ایران: این که «دوره شعر و شاعری تمام شده» را اغلبمان حداقل یک مرتبه شنیدهایم.
حتی گاهی هم با مصداقهایی از این دست روبهرو شدهایم که در گذشتههای دور، آن
سالهایی که رد پایی از آن در دوران مشروطه هم دیده میشود، شعر در حکم رسانهای
اثرگذار عمل میکرده. درست برخلاف امروز که سر از پستوی خانه شاعران و معدود
بازماندگان علاقهمند به این بخش ادبیاتمان درآورده است. با این حال اسماعیل
امینی، شاعر، منتقد ادبی و پژوهشگری که بیش از چهل سال از فعالیت جدی او در این عرصه
میگذرد، نظر دیگری دارد. او که تأکید بسیاری به پرهیز از اظهارنظرهای به اصطلاح
صفر و صدی دارد، میگوید: «آدمهای کم حوصله در هیچ دورهای مخاطب شعر نبوده و
امروزه هم نیستند. حتی در سالهای حکمفرمایی شعر بهعنوان رسانه هم کمتر بحث نوع
جدی شعر در میان بوده، بلکه افراد معترض به شرایط اجتماعی یا حتی سیاسی بیشتر از
شکل و شمایل آن برای نشر گفتههای خود بهره میگرفتهاند.» او ضمن گلایه از افرادی
که به خود حق اظهارنظر درباره اینکه دوره شعر یا حتی فلان قالب به سرآمده میدهند
از وضعیت حاکم بر دانشکدههای رشته زبان و ادبیات فارسی هم گلایه دارد و به نکته
قابل تأملی اشاره میکند، اینکه هنوز هم بعد از گذشت بیش از هشتاد سال از دایر شدن
رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تغییر چندانی در سرفصلها و برنامهریزیهای
درسی رخ نداده! او مهمترین دلیلش را هم در این میداند که انگار برخی از دست بردن
در کاری که بزرگانی همچون بدیع الزمان فروزانفر پایهگذار آن بودهاند، هراس
دارند. گفتهای که نه به این شکل، اما به گونههای مشابه از زبان دیگر اهالی
ادبیات هم شنیدهایم؛ اینکه برای کارآمد شدن خروجی دانشکدههای متعدد زبان و
ادبیات فارسی به بازنگری جدی در سرفصلهای آنها نیاز است. گفتوگوی امروزمان را با
این استاد دانشگاه و فعال ادبی میخوانید.
شما از جمله شاعرانی هستید که تجربههای متعددی از حضور در داوری
جوایز مختلف ادبی و حتی دبیری رویدادهایی همچون شعر فجر برعهده داشتهاید؛ ارزیابیتان
از وضعیت امروز شعر چیست؟ بویژه برخی همکارانتان تأکید دارند شعر دیگر جایگاهی
میان مخاطبان کم حوصله امروز ندارد!
در پاسخ به این سؤال باید به اختلاف نظری که با دیگر همکاران و دوستان
شاعر دارم اشاره کنم، حتماً بارها شنیدهاید که شعر دیگر جایگاه گذشتهاش را
ندارد! این را قبول ندارم و برعکس معتقدم که شعر جدی از همان ابتدا، حتی در دوران
بزرگان ادبیات کلاسیک هم مخاطبانی خاص داشته است. البته تردیدی نیست که به هر حال
تعداد علاقهمندان آن بیش از امروز بوده اما شعر همواره مخاطبانی کمتر از متون نثر
چه به شکل مکتوب و چه به شکل شفاهی آن داشته است.
حتی در دورهای که نقشی همچون رسانههای امروزی را میان مردم ایفا میکرده؟
حتی آن دوران هم به گونهای نبوده که مدعی شویم شعر مخاطبانی عام
داشته! آدمهای کم حوصله در هیچ دورهای مخاطب شعر نبوده و امروزه هم نیستند.
شما اگر به بررسی سالهای حکمفرمایی شعر بهعنوان رسانه هم بپردازید خواهید دید که
در برهههای اینچنینی کمتر بحث شکل شعر درمیان بوده، بلکه افراد معترض به شرایط
اجتماعی یا حتی سیاسی بیشتر از شکل و شمایل شعر برای نشر گفتههای خود بهره میگرفتهاند.
شعر در زمانی که به آن اشاره شد بیش از خود ماهیت شعر بهعنوان یک ابزار اثرگذار
مورد استفاده بوده است. امروزه هم شعر از نظر دایره نفوذ میان مخاطبان همان حال و
احوال گذشتهاش را دارد؛ منتهی تحت تأثیر وسایل ارتباط جمعی نوین و بهرهمندی بخش
گستردهای از مردم از فضای مجازی و اینترنت با آسیبهای متعددی روبهرو شده است.
متأسفانه روزگاری شده که افرادی تحت عنوان شاعری مشغول فعالیت در فضای مجازی شدهاند
که حتی با اصول ابتدایی این کار آشنا نیستند. آنان دست به انتشار نوشتههایی میزنند
که نه تنها اهمیتی ندارند بلکه حتی شعر هم به حساب نمیآیند.
تغییری برای جایگاه شعر قائل نیستید و تأکید دارید که مخاطبان شعر جدی
از گذشتههای دور تا به امروز همواره قشر خاصی از مخاطبان بودهاند؟
بله، به طور قطع معتقد به چنین مسألهای هستم.
از فعالیت افرادی که نوشتههای آنان را نمیتوان شعر دانست گفتید؛
شبکههای اجتماعی را چقدر در ابتذالی که به گفته برخی منتقدان گریبان شعر امروز را
گرفته مقصر میدانید؟
متأسفانه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در کنار فرصت برابری که برای
همه اهالی کتاب در انتشار نوشتههای آنان فراهم کردهاند، امکانی هم به
شاعرنماهایی داده که نوشتههای آنان ارزش چندانی ندارد.
آسیبی که از این طریق متوجه شعر امروز شده بیشتر مضامین اشعار را
دربرمیگیرد یا در بحث ساختاری هم قابل مشاهده است؟
پاسخ به این سؤال مستلزم بررسی و تحقیقی همه جانبه است، حتی حضور در
داوریها یا دبیری جشنوارههای متعدد هم امکانی برای پاسخگویی به آن به دستم نمیدهد.
از نقدی که به تأثیر منفی شبکههای اجتماعی بر شعر دارم نباید اینگونه برداشت کرد
که تکنولوژیهای مدرن ارتباطی را مضر میدانم. حتی نمیتوانم بگویم که این افراد
استفاده صحیح از آن را بلد نیستند؛ به هر حال شعر برای برخی حکم سرگرمی دارد، شاید
به همین دلیل است که شاهد انتشار اشعار کم مایه و غیراصولی در فضای مجازی هستیم.
این افراد با چنین نگاهی به آن میپردازند و از این بابت نمیتوان حتی به آنان هم
نقدی وارد کرد. منتهی شاید بتوان امکانی فراهم کرد که شاهد انتشار آموزشهای ابتدایی
اما اصولی از طریق همین فضای مجازی برای این قبیل افراد باشیم. سرودههای این افراد
را شاید بتوان شاخه جدیدی از سرگرمی دانست، وگرنه اینها شعر نیستند.
شعر خیلی جدیتر از آن است که به ابزاری برای سرگرمی تبدیل شود.
بازگردیم به سؤال نخست؛ آقای امینی با اتکا بر فرصتی که از مشاهده و
بررسی طیف گستردهای از سرودهها برخوردار بودهاید، وضعیت امروز شعرمان را چطور ارزیابی
میکنید؟ علاقهمندی شاعران جوان بیشتر به قالبهای کلاسیک است یا مدرن و امروزی؟
در کنار همه نقدهایی که متوجه کار شاعران جوان است نمیتوان منکر این
شد که شعر امروز برخوردار از تجربههای افراد مختلفیست که در این زمینه فعالیت میکنند.
شاعران امروز خواه ناخواه از همه قابلیتهای دیروز و حال شعر بهره میگیرند، البته
این مسأله درباره افرادی صدق پیدا میکند که اهل مطالعه هستند و اصول کار حرفهای
را میدانند. با این حال شنیدن این گفته تکراری که هرازچندی از سوی افراد مختلف
شنیده میشود که دوره فلان قالب شعری گذشته ادعایی نشأت گرفته از ناآگاهیست. شما همین
حالا نگاه مختصری به مجموعههای شعری بیندازید متوجه تنوع بسیار، چه از نظر مضمون
و چه از نظر ساختاری خواهید شد. برهمین اساس نمیدانم برخی چطور به خودشان حق میدهند
که بگویند دوره فلان قالب شعری به سرآمده؟ این قبیل اظهارنظرها ساده لوحانهاند.
هر یک از شاعران درصدد انتقال یافتههای خود در قالبهای مختلف هستند، حالا بحث
اینکه جامعه آن را بپذیرد یا نه صحبت دیگریست. این قبیل مباحث قابل خط کشی نیست.
همه قالبهای کلاسیک و نو شعر فارسی به فراخور سلیقه شاعران مختلف به حیات خود
ادامه میدهند، منتهی برخی فرصت مطرح شدن پیدا میکنند و برخی نه! شاعرانی که از
مطالعه و دانش کافی برخوردار هستند کوله باری از تجربههای شاعران پیشین را هم به دوش
دارند، آدمهایی هم که مطالعه ندارند تجربههای تکراری را همچنان در کارهای خود
بازنشر میکنند و در چنین شرایطی تجربههای تکراری حتی شعر هم محسوب نمیشوند. شعر
وقتی شعر است که دربردارنده حرف تازهای باشد.
نگاهتان به تکثر مجموعه شعرهای موجود در بازار کتاب و از سویی تعداد
بالای افرادی که بهعنوان شاعر مشغول فعالیت هستند، چیست؟
نگاه من به این تکثر منفیست، هرچند که منکر اثرات مثبت آن نیستم اما
مسأله این جاست که مخاطب دچار سردرگمی میشود. اتفاقی که در نهایت شاید حتی منجر
به دور شدن مخاطبان از شعر و ادبیات شود، وقتی خواننده به جای مجموعه اشعار خوب با
مجموعههایی نازل روبهرو شود گمان میکند که دیگر سرودهها هم چنین شرایطی
دارند. چندان به انتشار این حجم از مجموعه شعر خوشبین نیستم.
امکان ارائه راهکاری برای جلوگیری از مسأله است؟
به گمانم جز خود افرادی که برای انتشار مجموعه اشعار خود عجله دارند
از کسی کاری ساخته نیست. ای کاش این افراد با دقت نظر بیشتری حاضر به درج نام خود به
روی جلد کتابها میشدند. وگرنه این مسأله چیزی نیست که با فرمایش و دستور قابل
برطرف شدن باشد.
شما در دوره دانشگاه از وجود استادانی همچون شفیعی کدکنی و قیصرامینپور
برخوردار بودهاید، وضعیت فعلی دانشکدههای ادبیات و خروجی آنها را چگونه میبینید؟
دانشکدههای ادبیات هم شرایط چندان بهتری از دیگر رشتههای علوم
انسانی ندارند، یکی از مهمترین مسائلی که به گمانم در ارتباط با رشتههای مرتبط
زبان و ادبیات فارسی مطرح است سرفصلها و برنامهریزیهاییست که به هفتاد سال قبل
بازمیگردند! طراحی ابتدایی برای آموزش این رشته به دوره بزرگانی همچون فروزانفر،
ملکالشعرای بهار و... بازمیگردد. به نظر میرسد کمتر فردی جرأت دست بردن در برنامهریزیهای
این بزرگان را دارد. این در حالی است که زمانه امروز تفاوت بسیاری با روزگار گذشته
کرده و برای اثربخشی فارغالتحصیلان این رشته به برنامهریزی مجددی نیاز است. ای
کاش مدیران و برنامهریزان دانشکدههای ادبیات در سراسر کشورمان به جای تربیت
کارشناسانی با تخصص کلی در این رشته به سراغ آموزش افرادی با تخصصهای خاص و جزئینگرتر
بروند. آنچنان که هر یک از این افراد بعد از فارغالتحصیلی در کاری که تخصص آن را
کسب کردهاند مشغول فعالیت شوند، بهعنوان نمونه تربیت کارشناسهایی در «دستور
زبان»، «ویراستاری»،
«نقد ادبی» و... میتوانند از جمله این تخصصها باشند. در غیر این صورت عنوان کلی
زبان و ادبیات فارسی کارکرد چندانی در بازار کار ندارد و ما باید همچنان منتظر خیل
عظیم بیکاران این رشته باشیم. باید شرایطی فراهم شود که بگوییم فلانی به شکل
آکادمیک متخصص سبک خراسانیست یا درباره ادبیات فارسی در فلان قرن فارغالتحصیل
شده است.
خروج رشته زبان و ادبیات فارسی از این عنوان کلی چقدر اشتغال فارغالتحصیلان
آن را بهدنبال دارد؟
به جدیت میگویم که تأثیر بسیاری دارد؛ همین که کارفرما بداند در فلان
تخصص مورد نیاز او رشته مشخصی در نظام دانشگاهی برقرار شده ترجیح خود در استخدام را
بر انتخاب چنین افرادی با مهارتهای یاد شده میگذارد. حداقل به مرور فرهنگسازی
میشود و شاهد تغییر شرایط خواهیم بود. وگرنه اگر قرار به ادامه روال قبل باشد
باید باز هم شاهد فعالیت افرادی از رشتههای دانشگاهی بیربط با فعالیتهای یاد
شده باشیم.
وقایع و مناسبتهای دینی حضور پررنگی در تقویم ایرانی دارند، از جمله
ایامی که در آن هستیم؛ به این بهانه قدری هم از جایگاهی بگویید که ادبیات دینی در
گستره وسیع شعر فارسی طی قرنها کسب کرده. ردپای پررنگ آن بیش از همه در ادبیات
کلاسیک فارسی دیده میشود یا در شعر امروز هم میتوان حضور آن را همچنان حس کرد؟
موافقت چندانی با این عنوانبندیها ندارم، اینکه شاخهای را بهعنوان
شعر دینی و مذهبی درنظر بگیریم اشتباه است چرا که آن را عنوان رسا و شیوایی نمیدانم.
نکته مهمی که نباید فراموش کرد این است که شعر فارسی از قرنها پیش،
حتی قبل از ورود اسلام به کشورمان هم شعری مذهبی بوده است. حتی تأکید دارم که این
مسأله را میتوان برای کلیت شعر فارسی هم درنظر گرفت، چراکه ایرانیان از جمله ملتهایی
هستند که از گذشتههای دور تا به امروز اعتقادات دینی داشتهاند؛ اعتقاداتی که
گاهی در قالب ادیانی همچون زرتشت یا آیینهایی نظیر مهرپرستی متبلور شدهاند و
گاهی هم به شکل توجه آنان به مباحث متافیزیکی. کافیست نگاهی به این مسأله داشته
باشید و شعر فارسی را در تمام برهههای تاریخی بررسی کنید تا متوجه حضور مستقیم و
غیرمستقیم این اعتقادات در آن بشوید.
حتی در شعر بزرگانی نظیر خیام که در دورههایی با برچسبهایی از سوی
تندروهای متشرعانه روبهرو بودهاند؟
بله، اتفاقاً خیام که برخوردار از شخصیتی مذهبی بوده، منتهی مشکل ما
خود کلمه مذهب است که اسیر دست بازیهای سیاستمداران شده است. متأسفانه به لطف سیاستمداران،
مذهب به واژهای سطحی تبدیل شده که در دورههای مختلف حتی بر اساس خواست آنان
تعریف شده است. این در حالی است که این مفهوم خیلی عمیقتر از چیزیست که امروز
رواج یافته است و نباید تنها به برخی ظواهر و آداب و رسوم محدود شود.
شما که کلیت شعر فارسی را برخوردار از مضامین مستقیم و غیرمستقیم
مذهبی میدانید چه تعریفی برای آن قائل هستید؟
شعر مذهبی حاصل تفکرات و اندیشه فردی است که به متافیزیک و خدا اعتقاد
دارد، فردی که با چنین نگاهی به خلقت جهان نگاه میکند؛ فرقی هم ندارد که پیرو چه دینی
باشد. البته این تنها به ایرانیان محدود نمیشود شما به هرکجای جهان که نگاه کنید
خواهید دید که نه تنها ادبیات، بلکه اغلب هنرها متکی بر اندیشههای متافیزیک و
دینی خلق شدهاند؛ حالا برخی استثناها را باید کنار گذاشت.
انتقال این مفاهیم به مخاطب در شعر شاعران امروز به چه شکلی است؟
میزان و چگونگی حضور مستقیم و غیرمستقیم آن را نمیدانم، بویژه که در
بحث شعر با تنوع موضوعی و ساختاری بسیاری در روزگار فعلی روبهرو هستیم. این اتفاقیست
که ارتباط مستقیمی با خواسته خود شاعر دارد؛ ما با دو نوع شعر در این زمینه روبهرو
هستیم نه با دو نوع شاعر.
با تأکید بر تکثری که معتقد به آن هستید امکان درنظر گرفتن ویژگی خاصی
برای شعر امروز ممکن است؟
صحبت درباره چنین موضوعی خیلی مشکل است؛ بهعنوان نمونه وقتی از شعر
جوان صحبت میکنیم با چند هزار شاعر طرف هستیم که همین تعدد امکان پاسخ واضح را از
ما سلب میکند.
در شرایط فعلی که شاهد برپایی جشنواره های ادبی مختلفی، اعم از خصوصی
و دولتی در حوزه شعر هستیم میتوان به عملکرد آنها در راستای بهبود وضعیت این بخش
از ادبیات امیدوار بود؟
انتظار اشتباهی ست اگر گمان کنیم این جشنوارهها برای بهبود وضعیت شعر
و نجات آن از آسیبهایی که متوجهاش شدهاند آمدهاند! جشنوارهها باید با این هدف
برگزار شوند که امکانی برای معرفی چهرههای جدید و جوانان مستعد به جامعه ادبی
فراهم کنند. حتی این مسأله درباره دیگر بخشهای فرهنگ و هنر نیز صدق میکند. وگرنه
نباید انتظار هدایت و جریانسازی از هیچ جشنوارهای را داشت که توقع بیجایی ست.
اصلاً مگر میشود ما در جایی دست به برپایی مقر فرماندهی بزنیم و به دیگران دستور
شعر گفتن به فلان سبک و مضمون را بدهیم.
از محفلهای ادبی چطور؟ میتوان انتظار چنین کارکردی را داشت؟ بویژه
که حداقل در دهههای سی تا پنجاه در حوزههای مختلف هنر و ادبیات شاهد اثربخشی و
حتی جریانسازی آنها بودهایم! این خلاف گفته شما نیست؟
در روزگار فعلی از آنها نمیتوان چنین انتظاری داشت؛ هرچند که برخلاف
برخی دوستان که اعتقادی به چنین دورهمیهایی ندارند و وجود آنها را انکار میکنند
من تأکید دارم هنوز هم از چنین محفلهایی برخوردار هستیم. منتهی نباید فراموش کنیم
که نمیتوان از هیچ یک از آنها انتظار معجزه داشت؛ نه از جشنوارههای دولتی و خصوصی
و نه حتی از محفلهای ادبی! ای کاش یاد بگیریم به جای توقع از دیگران و شانه خالی
کردن از زیربار مسئولیت هر کدام از ما تلاش کنیم به اندازه خودمان خوب کار کنیم و
به استانداردها پایبند باشیم. تنها در چنین شرایطیست که میتوانیم به بازگشت
دوباره ادبیات فارسی به دوران درخشش امیدوار باشیم.