اطلاعات: در آسمان بیکرانه فرهنگ ایران ستارگانی درخشیدهاند که هریک روشنیبخش جهان بشریت و مایه فخر و مباهات ایرانیان بودهاند.
یکی از این ستارههای پرفروغ که پرتو نورانی آن از سده هفتم هجری تاکنون امتداد داشته دانشمند بزرگ و وارسته جناب خواجه نصیرالدین توسی است که از اندیشوران نامدار و تأثیرگذار در رشتههای گوناگون علمی، اجتماعی، سیاسی و ادبی است، و آوازهای عالمگیر دارد.
خواجه توس از نوابغ کمنظیر جهان خرد و معرفت است که آثار وی بیانگر نگاه نوعدوستانه وی نسبت به بشریت، دلبستگی وی نسبت به فرهنگ و تمدن ایرانی، و عشق و ارادت به آیین مبین اسلام و مکتب نورانی تشیع دارد، چنانکه وی را از مهمترین و بلندمرتبهترین مفاخر در هریک از این زمینهها به شمار آوردهاند و ارج نهادهاند.
یکی از جهات برجسته شخصیت خواجه توس دلبستگی وی به زبان و ادبیات فارسی بوده است که زبان دل اوست و زبان ادبی جهان اسلام که آن را زبان دوم جهان اسلام نیز نامیدهاند و این زبان، زبانی است که بزرگترین و نامدارترین سخنوران اندیشه و احساس خویش را در قالب آن بیان نموده و با الهام از آیات شریف قرآن کریم، احادیث نبوی و روایات ائمه معصومین علیهمالسلام آثار ماندگاری را در این قلمرو خلق نمودهاند که در شمار ارزندهترین جلوههای ادبیات مقدس جهان است و لذا تلاش خواجه توس نیز استمرار همین جریان مبارک است.
* ستارهای به نام خواجه نصیرالدین توسی:
شیخالطایفه، افضلالعالم، استادالبشر، نصیرالحق والدین، عقل حادی عشر خواجه ابوجعفر محمدبن محمدبن حسن توسی مشهور به خواجه نصیرالدین توسی از دانشمندان، ادبای بزرگ و حامی بزرگ علوم و علما در قرن هفتم هجری است که در تاریخ علوم ایرانی و اسلامی مقام بسیار بلندی احراز کرده است.
وی به سبب کوششی که در برافراختن کاخ فرو ریخته دانش در عهد استیلای مغول به کار برده و به سبب تألیفات ارزنده و خدمات فراوان علمی در ردیف شخصیتهای طراز اول علمی جای گزیده و مورد احترام تمام جهانیان است.
حمدالله مستوفی اصلش را از «جهرود» ساوه یا «قم» دانسته و نوشته است که چون مولد و منشأش در توس بوده بدان منسوب شده است و خواجه خود را در مقدمه «زیج ایلخانی» گفته است که «از طوسم» و بنابر همه روایات وی به سال ۵۹۷ هجری در این شهر ولادت یافت.
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۱۱۹۹)
خواجه نصیر پس از عمری تحقیق و تألیف و تدریس سرانجام از «مراغه» به «بغداد» رفت و به سال ۶۷۲ هجری در ۱۸ ماه ذیالحجه (روز عید سعید غدیرخم) درگذشت و در جوار مرقد مطهر حضرت امام موسی بن جعفر (ع) در کاظمین به خاک سپرده شد. البته در این زمینه اختلافنظرهایی وجود دارد و برخی تاریخ وفات خواجه را در ماه محرم سال ۴۶۰ و مدفن وی را نجف اشرف ذکر کردهاند.
(فقهای نامدار شیعه ـ ص ۸۴)
وی در تمامی علوم عصر خویش متبحر و صاحبنظر بوده ولیکن عمده شهرت او به سبب نگارش دو کتاب از کتب اساسی چهارگانه شیعه است به نامهای «تهذیبالاحکام» و «الاستبصار» که هر دو کتاب در زمینه احادیث و روایاتی است که جنبه فقهی و حکمی دارند.
(فقهای نامدار شیعه ـ ص ۷۴)
به لحاظ عمق و ارزش علمی آثار خواجه نصیر، این کتابها نقش «مرجع» را یافتهاند و از قرن هفتم به این سو همواره مورد استناد اهل قلم و اصحاب تحقیق قرار گرفتهاند.
* خواجه توس، ادیبی توانا و سخنوری فاضل
درباره شخصیت و آثار ارزنده خواجه نصیرالدین توسی تاکنون مقالات و کتابهای فراوانی به رشته تحریر درآمده است، لیکن در اکثر این پژوهشها بیشتر به جنبههای مذهبی، تاریخی، فقهی، فلسفی، ریاضی، سیاسی و نجوم در آثار این شخصیت درخشان که مایه افتخار جهان اسلام، ایران و مکتب نورانی تشیع است اشاره شده و به جلوههای دیگر این شخصیت باعظمت کمتر پرداخته شده است. یکی از جهات و جلوههای مغفول مانده شخصیت خواجه نصیر سیمای وی به عنوان یک ادیب و سخنور بزرگ، توانا و تأثیرگذار ـ خصوصاً در قلمرو ادبیات فارسی ـ است. به عبارت دیگر میتوان گفت که شخصیت بزرگ ادبی خواجه نصیر تحتالشعاع دیگر توانمندیهای این دانشمند فرزانه قرار گرفته و چنانکه باید و شاید در زمینه معرفی شخصیت ادبی و پژوهشهای فاضلانه و ثمربخش وی کوشش چندانی نشده است که این موضوع جای تأسف و تأثر بسیار دارد.
نگارش آثاری همانند «اساس الاقتباس» و «معیار الاشعار»، بیانگر احاطه اعجابانگیز خواجه در تجزیه و تحلیل، نقد ادبی و نیز تسلط کامل وی بر وزن و زحافات عروضی است. از دیگر سو اشعاری که از وی به یادگار مانده و غالباً در قالب رباعی سروده شده نشانگر ذوق و قریحه ادبی خواجه است و بر این مجموعه میبایست آثار قلمی وی یا به عبارتی آنچه را که وی در قالب نثر به رشته تحریر درآورده و در شمار زیباترین و دلنشینترین آثار در نوع خویش است را به عنوان نشانههایی از عظمت ادیبانه وی درنظر آورد.
* روش نگارش و شیوه بیان:
آثار خواجه نصیر توسی به لحاظ تعدد و تنوع بسیار شگفت است، خصوصاً آنکه این نکته درنظر گرفته شود که وی در چه زمانهای میزیسته و با چه دشواریهایی روبرو بوده است.
بیگمان احساس مسئولیتی ژرف و عطشی عالمانه وی را بر آن داشته است تا شب و روز خویش را صرف تحقیق و تألیف و ترجمه و سرودن نماید، و در طریق فرا گرفتن و تعلیم و تدریس یک دم نیاساید.
در قلمرو تألیف و تحقیق اگرچه وی خرمن گرانبهایی از دانش عصر خویش را فراهم آورده و امکان بهرهمندی معاصرین و آیندگان را از این میراث شکوهمند و ارزنده مهیا نمود، اما مجموعه این آثار را تنها نباید از زاویه صرف علومی که به آن پرداخته شده است، نگریست، زیرا یکی از جنبههای ارزشمند حیات متفکر بزرگی چون او قابلیتهایی است که در نگارش و شیوه بیان وی بوده و دارای اهمیت فراوانی است.
خواجه نصیرالدین به یقین نسبت به این مهم که زبان وسیله مؤثری برای انتقال پیام است وقوف داشته است، لذا در آثار وی مفاهیم در جامهای آراسته و پیراسته عرضه شده است. همچنین تلاشی که وی در این زمینه داشته است، بیانگر این واقعیت است که قرنها پیش از آنکه زبانشناسی به عنوان یک علم مطرح شود، در شرق اسلامی دانشمندانی در این عرصه به فعالیت مشغول بودهاند.
از منظر روش نگارش و شیوه بیان آثار خواجه نصیرالدین را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد که عبارتند از:
۱ ـ آثار منثور
۲ ـ آثار منظوم
*روش نگارش آثار منثور:
بخش اعظمی از آثار خوجه نصیرالدین توسی بهصورت نثر به رشته نگارش درآمده است که این آثار شامل تألیفها، پژوهشها و ترجمههای وی است.
کثرت آثار منثور خواجه و اهمیت مفاهیمی که در این قالب بیان شده است به گونهای است که اشتهار وی را به این آثار سبب شده است، و غالباً عامه و خاصه وی را بیشتر به خاطر یکی از آثار منثور او میشناسند، که از این میان بخشی وسیع از این آثار به زبان عربی که زبان علمی آن روزگار بوده به رشته تحریر درآمده است.
شماری از آثار خواجه به زبان فارسی نگارش شده است که این آثار از جهات گوناگونی دارای اهمیت و بیانگر دلبستگی وی به زبان مادری خویش است. البته انگیزه اصلی شخصیت دانشوری همانند خواجه در پرداختن به این امر بسیار والاتر از چنین موضوعی است و یقیناً قابلیتهای زبان فارسی و عوامل دیگری در این گزینش دخیل و سهیم بوده است.
این نکته را نباید از یاد برد که پیش از شیخ توسی ادبا و سخنسرایان نامداری در قلمرو ادبیات پارسی ظهور کردهاند که هر یک با خلق آثاری عمیق و ماندگار، عظمت و اعتبار فوقالعادهای را برای زبان و ادبیات پارسی به همراه آوردهاند، و از سوی دیگر تمامی این سخنوران نامدار با خلق آثار خویش در قالب زبان پارسی بر اصل مهمی تکیه و تأکید داشتهاند که همانا پررنگ کردن این مهم به عنوان یکی از شاخصههای فرهنگ، تمدن و هویت ایرانی است.
شیخ توسی با آفرینش آثاری به زبان فارسی عشق و ارادت خویش را به فرهنگ غنی ایرانی ابراز داشته و از این طریق ارتباط خویش را با سلسله نامداران بلندآوازه ادب پارسی برقرار میسازد. در واقع او با درک صحیحی که از هویت ایرانی داشته خویش را به کاروان پرافتخار بزرگانی میرساند که تا آن هنگامه منزلهای بسیار راه طی کرده و آوازهای عالمگیر یافتهاند.
روزگار خواجه عصریست که در آن نثر پارسی همانند نظم پارسی ارج یافته و زبان پارسی به چنان مرتبه رفیعی رسیده است که به عنوان زبان دوم جهان اسلام در نزد اصحاب علم و فضیلت مورد تکریم قرار گرفته است. بدینسبب وی که بر این واقعه مبارک آگاهی و اشراف کامل دارد، اهتمال خویش را در گسترش این مهم بهکار میبندد تا جایی که حتی مساعی خویش را در ترجمه آثاری از زبان عربی به فارسی دریغ نمیورزد. این عصر همچنین زمانه افول ستاره بخت حکومت عباسی نیز هست. و در این احوال، ایران کانون نخست حضور مؤثر علویان است که از دیرباز مهر عترت گرامی رسول اکرم (ص) را در دل داشتهاند و این مهر و ارادت را همواره و تحت دشوارترین شرایط با زبان پارسی بیان نمودهاند و لذا زبان پارسی را میتوان زبان ادب و عرفان شیعی بهشمار آورد لذا یکی دیگر از جنبههای تلاش شیخ توسی برای تقویت و ترویج ادب و زبان فارسی را میتوان در باور وی به عنوان یک شیعه معتقد جستجو کرد.
سید هاشم رسولی محلاتی در خصوص کثرت آثار شیخ توسی مینویسد: «تألیفات شیخ تا آنجا که در کتابها ذکر شده جمعاً پنجاه کتاب است که حدود چهل کتاب آن را خود شیخ در «فهرست» نقل کرده و مابقی را یا پس از تألیف «فهرست» نوشته و یا در «فهرست» ذکر نکرده است، چه اینکه وی در این کتاب در مقام ذکر همه تألیفات خود نبوده است. به احتمال قوی تألیفات شیخ بیش از پنجاه کتاب بوده که در جریان حریق خانه شیخ و هجرت او به نجف اشرف از بین رفته است.»
(هزاره شیخ توسی ـ ص ۲۰۸)
محمد واعظزاده درخصوص ویژگیهای آثار شیخ توسی نوشته است: «آثار شیخ، واجد چند امتیاز مهم است: یکی اینکه عبارت آنها به روش معمول زمان و در نهایت سادگی و خالی از اغلاق و ابهام و بسیار روان و شیرین است. دیگر اینکه نوشتههای شیخ غالباً از نظم کامل در ابواب و فصول و دستهبندی و کلاسهکردن مطالب برخوردار است. امتیاز سوم اینکه شیخ در هر یک از آثار خود هدف مشخص و معقولی داشته و طبقة خاصی از طلاب علم از قبیل مبتدیان یا منتهیان یا متوسطان در علم را در نظر میگرفته و بهعلاوه فنون مختلف یک علم مانند علم فقه را به هم نمیآمیخته بلکه در هر رشته، کتاب جداگانهای تألیف کرده است.»
(هزاره شیخ توسی ـ ص ۶۶)
علاوه بر آثار متعدد که به زبان عربی به رشته تحریر درآمده است، رسالاتی نیز از شیخ توسی به زبان فارسی به یادگار مانده است که «اساسالاقتباس» پیرامون منطق، «اوصافالاشراف» در خصوص اخلاق ـ که به نام خواجه شمسالدین محمدجوینی تألیف شده ـ، زبدةالهیه، اخلاق ناصری، سی فصل در معرفت تقویم، و... از آنجمله است.
در بین آثار شیخ توسی به زبان فارسی کتاب «اخلاق ناصری» از سایر آثار شیخ مشهورتر و پرمخاطبتر است. خواجه نصیر این اثر را هنگامی که در «قهستان» میزیست به ترغیب محتشم قهستان، ناصرالدین ابوالفتح عبدالرحیم ابن ابی منصور براساس ترجمه کتاب «الطهارة فیعلمالاخلاق» ابوعلی مسکویه دانشمند ایرانی زیسته در قرن چهارم و پنجم هجری به تحریر درآورد.
(تاریخ نهضتهای فکری ایرانیانـص ۹۶۱)
شیخ توسی این کتاب را میان سالهای ۶۳۰ تا ۶۳۳ هجری تألیف کرد و ترجیح داد به جای ترجمه صرف کتاب «الطهارة فیعلمالاخلاق»، کتاب مستقلی تألیف کند و با افزودن دو بخش دیگر حکمت عملی یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن و تقریر اقوال و آرای دیگر حکما، کتاب مسکویه را کامل سازد. طوسی با نوشتن اخلاق ناصری نخستین اثر مهم در حکمت عملی را بهوجود آورد.
(کلید سعادت ـ ص ۱۷)
اخلاق ناصری مشتمل است بر مقدمه و خاتمه و سه مقاله. مقالت اول در تهذیب اخلاق، دوم در تدبیر منزل و سوم در سیاست مدن. مقاله اول مشتمل بر دو قسم است، قسم اول در مبادی آن مشتمل بر هفت فصل است و قسم دوم در مقاصد که مشتمل بر ده فصل است، مقالت دوم در پنج یا شش فصلـ تردید از اینجاست که فصل الحاقی در بعضی نسخ ضمیمه فصل چهارم قرار داده و برخی آن را جداگانه بهشمار آوردهاند، مقالت سوم نیز مشتمل بر هشت فصل میباشد.
علامه جلالالدین همایی ضمن بیان اقسام چهارگانه نثر فارسی در دیباچهای که بر کتاب اخلاق ناصری نوشته است، این کتاب را در ردیف کتب نثر مرسل نسبتاً دشوارـ همانند «کلیله و دمنه» ابوالمعالی میداند و علت دشواری نثر این اثر را: یکی آوردن لغات و اصطلاحات عربی و ایراد جملههای طولانی و دیگر پیچیدگی پارهای از اصل مطالب است که چون مربوط به مبادی فلسفه شرق میباشد فهم آنها برای کسانی که از این علم بیبهرهاند صعوبت دارد.»
وی در پایان اخلاق ناصری را از کتب بسیار مهم زبان فارسی میداند که نگاهداری آن بر ذمه هر کسی که به آثار فارسی علاقمند میباشد واجب و لازم است.
(دیباچه منتخب اخلاق ناصریـ ص ف)
شادروان مجتبی مینوی در پیشگفتاری که بر اخلاق ناصری نگاشته است بر آن است که شیخ توسی این اثر را به شیوه «کلیه و دمنه» نصرالله منشی نوشته است و از عهده تحریر آن سبک بسیار خوب برآمده.
(اخلاق ناصری ـ ص ۱۷)
روش تألیف اخلاق ناصری کاملاً منطبق بر اصول منطقی است، یعنی همان روشی که در تألیف رسالات و تحریرات ریاضی از سوی شیخ بهکار میرفته، یعنی در هر موردمقدمهای در مبادی تصوریه و قصد یقیه، یعنی موضوع و حدود و تعریفات و علوم متعارفه و اصول موضوعه میآورد و بعد از آن وارد مقاصد یعنی اصل قضایا میشود، این مطلب خصوصاً در مقاله اول بیشتر به چشم میخورد.
شیوه و سبک انشای خواجه نصیر در کتاب اخلاق ناصری نیز طبعاً متأثر از این روح ریاضی و فلسفی اوست، یعنی در عین این که اصول جملهبندی او فارسی است، اما سراسر کتاب، مشحون از اصطلاحات علمی، خصوصاً منطقی، و کلمات عربی ـ گاهی غیر مأنوس ـ است. میزان کاربرد کلمات عربی بیشتر از کلیله و دمنه ابوالمعالی منش است و تعداد آیات و روایات و اشعار فارسی و عربی نیز نسبت به آن کتاب ارجمند کمتر است. ولی اسلوب جملهبندی و رسایی و بلاغت کلام این کتاب، آن را در ردیف آثار برجسته قرن هفتم در آورده است، به طوری که از زمان تألیف، کتبی به تقلید این کتاب نوشته شده است که هیچ یک از آنها به پایه و مرتبه این کتاب نرسیده است. از جمله این کتابها، کتاب «اخلاق جلالی» تألیف ملاجلاالدین دوانی (متوفای اوایل قرن دهم)، «اخلاق محسنی» تألیف ملاحسین واعظ کاشفی (دانشمند برجسته قرن دهم)، «اخلاق منصوری» تألیف غیاثالدین منصور دشتکی شیرازی (متوفای ۹۴۸ هـ)، اخلاق جمالی تألیف جمالالدین محمد افسرایی (معاصر ایلدرم بایزید دوم پادشاه عثمانی ۸۸۶ ـ ۹۱۸ هـ) و... بوده است.
(پیشگفتار برگزیده اخلاق ناصری ـ ص ۹)
بنا به گفته استاد جلالالدین همایی در کتاب «حکمت عملی» در حدود سال ۱۰۵۱ هجری سید علاءالدین حسین خلیفه سلطان، به دستور شاه صفی، اخلاق ناصری را تلخیص کرده و آن را «توضیح الاخلاق» نام نهاد. نیز در نیمه اول قرن هشتم هجری، رکنالدین محمد بن علی فارسی گرگانی، که از شاگردان علامه حلّی بوده است، این کتاب را به عربی ترجمه کرده است.
نکتهای که باید یادآور شویم این است که اخلاق ناصری دارای دو تحریر است.
تحریر اول مربوط به دورهای است که خواجه نزد اسماعیلیان بوده است. در این تحریر دیباچه و خاتمه کتاب به روش باطنی و موافق با مشرب اسماعیلیه و شامل تجلیل و تکریم فرمانروایان اسماعیلی است. تحریر دوم کتاب مربوط به دوران هلاکوخان مغول است که بنا به اضطرار دیباچه و مؤخره کتاب حذف گردیده است.
(کلید سعادت ـ ص ۱۸)
خواجهنصیرالدین توسی بیگمان یکی از چهرههای درخشان و تأثیرگذار تاریخ ادبیات فارسی است که این جنبه از شخصیت او به ویژه در آثار منثور وی بیشتر هویدا شده است. در واقع خدمات این چهره شگفت و پرکار در حوزههای گوناگون تنها منحصر و محدود به یک یا چند شاخه از علوم عصر وی نبوده است و چنانکه از آثار برجای مانده از وی به جهات دیگر نگریسته شود، ناگفتههای بسیاری درباره این شخصیت بزرگ نمایان خواهد شد.
علاوه بر عظمت و شکوه آثاری که وی در قلمرو و نثر پارسی آفریده اسد، آثار منشور او که به زبان عربی به رشته تحریر درآمده است نیز از مقام و مرتبه والایی برخوردار است. چنانکه این موضوع نیز میتواند زمینه پژوهشی مستقل قرار گیرد.
استاد صالح عضیمه از استادان زبان و ادبیات عرب که چندی نیز به عنوان استاد زبان عربی دانشگاه الهیات دانشگاه تهران از سوریه به ایران دعوت شده بود بر این باور است که در دورانی که اوج زبان و ادبیات عرب بوده است، شیخ توسی در ادبیات زبان و علم بیان عربی (طرز شیوا سخن گفتن)، استاد زبردستی بوده است و معتقد است که علاوه بر سایر صفات وی را به عنوان ادیبی سخن گستر نیز یاد کرد.
(هزاره شیخ توسی ـ ص ۲۷۱)
* سیمای خواجه توس در ادبیات داستانی:
تأثیر خواجه توس را بر ادبیات داستانی یا منثور میتوان از جهات گوناگون مورد بررسی قرار داد، نخست تأثیر خواجه توس بر معاصران وی است که به تقلید و پیروی و یا از سر الهام از او و آثارش، به آفرینش آثاری در جهات و جنبههای گوناگون دست زدند.
دوم گروه را میتوان نویسندگان اعصار بعد از خواجه نصیر به شمار آورد که تا عصرحاضر دوام یافته است. ویژگی این آثار بیشتر بیان فرازهایی از زندگانی خواجه توس در قالب داستانهای جذاب و شنیدنی همانند داستان کوتاهی است از خواجه توسی که در کتاب «سیمای فرزانگان» (ص ۳۳۱) به چاپ رسیده است و به یکی از فضایل خواجه توس توجه شده است. همچنین از آثاری که در قالبهایی نزدیک به رمان درصدد معرفی شخصیت و زندگی خواجه به صورت داستان بلند است، میتوان به کتاب «خورشید در آتش» نوشته کامران پارسی نژاد اشارت داشت.
و اما از بزرگانی که به روزگار خواجه توس نزدیک بوده و از وی بسیار الهام گرفته است طنزپرداز بزرگ ایرانی خواجه عبید زاکانی است که از سرآمدان ادبیات انتقادی یا اجتماعی عصر خویش به شمار میآید. مهمترین اثر عبید زاکانی رساله منشور «اخلاق الاشراف» است که وی این کتاب را در برابر نام «اوصاف الاشراف» که یکی از کتابهای معروف خواجه نصیر است، آورده است و مقصودش بیان مفاسد و مقابح اخلاقی اشراف است و البته در قالب طنز و کنایه رساله دیگر «صدپند» است که عبید آن را در سال ۷۵۰ هجری نوشت و در آغاز آن گفت که در آن اوان رسالهای را که افلاطون برای شاگرد خود ارسطو نوشته و خواجه نصیرالدین توسی آن را به زبان پارسی در آورده و با چندین نامه پندنامه انوشیروان همراه کرده و مطالعه کرده است و به همان شیوه صدپند را به شیوه انتقاصدی و در پرده طعنه بیان کرده است.
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۱۲۷۲)
چنین مواردی حکایت از تأثیرپذیری نویسندگان معاصر خواجه توس و پس از وی از تقریرات و اندیشههای وی دارد که الهامبخش و راهگشا بوده است و همچنان خواهد بود.
* خواجه توس در قلمرو نظم:
حضور خواجه نصیر در قلمرو نظم، حضوری مؤثر و شایان توجه است و این حضور از جهات مختلفی قابل بحث و بررسی است، وی در این ساحت هم شاعری است دارای اشعاری به زبانهای عربی و فارسی، و هم ادیبی صاحبنظر در علم عروض و ضاعات شعری که از او درخصوص زحافات عروفی ابداعاتی به ثبت رسیده است.
در تمامی کتابهایی که پیرامون نظم و نثر قرن هفتم هجری به رشته تحریر درآمده است و نیز در کتابها و مقالاتی که درباره عروض و بدیع و ضاعات ادبی به رشته نگارش درآمده، نام خواجه نصیرالدین توسی به عنوان چهرهای صاحب اثر و تئوریسین ادبی دیده میشود، که این سهم بیانگر جایگاه عالی و نقش ارزنده وی در این زمینه است.
حضور خواجه نصیر را در قلمرو سحرانگیز شعر و ادب میتوان از چند منظر به تماشا نشست:
ـ اشعار خواجه نصیر به زبانهای عربی و فارسی.
ـ نظریات خواجه نصیر درباره شعر و زحافات عروض
ـ سیمای خواجه نصیر در شعر دیگر شاعران (موایح)
ـ استفاده از اشعار شاعران دیگر در ضمن آثار
با مطالعه عمیق در زندگی خواجه توس این اینکه به عینه آشکار خواهد شد که وی به ادبیات دلبستگی فراوان داشته و با آثار بزرگان شعر و ادب مأنوس بوده است.
خواجه نصیر توسی به پیروی از ابنسینا مقالت نهم از کتاب «اساس الاقتباس» را در «بیطوریقا» یا شعر قرار داده و آن را در سه فصل: یکی در ماهیت شعر و منفعت و متعلقات آن و دیگری در تحقیق تخیل و محاکات و وجود کاربرد آنها و سه دیگر در احوال الفاظ و صنایع شعری، بیان کرده است.
خواجه توسی در ماهیت شعر، به تعریف آن دست زده، میگوید: صناعت شعری، ملکهای باشد که با حصول آن، برابقاع تخیلاتی که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد، بر وجه مطلوب قادر باشد.» در این تعریف برای نخستینبار کلمه «ملکه» بودن صناعت شعری پیدا میشود.
(اصول علم بلاغت ـ ص ۱۱)
* اشعار خواجه توس:
از خواجه نصیرالدین توسی اشعاری به یادگار مانده است که نشانگر توانایی و تسلط او در سرودن شعر به زبانهای عربی و فارسی است.
تعلقخاطر خواجه نصیر به شعر چنان است که حتی در آثار منثور خویش، گاه در میان کلام به شعر روی میآورد و جهت تصدیق سخن خویش و تلطیف فضا، بیان موجز و شیرین شعر را به نوشتار خویش میافزاید.
متأسفانه تمامی اشعار خواجه به ما نرسیده است و احتمالاً در آتشسوزی کتابخانه وی، و یا درنتیجه هجرتش به بغداد و یا به دلایلِ دیگری بخش اعظمی از اشعار وی دستخوش تاراج روزگار شده است. هرچند که در کتابشناسی خواجه توس از «دیوان اشعار» او یادشده است، اما به دلایل متعدد و متقن این اشعار تمامی شعرهای خواجه توس نیست و عموماً شامل اشعاری است که به طور پراکنده در دیگر آثار او، تذکرهها و منابع دیگر موجود بوده و گردآوری شده است، که اهل تحقیق برای مراجعه به آن میتوانند به منابع ذیل مراجعه نمایند:
ـ دیوان اشعار به نقل از مجمعالفصحاء، به سعی آمیرزا اسدالله شهشهانی، به خط محمد صانعی بن فتحالله خوانساری ـ تهران ۱۳۱۲ ق ـ چاپ سنگی.
ـ اشعار فارسی خواجه، سعید نفیسی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۳، شماره ۴، ص ۷۳
ـ احوال و آثار، ص ۵۹۸
ـ شعر و شاعری در آثار نصیرالدین توسی، معظمه اقبالی (اعظم)، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۳۷۰
ـ رباعیاتی چند از خواجه نصیر توسی، تهران ۱۳۳۵
ـ ذیل جهانگشای جوینی ← کیفیت واقعه بغداد
ـ ذیل رساله معینیه ← حل مشکلات المعینیه
ـ و...
(دانشمند طوس ـ ص ۸۹)
از آنجا که اشعار به جا مانده از خواجه نصیر از کثرت چندانی نسبت به معاصرین و متأخرین وی برخوردار نیست موجب شده است تا برخی از پژوهشگران مانند استاد جلالالدین همایی در ارزیابی شتابزدهای در این باره چنین به قضاوت بنشینند: «خواجه نصیرالدین گاهی به تفنن شعر میساخته و بعضی اشعار فارسی و عربی او در کتابها نقل شده است.»
(دیباچه منتخب اخلاق ناصری ـ ص ژ)
استاد سعید نفیسی با ذکر این نکته که خواجه نصیر «در نظم و نثر مهارت بسیار داشته»، توانایی و احاطه ادبی وی را ستوده است و در اثر مفصلی به بررسی اشعار موجود در اینباره پرداخته است.
(تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی ـ ص ۱۳۸)
پذیرفتنی نیست که از شخصیتی مانند خواجه نصیر که تئوریسین ادبی است و به شعر و فنون آن احاطه کامل دارد که رغبتی به سرودن نداشته باشد، به ویژه آنکه وی دانشمندی شیعی و دردمند است و به شهادت تاریخ ادبیات، تمامی کسانی که از ذوق و قریحه ادبی بهرهمند بودهاند مدایح و مراثی بسیاری در تکریم خاندان پاک وحی (ع) سرودهاند و بسیار جای تعجب است اگر اثری در این زمینه به ما نرسیده است و عقل در این باره حکم میکند که آثاری در این زمینه وجود داشته است که یا در اثر بیتوجهیها و یا بر اثر تعمد دشمنان شیخ توسی مفقود و یا نابود شده است.
اشعاری که از خواجه نصیر توسی به یادگار مانده عموماً در قالب «رباعی» است که از قالبهای
پررونق آن روزگار بوده و بر وزن «لا حول ولا قوه الا بالله» که در این مجال به ذکر نمونههایی از شعر خواجه بسنده میکنیم:
ای بیخبر، این شکل موهم هیچ است
وین دایره و سطح مجسم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وابسته یک دمی و آن هم هیچ است
***
اول ز مکونات، عقل و جان است
وندر پی او نه فلک گردان است
زینهار چه گذر کنی چهار ارکان است
پس معدن و پس نبات و پس حیوان است
***
لذات دنیوی همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
***
منم آن که خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آن که چاره من نکنی و میتوانی
دل من نمیپذیرد که به جز تو یار گیرد
به تو دیگری چه ماند، تو به دیگری چه مانی؟
***
موجود به حق واحد اول باشد
باقی همه موجود مخیل باشد
هر چیز جز او که آید اندر نظرت
نقش دومین چشم احول باشد
***
نظام بینظام آر کافرم خواند
چراغ کذب را نبود فروغی
مسلمان خوانمش زیرا که نبود
مکافات دروغی جز دروغی
(تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان ـ ص ۹۸۹)
چنان که از حال و هوای این اشعار پیداست، بیشتر جنبه عالمانه و حتی تعلیمی دارد. بعضی از شعرهای خواجه توس نیز روایتگر واقعهای تاریخی است، چنان که در شعری درخصوص پایان یافتن دوره فرمانروایی اسماعیلیه الموت به دست هلاکوخان مغول چنین سروده است:
سال عرب چو ششصد و پنجاه و چهار شد
یکشنبه اول ذی القعده بامداد
خورشاه پادشاه اسماعیلیان ز تخت
برخاست پیش تخت هلاکو بایستاد
(رجال و مشاهیر ایران ـ ص ۳۴۵)
و یا دوباره به سر آمدن خلافت بنیعباس با مرگ مستعصم به دست هلاکوخان چنین سروده:
سال هجرت ششصد و پنجاه و شش
روز یکشنبه چهارم از صفر
شد خلیفه سوی هلاکو روان
دولت عباسیان آمد به سر
(رجال و مشاهیر ایران ـ ص ۳۴۶)
دکتر ذبیحالله صفا بر این باور است که اشعار خواجه مجموعاً به حدود هفتصد بیت بالغ میشود که در مجموعهها پراکنده است. خواجه نصیرالدین توسی نیز همانند شاعران بلندمرتبه ادب پارسی در اشعار خویش از آیات قرآن کریم و معارف غنی اسلامی بسیار استفاده نموده است. وی در یکی از رباعیات خویش با الهام از روایتی که در آن رسول اکرم (ص) درباره توحید از پیرزنی میپرسند و پیرزن با اشاره به دوک نخریسی خویش به گرداننده جهان گواهی میدهد، چنین سروده است:
هرچند همه هستی خود میدانیم
چون کار به ذات میرسد حیرانیم
بالجمله به دوک پیرزن میمانیم
سررشته به دست ما و ما حیرانیم
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۱۲۰۴)
آراء خواجه نصیر درباره شعر و زحافات عروضی:
خواجهنصیرالدین توسی را میتوان در شمار پیشگامان و مهمترین نظریهپردازان شعر و دارای اثر و ابداع در زمینه زحافات عروضی دانست که تأثیر مطالعات و آرای وی تا عصر حاضر دوام آورده است و از اینرو مقام وی در نظر سخن شناسان مقامی بس ارجمند و سزاوار تقدیر و تحسین است.
دکتر ذبیحالله صفا در این باره مینویسد: «از خواجه رسالات فارسی متعددی در مسائل گوناگون دیگر بازمانده است مانند معیار الاشعار در عروض فارسی که از جمله کتب قابل توجه در فن شعر است ... و اساس الاقتباس که مفصلترین کتاب منطق به پارسی است و از جمله بهترین کتب در این باب است مقولات شعر یا قاطیغوریاس٫
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۱۲۰۴)
محمدکاظم کاظمی شاعر و محقق معاصر مینویسد: «گویا برخلاف ادبا، در نزد حکمای ما خیال نقش مهمتری از وزن و قافیه داشته است، به گونهای که وزن را هم به خاطر خیالانگیزی آن مورد نظر قرار میدادهاند.» وی سپس با استفاده از مجموعه مقالات مهدی اخوان ثالث (م ـ امید) به نقل نظریه معروف خواجه نصیر در «اساسالاقتباس» میپردازد: نظر منطقی، خاص است به تخیل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که به وجهی اقتضای تخیل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفّی.»
(روزنه ـ ص ۲۴)
در قرن هفتم هجری، در دو گوشه ایران، دو اندیشور فرزانه، بیهیچگونه ارتباطی با یکدیگر دو کتاب به رشته تحریر درآوردند که دارای تأثیر به سزایی بود، این دو اثر عبارتند از:
۱ ـ معیارالاشعار از خواجهنصیرالدین توسی
۲ ـ المعجم فی معاییر اشعار العجم از شمس قیس رازی
این دو اثر دارای وجوه اشتراک و افتراق است و هر دو در شمار کتابهای منبع و مرجع٫
البته در این جا میبایست از ابوعلی سینا نیز به عنوان کسی که در این حوزه صاحب نظر و متقدم نیز بوده است نیز یاد کرد.
ذکر این نکته لازم به نظر میرسد که خواجه نصیر نظریات خویش را در زمینه شعر و زحافات عروضی، در واقع در دو کتاب «اساسالاقتباس» و «معیار الاشعار» بیان کرده و چنان که از مطالعه این آثار برمیآید، وی برای نگارش آن به مطالعات وسیعی پرداخته و با استفاده از روش تطبیقی، در بیان مفاهیم به مقایسههایی در دیگر فرهنگها و ملل نیز دست یازیده است، چنانکه در بحث «قافیه» وی چنین به استدلال برخاسته است: «چنین گویند که در اشعار یونانیان قافیه معتبر نبوده است وجشوبی به زبان پارسیان کتابی جمع کرده است مشتمل بر اشعار غیر مقفی و آن را یوبه نامه نام نهاده، پس از این بحثها معلوم میشود که اعتبار قافیه از فعول ذاتی شعر نیست، بل از لوازم اوست. (معیار الاشعار ـ ص ۲)
دیدگاههای خواجه نصیر در خصوص شعر دیدگاههایی نو و جسورانه است که حکایت از احاطه علمی، دانش ادبی و بینش عمیق وی دارد. او نظریات خویش را علمیتر و مفصلتر مطرح نموده و کیفیات وزنی خاص شعر فارسی را در هریک از افاعیل به طور جداگانه نقل کرده است و دلیل اختصاص آنها را به شعر و عروض فارسی بیان داشته است. در توجیهات خواجه به ابداعات و راهحلهایی برمیخوریم که خاص خود اوست...»
(دانشمند توس ـ ص ۵۹)
ابداعات و راهحلهایی که خواجه در زمینه زحافات عروضی ارائه نموده است بسیار ژرف و گسترده است که نقل تمامی آنها در این مجال میسر نمیباشد، لذا جهت اجتناب از اطاله کلام، علاقمندان به این مبحث را ارجاع میدهیم به مقاله ارزشمند آقای محمد فشارکی در این زمینه که در صفحه ۵۷ کتاب دانشمند توس (مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه نصیرالدین توسی ۱۹ ـ ۱۶ اسفند ۱۳۷۵) به چاپ رسیده است.
سیمای خواجه توس در آینه شعر:
خواجه نصیرالدین توسی از چهرههای برجسته و تابناکی است که فضل و مراتب اخلاص و اخلاق وی در همه دورانها مورد ستایش و تمجید اصحاب خود و سخنوران صاحبدل قرار گرفته است و این مهم بیشک یکی از نشانههای غیرقابل انکار شخصیتهای بزرگ است که هرکسی را یارای آن نیست که گام در وادی ادبیات نهاده و تحسین سخنسرایی را برانگیزد.
درباره خواجه نصیرالدین توسی تاکنون اشعار فراوانی سروده شده است که این اشعار را میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
۱ ـ اشعاری که در زمان حیات خواجه توس سروده شده است و به مدح و مرثیه یا کیفیتی دلالت دارد.
۲ ـ اشعاری که درباره موضوعی و یا پیرامون یکی از نزدیکان وی سروده شده و به خواجه نیز اشاره دارد.
۳ ـ اشعاری که پس از وی سروده شده و تا روزگار ما تداوم یافته و مضمون آن تکریم مرتبه علمی خواجه است.
در این مجال به ذکر دو سه نمونههایی از مدایح شاعران گرانمایه ادب پارسی در تکریم شخصیت و مقام علمی خواجه توس اکتفا میورزیم.
*نورالدین رصدی:
نصیر ملت و دین، پادشاه کشور فضل
یگانهای که چو او مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذیالحجه
به روز هجدهم درگذشت در بغداد
(حبیبالسیر ـ ج ۳ ـ ص ۱۰۶)
*ملکالشعرا تاجالدین بنبهاءالدین جامی (قرن هفتم):
زهی مسندت حکم را مستقر
ره شرع را علم تو راهبر
این بیت، مطلع قصیدهای است در مدح خواجه توس که در خلاصه الاشعار تقیالدین درج شده است.
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۶۶۱)
*لا ادری (قرن هفتم):
... هر بزرگی که بود اندر توس
آمده است از جهانیان برتر
همچو غزالی و نظامالملک
همچو فردوسی و ابوجعفر
و ندرین روزگار خواجه نصیر
اعلم عصر و مقتدای بشر
کز افاضل ز مبداء فطرت
تا به اکنون چو او نخاست دگر ...
(هزاره شیخ توسی ـ ص ۷۲)
از جمله اشعاری که هدف اصلی در آن موضوعی دیگر و یا در مدح نزدیکان خواجه توس سروده شده و در آن به ایشان اشاره شده است، میتوان به منظومه
«ده نامه» و یا «منطق العشاق» سروده حکیم اوحدی مراغهای از شاعران قرن هفتم و هشتم هجری اشاره کرد که این منظومه را به درخواست وجیه الدین یوسف بن اصیل الدین بن خواجه نصیر توسی سروده و از وی در این منظومه چنین یاد کرده است:
نصیرالدین توسی را نبیره
که عقل از فطنت اوگشت خیره
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۸۳۵)
خواجه نصیر و ما (نتیجه)
در عظمت شخصیت نابغهای بزرگ همچون خواجه توس سخن بسیار گفته شده، با این حال چنین به نظر میرسد که پس از گذشت سدههای متمادی از حیات پرفیض وبرکت او بازهم گفتنیهای بسیاری درباره تلاشهای علمی و ادبی وی وجود دارد. درباره عالم وارستهای چون خواجه نصیر چه میتوان گفت که در سراسر عمر خویش مراد و محبوب و مورد تکریم عالمان فرهیخته قرار داشته و پس از آن نیز همواره شمع روشنی بخش محفل فرزانگان اندیشور بوده، و هرکس به فراخور حال و بضاعت خویش از خرمن دانش او خوشهای برگرفته است.
خواجه نصیر توسی یکی از شگفتترین شخصیتهای تاریخ بشریت است که به تمامی علوم و معارف زمان خویش احاطه داشته و آثار گرانبها و راهگشایی را در هر یک از این موارد خلق به یادگار نهاده است که بخشی از این میراث گرانبها حاصل تلاشهای ارزنده او در قلمرو ادبیات است.
جای دریغ بسیار دارد که علیرغم گذشت این همه قرون و اعصار از دورانی که خواجه در آن میزیسته، هنوز مقام و مرتبه والای وی در ادبیات و نیز اهمیت آثاری که در این قلمرو خلق و فراهم آورده، چندان که شایسته این مهم است، شناخته نشده و لذا جای آن دارد که اهل پژوهش با اهتمام افزونتری در این باره پرداخته و جلوههای نوین دیگری از عظمت شخصیت این چهره نامور را که ناشناخته مانده است آشکار نمایند. همچنین مهیا نمودن جلوههای علم و ادب و اخلاق از دیگر نکاتی است که میبایست مورد عنایت مسئولان ومتولیان ادب و هنر قرار گیرد. به علاوه توجه ومعرفی آثار ادبی خواجه به جهانیان یکی دیگر از مواردی است که میبایست جدی گرفته شود که این امر نقش ارزنده زبان فارسی را به عنوان زبان دوم جهان اسلام و زبان سخنوران بزرگ، پررنگتر خواهد کرد.