اعتماد: گاه میشود که شاعری همچون میناکاران هنرمند اصفهان و خاتمسازان چیرهدست شیراز با واژههایش سرودههایی بسراید ماندنی. همچون حافظ، حافظه تاریخی ما که در سور و سوگ، عزا و عروسی، مسجد و میخانه ورد زبان است.
گاه میشود که شاعری سد زمان و مکان را بشکند و ترجمان آرزوها و آمال مردمش شود.
«سایه» که سایهاش دراز باد و عمر باعزتش افزون، شاعری است که این موهبت نصیبش شده است که در زمان زندگیاش سرودههایش ورد زبان مردمش شود.
شاید چیرگی «سایه» به موسیقی و دستگاههای ایرانی و تبحرش در شعر کهن و ترجمانش از شادیها و غمهای ملتش او را چنین بر جایگاه رفیعی نشانده است. چه راحت سخن میگوید وقتی که میسراید:
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
یا:
مژده بده، مژده بده یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
«سایه» از چشمه جاودانه عشق جرعهای نوشیده است که اینچنین با سرودههایش خود را و ما را به سپهر آسمان سیر میدهد.
همیشه «سایه» غم مردم را داشته است، میتوان با سروده و سیر و سیره او موافق یا مخالف بود، اما نمیتوان نگرش مدرن و اجتماعی و زبان حال مردمش که در شعرهایش انعکاس یافته است را از یاد برد.
بیگمان سرودههای او ماندنی است.
چه زیبا میسراید وقتی که غم و تنهاییاش را چنین میگوید:
در این سرای بیکسی، کسی به در نمیزند
به دشت پرملال ما، پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ برنمیکند
کسی به کوچهسار شب در سحر نمیزند
«سایه» عشق را باور دارد و ایمان دارد آنگاه که این فرشته رخ نماید، انسان و جهان شادان میشود.
«سایه» شعله امید در جانش فروزان است و به مادر ایران عشق میورزد. چه زیبا میسراید وقتی که میگوید:
ایران، ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
بیگمان در سینه گشاده شاعر میهن ما دلی میتپد که چنین میسراید:
سینه باید گشاده چون دریا
تا کند نغمهای چو دریا ساز
نفسی طاقت آزموده چو موج
که رود صد ره و برآید باز
در کشاکش زمانه انسانهایی ماندگارند که به خویش وفادار باشند و به آرمانهای مردمانشان و به امید و به صلح و به دوستی و به عشق و «سایه» چنین است. سایه پر مهر «سایه» گسترده، عمرش دراز باد.