گوزل یاخینا بیگمان یكی از موفقترین نویسندههای امروز روسیه است كه با شاهكار خود «زلیخا چشمانش را باز میکند» علاوه بر این كه جوایز متعدد ادبی روسیه را كسب كرد و بارها و بارها كتابش در روسیه تجدید چاپ شد، به زبانهای بسیاری نیز ترجمه گردید و جهانیان را با نویسندهای دیگر از سرزمین غولهای پهنه ادب، بزرگانی چون تالستوی، داستایفسكی و چخوف، آشنا كرد.
به همت زینب یونسی، كه برای ترجمه این كتاب برنده سومین جایزه ابوالحسن نجفی نیز شد، كتابخوانان ایرانی نیز بخت آن را یافتند تا با این اثر تحسین برانگیز آشنا شوند و از این روست كه گوزل یاخینا نامی آشنا برای اهالی ادب و رمان دوستان ایرانی است.
خالق «زلیخا چشمانش را باز میکند» در اثر تحسین برانگیز خود روایتی جذاب و خواندنی دارد از یكی از تجربیات دردناك مردمان گوشهای پهناور از جهان كه طعم تلخ و عریان خشونت را به سبعانهترین شكل آن چشیدهاند و در اردوگاههای كار اجباری، زیستنی مرگ مانند را با تمام وجود درك کردهاند.
گوزل یاخینا در پاسخ به اقتراح «ریا نووستی» كه از نویسندگان امروز روسیه خواسته است تا در باره كرونا و جهان متأثر از آن بنویسند، از منظری جالب و قابل تأمل به پدیده بیماری همه گیر و جهانی كرونا نگریسته و «جهان عاری از خشونت» را دستاورد این پدیده خوانده است. و این برای كسی كه از زبان مادربزرگش روایاتی باورنكردنی از خشونتهای اردوگاههای كار اجباری دوران شوروی شنیده و جلوههائی از آن را در سرنوشت «زلیخا» در شاهكار خود به تصویر كشیده است، البته طبیعی است. این بار انگار «زلیخای» گوزل یاخینا، دیگر «چشمانش را باز كرده است» و جهانی دیگر را میبیند، جهانی كه یكپارچه و همصدا، با نادرترین تجربه تاریخ بشر مواجه است و آن دشمنی است كه همه را فارغ از هر نژاد، زبان، فرهنگ، دین و ایدئولوژی با یكدیگر متحد ساخته است. و در این جهان، اررزش فرهنگ و محصولات فرهنگی، اهمیتی دوچندان یافته است و به تعبیر جالب این نویسنده معاصر روسیه، دنیای كرونائی ما را قابل تحمل ساخته است.
برگردان نوشته خواندنی و تأمل برانگیز نویسنده معروف امروز روسیه را با هم میخوانیم:
«این بیماری فراگیر تجربه منحصر به فردی از شكل گیری یك احساس مشترك بین آدمیان در تاریخ بشر است. كشورها پیش از این هرگز چنین در قبال یك فاجعه مشترك با یكدیگر متحد نشده بودند و با هم در تمامی مراحل مبارزه با چنین فاجعهای زندگی نكرده بودند.
نه دو جنگ جهانی، نه تهدید هستهای و نه جنگ سرد چنین تجربهای را در اختیار بشر قرار ندادند: همیشه میدانها و اردوگاههای جنگ در برابر و بر علیه یكدیگر بودند و همیشه كسانی در حاشیه امنیت قرار داشتند.
تصور میشد كه جنگی كه همه انسانها را متحد كند روی نمیدهد ولی معلوم شد كه نه، روی میدهد: جنگی كه توسط سران برخی كشورها در قبال پانیدمی كرونا اعلام شده است امروزه نمیتواند جنگی محلی و منطقهای باشد. این جنگ به طور خودكار جهانی و فراگیر میشود.
سطوح درگیری با این پدیده متفاوت است: در جائی سوگهای سیار در میادین و ملاء عام برگزار میشود و کامیونها تابوتهای اجساد را حمل میکنند و در جائی دیگر هنوز مسابقات فوتبال با حضور تماشاگران برگزار میشود.
ما از اوضاع برخی از كشورها از طریق رسانههای گروهی آگاه میشویم و از برخی دیگر از كشورها بعد از سكوتی طولانی به تدریج علائم اندكی صادر میشود كه ما فقط میتوانیم حدس بزنیم كه اوضاع در آنجا، پشت این دیوار سكوت، چندان هم عادی نیست.
اما یک چیز واضح است: همه حکومتها خواه ناخواه مجبور به طی مسیر مبارزه با این ویروس هستند. ماندن در حصار خود، در جزیره یا قاره خود - امكان ندارد.
دنیای شفاف و فراگیر اینترنت به ما امكان میدهد تا اتفاقاتی كه در نقاط مختلف جهان روی میدهد را ببینیم: گزارش هائی در باره شمار مبتلایان و قربانیان این ویروس، به قرنطینه رفتن شاهان و رهبران كشورها، اظهارات و شواهد ملموس منتشر شده در شبکههای اجتماعی - اطلاعات به طور روزانه و مستمر از هر پنج قاره به سمت ما جاری است.
ما می دانیم كه در هند چگونه پلیس ناقضان قرنطینه را سركوب میکند، ما می دانیم که چگونه یک پرستار در ایتالیا گریه میکند، ما می دانیم كه چگونه هنرمند كنیائی شعارهائی مبنی بر ضرورت شستن دستها بر روی دیوار مینویسد كه مهمترین كار برای مقابله با شیوع این بیماری واگیردار است.
نمیتوان منكر این مهم شد كه امروز ما در جهانی زندگی میکنیم كه چیزهای زیادی از زندگی دیگران می دانیم. و این یعنی با آنها همدردی میکنیم.
چرا كه احساس مشترك و واكنش به احساسات دیگران پایه و اساس سلامت روانی آدمی است كه در لحظه تولد، با لبخند مادر در او به ودیعه نهاده شده است.
تا همین اواخر جهان در آشوب ناشی از پرخاشگری و خشونت قرار داشت. جنگهای تجاری، نفتی، تبلیغاتی و تحریمها در جریان بود و در برخی مناطق حساس نیز جنگهای واقعی! ولی امروز همه آنها (یا تقریباً همه آنها) اهمیت خود را از دست دادهاند.
تجاوز و خشونت متوقف شده است. انگار كرونا واكسنی بر علیه همه انواع خشونتهاست.
كسانی كه تا همین دیروز در شبکههای اجتماعی به هم میپریدند، امروز به همسایگان سالخورده خود غذا میدهند. روسیه و چین کمکهای بشردوستانه به ایتالیا میفرستند.
و كسانی كه بر اساس باورهای كهنه میکوشند تا از شرایط و اوضاع برای تقویت پایگاه ایدئولوژیك خود استفاده كنند وحشی و بدوی به نظر میرسند. بدوی هائی تحصیلكرده و امروزی.
اكنون زمان تبیین مناسبات ایدئولوژیك نیست، زمان ارائه كمك و پذیرفتن آن است. زیرا شرایط کاملاً روشن و آشكار است: برخی میمیرند و برخی كه میتوانند نجات مییابند.
هیچ زمان دیگری بهاء و ارزش زندگی بشر به معنای تمثیلی این كلمه اینقدر بالا نبوده است. در اوایل و اواسط قرن بیستم میلیونها نفر كشته شدند (در جنگها، در اردوگاههای كار اجباری، در فجایع هستهای) و میلیونها نفر مردند ( از قحطی و بیماریهای واگیردار). ولی واقعیت وضعیت بهداشت و سلامت در قرن بیست و یكم در توهین و شكایت از پزشكان، سپردن گوهر گرانبهای سلامت به پرستاران بد اخلاق یا عملهای زیبائی بی كیفیت تجلی یافته بود.
هیچ زمان دیگری بها و ارزش زندگی بشر به معنای واقعی این كلمه اینقدر بالا نبوده است. امروز اقتصادهای قدرتمند جهان به وادی سكون و تعلیق افتادهاند، همه كشورها در تلاش برای كاستن از سرعت پیشرفت این بیماری فلج شدهاند - و همه برای این كه جان عده بیشتری از انسانها را نجات دهند. بهای این توقف میلیاردها دلار و یا هر واحد پولی دیگری است. ما تا كی میتوانیم این بها را بپردازیم؟
كِی نیازهای اقتصادی، كشورها را مجبور به لغو قرنطینه و اجازه دادن به مردم برای حضور در اجتماعات كه آنها را در معرض خطر مرگ قرار داده و شماری از مردم را به كشتن میدهد؟ زمان آزمایش بشر برای اندوختههای فرهنگی هزاران سالهاش فرا میرسد.
فرهنگ در تمام دورانها به چیزی علاوه بر تربیت بشر مشغول بود و آن افزایش ارزش زندگی بشر. امروزه وظیفه آن به شیوهای شگفت تغییر كرده و بسیار كاربردی و عملی شده است.
امروز فرهنگ عصائی است كه سیاست، اقتصاد و مراقبتهای بهداشتی بر آن تكیه دارند. عصائی نامرئی و ناخودآگاه ولی بسیار مهم.
رواج استودیوهای خانگی موسیقی و تئاتر، پخش کنسرتهای زنده از كنسرواتوری های خالی از تماشاگر، فیلمها و کتابها - ما با اینها قدرت زندگی در شرایط دشوار قرنطینه را كسب میکنیم.
امروز فرهنگ میتواند تا زمانی كه این زندگی به وضعیت قابل قبول پیشین برنگشته است مسكن زندگی كنونی باشد.»