گفته شده روزی حلاج چوبی که در آن آتش نهاده بود به سوی کعبه می دوید، شخصی از او پرسید: شیخ به کجا چنین شتابان میروی؟
حلاج
در پاسخ گفت: میروم تا خانه خدا را آتش بزنم؛ شاید مردم بجای خانه خدا
با خدا سخن بگویند. در کتاب شیرین «سه فلسفه زندگی» نویسنده در تحلیل
کتاب ایوب؛ به این نکته بسیار مهم در تفکیک انواع و اقسام دینداری اشاره
میکند و میگوید: دینداری ما از گونه دینداری ایوب نیست زیرا ما همواره
در باره خدا سخن میگوییم در حالیکه ایوب با خدا سخن میگفت. نوع دینداری
ما گونهای که به خدا اعتقاد داریم در حالیکه ایوب دردمندانه و شورمندانه
به خداوند ایمان داشت و با صمیمیت واعتماد او را فرا میخواند. ما با
قوانین و مقرراتی که بنام خدا برایمان انشاء میکنند آشنا میشویم ولی اگر
خدا را از ما بستانند اتفاق مهمی در زندگی ما رخ نمیدهد ؛ اما ایوب زیر
سختترین فشار روحی و جسمی؛ رنجهای جانکاهی را دوام میآورد چون بیحضور
خدا نمیتواند زندگی کند. ولی ما هرگز سر بر شانه خدا نمی گذاریم و با او
صادقانه سخن نمی گوییم. آنگونه که مولانا میگوید: آداب دانیم اما حقیقت
دینداری در سوخته جانی است که از آن در غفلتیم.
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
نوع
دینداری ما غیبت از خداوند است. ما در برابر امر واقعی؛ غیرواقعی رفتار
میکنیم و چون خدا در جانمان حضور ندارد از دینداری ما نیز شرم اخلاقی و
شوق عرفانی بر نمی خیزد. اما هنگامی که آدمی سوار بر اسب ذوق میشود و دردمندانه و صمیمی چشم به نگاه خداوند میدوزد؛ خدا آشکار میشود و مهر خود را عیان می کند:
نالم ایرا نالهها خوش آیدش
از دو عالم ناله و غم بایدش
چون ننالم سخت از دستان او
چون نیم در حلقه مستان او
بنابر
این با نگاه بر کتاب ایوب میتوان پی برد که دینداری نیز اقسامی دارد.
برای برخی خدا در تمام دوران دینداری آنها غایب است (دینداری عامیانه ) و
برای برخی خدا معنای زندگی و تکیهگاه وثیقی است که زیستن بیحضور او درد
آور و غیر قابل تصور است:
گفت من مستسقیام آبم کشد
گرچه میدانم که هم آبم کشد
هیچ مستسقی بنگریزد ز آب
گر دو صد بارش کنی مات و خراب
برای پیگیری این مطلب مراجعه کنید به کتاب «سه فلسفه زندگی» اثر پیتر کریفت، ترجمهی روان و خوب بتول قزلبیگلو، نشر کرگدن.