطه مقابل دولتـ شهر یونانی قرار میگیرند و در عصر مدرن اقتصاد بر سیاست پیروز شده است. در باور آرنت سه حادثه بزرگ در وقوع مدرنیته و پیدایش عصر مدرن بسیار تا ثیرگذار بودهاند. وی این حوادث را شامل کشف قاره آمریکا، رفورماسیون و توسعه علوم جدید میداند. آرنت بر مبنای تاثیرات این سه رویداد، عصر مدرن را دارای دو خصلت اساسی میداند: «بیگانگی از جهان» و «بیگانگی از زمین». آرنت معتقد بود: عصر مدرن عصر جامعه تودهای ست که درآن جامعه به مفهوم جدید آن ظهور خواهد کرد و حیوان تقلا کننده بر انسان صاحب اندیشه و کنش پیروزخواهد شد. ازسوی دیگرمدرنیته عصر اراده بوروکراسی و ظهور توتالیتاریسم، خشونت و ارعاب است. وی باور داشت «مدرنیته، فضای عمومی کنش و سخن را به نفع دنیای خصوصی و منافع خصوصی نادیده انگاشته است». در نظر هانا آرنت، «مدرنیته عصر زوال انسان به عنوان حیوان سیاسی است، عصر نابودی سیاست و عمل و عصر نابودی تکثر و آزادی بشر است. مدرنیته عصر سلطه توتالیتاریسم، فروپاشی فردیت و نابودی بشر است». آرنت با توصیف عصر مدرنیته ، به جدایی میان اندیشه و واقعیت در این وضعیت معتقد است و در این نگرش با فاصله گرفتن از سنت فلسفه سیاسی به نگرش جدیدی از سیاست میرسد و با وصف سیاست به " جهان ظاهرها " و " جهان مشترک " ، کثرت (plurality) را عنصر مهمی از جوهر زندگی بشری میداند و معتقد است : " کثرت بشری شرط لازم (( گفتار )) و (( کنش )) انسانی است که دارای دو ویژگی است : برابری و تفاوت چرا که انسانها برابر نباشند قادر به فهم یکدیگر نیستند و اگر با یکدیگر متفاوت نباشند ، نیازی به گفتار و کنش برای فهماندن خود به یکدیگر را ندارند ". در اندیشه آرنت جهان انسانی قلمرو کنش ارتباطی است که گفتار و کنش لزوم و لازمه یکدیگر هستند و انسانها از طریق سخن گفتن و عمل کردن هویتهای شخصی خود را در حوزه عمومی باز میشناسند و به زیست جمعی مسالمت آمیز ادامه میدهند . این زیست جدید انسانی با وجود محیطی آزاد و دموکراتیک در ظهور باور عمل و اندیشه انسان مدرن در اراده جمعی دولت مدرن دموکراتیک متجلی مییابد ، که در آن آزادی فراتر از هر ایدئولوژی خود را مخاطب اختیار و اراده انسان همراه با تفکر و انتقاد از اولویتهای اصلی میشمارد.
وقتی در سال ۱۳۵۹ خورشیدی ، عزت الله فولادوند مترجم و نویسنده فلسفه ، کتاب خشونت نوشته آرنت را به انتشار رساند ، آرنت شخصیت ناشناخته و غیر قابل توجهی بود که مورد اقبال جامعه روشن فکری و فرهنگی ایران قرار نگرفت ، اما فولادوند نا امید نشد و با ترجمه کتاب انقلاب آرنت در سال شصت و یک ، آرای فلسفی سیاسی آرنت را بار دیگر در جامعه ایران مطرح کرد . بدین منوال ترجمه و بسط نظریات آرنت توسط دیگرانی چون محسن ثلاثی ، خشایار دیهیمی ، کیومرث خواجویها ، عباس باقری ، مهدی تدینی ، منصور انصاری و ... ذهن مخاطبان ایرانی را به سوی فیلسوف آلمانی هانا آرنت سوق داد. این نکته حائز اهمیت است که ورود آثار هانا آرنت در ایران با اینکه ماهیتی فلسفی سیاسی دارد کمتر نقش و کارکرد ایدئولوژی سازی برای جریانات سیاست زده روشن فکری دارد و این مساله نیز غیر قابل کتمان است ، کسانی مانند روشن فکران دینی و غیر دینی گاها اگر به آثار و افکار هانا آرنت جهت ایدئولوژی سازی و جریان سازی سیاسی مراجعه کردهاند ، به دلیل ماهیت نظریات سیاسی و تجربه غیر قابل درک جغرافیایی زندگی سیاسی آرنت و نوع الگوی فکری فلسفی حاکم بر افکار و آثار وی نمیتوانند تناسب فکری فلسفی مناسب و جریان ساز با افکار آرنت و جغرافیای فکری سیاسی خود در ایران پیدا کنند. و گرنه هر گونه تلاشی جهت دریافت ایدئولوژی سازی و کارکرد سیاسی از افکار آرنت امری بی پایه و فاقد اعتبار فلسفی است . چرا که به نظر میرسد افکار هانا آرنت به دلیل پراکندگی نوشتار و تفکرات فاقد دستگاه فلسفی است.