شرق: طی نیمقرنی که روزنامه توفیق با همه گرفتاریها منتشر میشد، مردم باذوق ایران در شب جمعهها، اگر هرچیز دیگری را فراموش میکردند، روزنامه توفیق را فراموش نمیکردند. این علاقه مردم به روزنامه ما، بهویژه در شبهای عید و ایام نوروز خیلی بیشتر به چشم میخورد. در آن ایام در هر خانهای، ادارهای، اتومبیلی، اتوبوسی و قطاری یک نسخه «شماره مخصوص نوروز توفیق» در دست مردم بود و خواندن توفیق و خندیدن با توفیق یکی از تفریحات نوروزی مردم به شمار میرفت. در نیمقرن انتشار توفیق، عادت خواندن روزنامه توفیق از پدر و مادر و از پدربزرگ و مادربزرگ به بچهها و حتی گاه به نوههایشان به ارث رسیده بود. توفیق زبان شیرین بیغلوغش مردم بود. در یکی از کتابهای اخیرم از قول «کاکا توفیق» سمبل روزنامه توفیق خطاب به مردم نوشته بودم:
«بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود»
توفیق با همه و همه شوخی میکرد؛ از دولت گرفته تا ملت... و هر وقت زورش میرسید با بالاترین مقامها، هر وقت هم که زورش نمیرسید، با نخستوزیرها و وزرایش!... نخستوزیر هم برای ما فرق نمیکرد منصور باشد یا علم یا هویدا. یکی از بدشانسیهایی که هویدا در نخستین تابستان نخستوزیریاش آورد، این بود که در بسیاری از شهرها «وبا» یا «شبهوبا» شایع شده بود. مطابق معمول (!) مردم میگفتند «وبا» ست ولی دولت میگفت «شبهوبا» ست. اما وزیر بهداری مثل بعضیها (!) منکر حتی شیوع «شبهوبا» شده و گفته بود اگر کسی حتی یک شبهوبایی را به من نشان بدهد و بگوید او از کجا «شبهوبا» گرفته من حرفم را پس میگیرم.
هفته بعد ما کشیدیم «کاکا توفیق» یکی از همان بیمارها را با حال نزار کشانکشان آورده جلوی وزارت بهداری نشان وزیر میدهد. وزیر با تعجب میپرسد این، کجا شبهوبا گرفته؟... کاکا توفیق خط اسهال آن بیچاره را نشان وزیر میدهد و میگوید:
- سر این خط رو بگیر و برو!...
این کاریکاتور سانسور شد.
چند روز بعد هویدا سخنرانی کرد و به مردم گفت نگران شبهوبا نباشید، ما مواظبیم. هفته بعد ما این کاریکاتور را کشیدیم:
سانسورچیهای دولت دادشان درآمد که شما به دولت توهین کردهاید و خواستند این کاریکاتور ما را هم سانسور کنند. اعتراض کردیم که یعنی چی؟... ما دیگر حرف خود دولت را هم نمیتوانیم بزنیم؟... ما حرف خود دولت را زدهایم که گفته بود تا ما هستیم از شبهوبا نترسید. سانسورچیها گفتند: «بله، دولت که بگه یک معنی داره، شما که بگید یک معنی دیگه. دولت که بگه یعنی مردم، از شبهوبا نترسین. ولی شما که بگید یعنی ما خود وبا هستیم!».
گفتیم این مال ذهن خراب و بدبین شما نسبت به دولته!... این، تقصیر شماست. به ما ربطی نداره!... و چاپش کردیم و بسیاری شوخیهای دیگر را در مورد همین بیماری خطرناک.
بهویژه بیماریهای همهگیر را باید جدی گرفت. اما در زمانهایی که مثل حالا از در و دیوار غم و درد و بلا بر سر مردم میبارد و «کرونا» ذهن و روز و روزگارشان را سیاه کرده و خودشان را دچار وحشت، افسردگی، اضطراب و نومیدی، خنده بهترین داروست. در مورد همین بیماری کنونی درست است که هنوز دوایی برای مداوای جسمی مردم وجود ندارد، ولی شوخی و خنده بهترین داروی مداوای روانی مردم مضطرب و افسرده است و این، فقط در مورد مردم ما صادق نیست، در مورد تمام ملتها صادق است. همینطور که 24 ساعته در فضای مجازی میبینید الان تمام ملتهایی که دچار این درد بیدرمان شدهاند برای آرامش روحیشان دارند به آن میخندند، حتی چینیهایی که «کرونا» زندگیشان را از هم پاشیده و بیشترین صدمه را دیدهاند. ولی در این مورد، در میان مردم بلادیده جهان، ملت ایران خوشذوقترینشان هستند و باید به هنر والای شوخی و طنزشان که در حال فوران و در اوج است «دستمریزاد» گفت.
این ملت، ملتی است که در تاریخ ادبیات خود استادان شوخطبع و شیرینزبانی چون حافظ و سعدی و مولانا و عبید زاکانی و ایرجمیرزا و دهخدا داشته است.
این ملت با شوخی و خنده و متلک پرورش یافته و ملتی است که نیمقرن روزنامه توفیق را خوانده و به همه و همه خندیده است.
غمش به پایان و لبش همیشه خندان باد.