کد مطلب: ۲۰۷۱۴
تاریخ انتشار: شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

معرفی کتاب دفتری برای ایران

«دفتری برای ایران؛ نامه‌های فارسی به ولادیمیر مینورسکی»  که در هفته اخیر توسط گودرز رشتیانی و با حمایت انتشارات بنیاد موقوفات افشار منتشر شده است شامل مکاتبات استادان، پژوهشگران و ایران‌شناسان عمدتاً ایرانی با ولادیمیر مینورسکی (1877- 1966م / 1255-1345 ﮬ .ش) ایران‌‌شناس برجستۀ سدۀ بیستم میلادی است. این دفتر بخش کوچک و در عین حال قسمت مهمی از گنجینۀ پژوهشی مینورسکی است که در سنت‌‌پترزبورگ روسیه نگهداری می‌‌شود و پیشتر فهرست کامل این آرشیو با عنوان «فهرست تفصیلی گنجینۀ پژوهشی ولادیمیر مینورسکی» با همکاری ناهید عبدالتاجدینی منتشر شده است. «ره‌آورد مینورسکی» که توسط نشر هرمس در سال ۱۳۹۴ منتشر شد نیز به بررسی کارنامه علمی این ایران شناس برجسته می‌پردازد.  

یکی از مهمترین بخش‌های آرشیو مینورسکی مکاتبات دانشمندان از اقصی نقاط عالم و از زبانهای مختلف از جمله ناموران ایرانی است. مجموعه فارسی به تعداد 526 نامه است که همه آنها در کتاب حاضر منتشر شده اند. بیشترین تعداد (127 نامه) به علامه محمد قزوینی تعلق دارد و سیدحسن تقی‌‌زاده و دیگران در جایگاه‌‌های بعدی هستند. سیدحسن تقی‌زاده: 69 نامه؛ عباس اقبال آشتیانی: 25 نامه؛ سیدفخرالدین شادمان: 23 نامه؛ ایرج افشار: 20 نامه؛ احسان یارشاطر: 20 نامه؛ علی‌اصغر حکمت: 17 نامه؛ فرنگیس نمازی (شادمان): 17 نامه؛ رشید یاسمی: 13 نامه؛ مجتبی مینوی: 11 نامه؛ ذبیح‌اﷲ صفا: 10 نامه؛ غلامحسین مصاحب: 7 نامه؛ فریدون آدمیت: 6 نامه و... .

انتشار مجموعۀ حاضر ضمن آنکه می‌تواند بسان گامی کوچک در توسعۀ مطالعات ایران‌‌شناسی (تاریخ، ادبیات، فرهنگ، هنر و زبان‌‌شناسی) و مبنایی برای مطالعات ثانویه باشد؛  در یک ارزیابی کلی از محتوای نامه‌‌ها، به‌خصوص نامه‌های علامه قزوینی، ایرج افشار، سیدحسن‌‌ تقی‌‌زاده، مجتبی مینوی، عباس اقبال‌‌آشتیانی، عبدالحسین زرین‌‌کوب و... می‌توان بیشتر آنها را به مثابۀ یک گفت‌وگوی عمیق علمی مکتوب به شمار آورد که از هر سطر و بندشان، اطلاعات عمیقی می‌توان استخراج کرد؛ برخی از آنها نیز به تنهایی می‌توانند موضوع یک پژوهش مستقل قرار گیرند.

به ویژه نامه‌‌های علامه قزوینی خصوصیات ممتازی دارند. این نامه‌‌ها علاوه بر ویژگی کمّی که بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده‌‌اند، از نظر کیفی و محتوای علمی نیز از غنای بسیار بالایی برخوردارند و پس از گذشت حدود یک سده، هنوز می‌توانند مرجع تحقیقات مربوط قرار گیرند. توضیح اسامی، معنی لغات و واژه‌‌‌ها، توضیح رویدادهای تاریخی، شرح جغرافیای تاریخی شهرها، شرح و تفسیر اشعار و کلمات پیچیده و ریشه‌‌یابی آنها، نقد متون و اشخاص تاریخی و ده‌‌ها مورد دیگر از مهمترین ویژگیهای این مکاتبات است.

مینورسکی در سال 1919 از ایران به پاریس رفت و با علامه قزوینی آشنا شد و این آشنایی به دوستی عمیقی بدل گشت؛ روابطی که به تبادلات علمی هم کشانده شد و تا درگذشت قزوینی پایدار بود. از محتوای نامه‌ها چنین بر می‌آید که این دو، تا زمان اقامت مینورسکی در پاریس به مدت یک دهه دیدارهای نسبتاً منظم هفتگی داشتند و در مواردی نیز مرحوم عباس اقبال ضلع سوم این دیدارها بود. مینورسکی در دو مورد ویژه، از اطلاعات قزوینی بهره‌های وافر برده است. 

مورد اول هنگام نوشتن مقاله برای دائرةالمعارف اسلام (Encyclopedia of Islam) بود که در نامه‌های متعدد، ابهامات و پرسش‌های علمی خود را با قزوینی مطرح می‌کند (شاهسون، سنه، اقطاع، تفلیس، تبریز، تیول، قزاق و...) و او نیز با مراجعه به حافظه و یادداشتها و البته در موارد بسیار با رجوع به منابع و نسخ خطی خود یا کتابخانۀ ملی پاریس به صورت کاملاً موثق به پاسخگویی آنها می‌پردازد. از این‌رو ردپای علامه قزوینی را در بسیاری از یکصد مقالۀ مینورسکی برای دائرة‌المعارف اسلام می‌توان مشاهده نمود. 

مورد دوم در فرایند ترجمۀ حدود‌العالم بود. همانگونه که گفته شد این متن دارای اطلاعات منحصربه‌فرد جغرافیایی و در عین حال با محدودۀ جغرافیایی گسترده از چین و هند تا اروپای غربی است و با توجه به دشواری‌های خوانش متن و نیز اشتباهات کاتبان نسخه، اغلاط فراوانی به این متن وارد شده که که کار تصحیح آن نیاز به هم‌فکری گسترده داشت و چه کسی بهتر از قزوینی در اروپای آن روز می‌توانست مددکار مینورسکی باشد؟

از محتوای نامه‌ها چنین بر می‌آید، تعداد زیادی از جلسات هفتگی به خوانش حدود‌العالم تعلق داشته و به قدری این کار طول کشیده که در اواخر کار، قزوینی با کمال احترام به مینورسکی، اولتیماتومی به وی صادر کرده و خواستار پایان یافتن هر چه زودتر آن می‌شود. (نامه شماره 71 در مجموعه حاضر)

از همین‌رو بود که مینورسکی با حق‌شناسی تمام، انتشار این کار سترگ را به علامه قزوینی تقدیم کرد تا قدردان همراهی‌ها و همفکری‌های او باشد. قزوینی چنان از این اقدام مینورسکی به وجد آمده بود که به وی نوشت: 

 

دوست عزیز معظّم محترم!

ترجمه و تفسیر کتاب حدودالعالم که از نفایس شاهکارهای کتب جغرافیایی این عصر است و فی‌الواقع این مردۀ هزارساله را که مشحون از تصحیفات و تحریفات و اغلاط و اوهام نسّاخ جاهل بود، سرکار نفخ روح جدیدی در آن کرده به کلی احیاء کرده‌اید و اگر مؤلفش زنده می‌‌بود ابدالدهر ممنون و متشکر زحمات سرکار در تفسیر غوامض آن و حلّ مشکلات آن و توضیح مبهمات آن و تصحیح تصحیفات آن می‌شد، به‌خصوص این 12 نقشۀ بسیار بسیار متقن مضبوط دقیق را که بر آن افزوده‌اید فوق‌العاده به علم جغرافیا و تاریخ کمک نمایان و خدمت شایانی کرده‌اید. فشکر اﷲ مساعیکم الجمیله و جزاکم اﷲ عن العلم و اهله احسن الجزاء. 

فی‌الواقع ترجمه و احیاء این کتاب قبائی بود که درست بر بالای قامت شما دوخته بوده‌اند و هیچ کس دیگر گمان نمی‌کنم مطلقاً و اصلاً نه از مستشرقین و نه از جغرافییّن بدون استثناء، این خدمت عظیم به جغرافی از دستش ممکن نبود برآید در این عصر ما؛ زیرا که یا شخص عالم و فاضل و ادیب است ولی حسّ و طبع جغرافی که حسّ و طبع مخصوص است (مثل طبع شاعری و غیره) ندارد، یا جغرافیدان ماهر زبردستی است ولی فارسی و عربی نمی‌داند و از ترجمه‌های دست دوم استفاده می‌کند و حال این قبیل مؤلفین هم که معلوم است چگونه است، یا اگر هم [ص 2] بالفرض بعضی ازین شرایط در کسی اتفاقاً جمع باشد، آن پشتکار خستگی‌ناپذیر سرکار و آن حرص مفرط و ولع شدید سرکار به جمع معلومات از هر جا و هر کس که احتمال مساعدتی در او می‌دهد در اغلب مردم دنیا مفقود است، زیرا که حسّ انصاف و عدالت در آنها کم نموّ کرده و برعکس حس تکبر و غرور و از خود رضائی در منتهی درجۀ ممکنه در اغلب این عالم یا متعالم‌ها غالب است و با این صفات رذیله هیچ کار خوب علمی مفیدی کسی نمی‌تواند انجام بدهد. 

فی‌الواقع هرچه نظر می‌افکنم زحمات فوق‌العاده که در ترتیب و تفسیر و تبویب و تهذیب و تنقیح این کتاب به خود هموار کرده‌اید انسان را مبهوت می‌کند و جز کسی که دارای همّت بسیار بسیار عالی در طلب علم باشد تحمل این همه اتعاب و زحمات و تنقیب و جدّ و جهد برای او میسر نیست و نخواهد بود، متّعنا اﷲ بطول بقائکم.

دیگر چه بگویم از کمال امتنان و اقصی درجه سپاسگزاری و تشکر قلبی صمیمی خود که این کتاب بدیع نفیس شاهکار علم و فضل را به وجود نالایق حقیر فقیر کثیرالتقصیری مثل این بنده اهدا فرموده‌اید. بواﷲ العلّی العظیم در تمام مدت عمر خود این قدر خودم را شرمنده و خجلت‌زده و هم در عین حال در نهایت درجه خوشوقت و سعید ندیده بودم و من هرچه فکر می‌کنم جز بعضی اوقات بعضی [ص 3] کمک‌های بسیار بسیار جزئی دوستانه که معمولی و طبیعی است مابین هر دو آشنا و دوستی، هیچ کار مهم و خدمت قابل اعتنائی برای سرکار انجام نداده‌‌ام تا مستحق این افتخار بزرگ و شرف غیرقابل تقدیر که برای من و خانواده‌‌ام تا ابدالدهر باقی خواهد بود باشم. 

و این مرحمت فوق‌العاده عجیب عظیم را فقط بر دو چیز حمل می‌کنم: یکی بر منتهی درجه نجابت فطری سرکار و مردانگی و انصاف و عدالت سرکار که نخواسته‌اید ادنی حق کسی در ذمّۀ سرکاری بی‌اجر بماند، لهذا کاهی را به کوهی تلافی کرده‌اید و مثل خلفا و سلاطین ماضی که به یک قصیده پانصد هزار دینار صله می‌داده‌اند، سرکار هم در ازاء اینکه بنده گاه از لسان‌العرب یک لغتی را بر سرکار استنساخ کرده‌ام یا در فهم عبارتی فارسی که زبان مادری من است به سرکار مساعدت‌هائی کرده‌‌ام نام ناقابل مرا یک مرتبه از حضیض قری به ذروۀ ثریا رسانده‌اید، بدون هیچ شک و شبهه این نیست مگر از کرم فطری خودتان: از کوزه همان برون تراود که در اوست. و یقین بدانید که اگر فلان و فلان و فلان به جای سرکار بودند اصلاً و ابداً بوجهٍ من الوجوه به روی خود نمی‌آوردند چنانکه هر روز نظایر [ص4] آن را به رأی‌العین در مقابل چشم خود می‌بینم. 

و دیگری بر نهایت قلت عدد اشخاصی که فی‌الواقع اندکی در علم و فضل تعمق و رسوخ قدم داشته باشند به‌خصوص مابین مشارقه و از آنجا که خود سرکار مرد دقیق و غیرمسامحه‌کار و غیرسطحی و فی‌الحقیقه به تمام معنی کلمه اهل علم و فضل هستید، همین که شخصی از اهالی مشرق را دیده‌اید که تا اندازه‌ای طالب علم و دارای عطش اطلاعات است و در عین حال ادنی درجه حسب غرور و و عجب به نفس (چون از نهایت جهل خود مطلع بلکه متیّقن است) در او موجود نیست، فوری به نظر دقیق باریک‌بین این تشبه به علمها را نزد او پسندیده‌اید و خواسته‌اید برای سرمشق به دیگران، نام او را به اهداء کتاب نفیس عالمانۀ فاضلانۀ خود بلند و ارجمند سازید. تکرار می‌کنم یادم نمی‌آید که در تمام عمر خود من خود را این‌قدر در آن واحد هم بی‌نهایت خجلت‌زده و غرق عرق انفعال دیده باشم و هم در اعلی درجه سعید و خوشوقت و این دو بیت سعدی عیناً و بدون کم و زیاد حسب حال بنده است نسبت به سرکار عالی:

 

 

هم تازه‌رویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
گر پای بر فرقم نهی تشریف قُربَم می‌دهی

   کز عهد بیرون آمدن نتوانم این انعام را
    جز سر نمی‌دانم نهادن عذر این اقدام را

 

مخلص حقیقی، محمد قزوینی (نامۀ شماره 118 در مجموعه حاضر).

 

لازم به یادآوری است که این ارتباط، رابطه‌ای دو طرفه بوده و علامه قزوینی نیز در موارد متعدد از جمله در سال‌های تصحیح جهانگشای جوینی ابهام‌ها و پرسشهای علمی خود را با مینورسکی در میان می‌نهاده است و در چند مورد با عباراتی ویژه او را خطاب قرار داده است که در نامه بالا چند مورد آن ملاحظه شد. 

یکی از نامه‌‌های عباس اقبال آشتیانی نیز جالب است:

 

....البته مخلص در ننوشتن عریضه به حضور سرکار تقصیر بزرگی دارم و خود به آن معترفم و از این بی‌ادبی عذر می‌خواهم ولی این کیفیت بی‌علّت هم نبوده است و چون نمی‌خواهم آنچه در دل دارم نگفته بماند صریحاً عرض می‌کنم که:

 من مکرر شنیده‌ام که در غوغای آذربایجان حضرتعالی گفته یا نوشته بودید که آذربایجان هیچ وقت جزء ایران نبوده و از قدیم مملکتی علی‌حده و مجزا بوده است. من از خدا می‌خواهم که این نسبت ناروا و از جمله تهمت و افترا باشد و به دامان مرد محقق بزرگواری مانند حضرتعالی که عمری را به فحص و بحث حقیقت گذرانیده و حقوق علمی بسیار به گردن ما ایرانیان دارید نچسبد اما اگر خدای نکرده صحیح بوده باشد جای کمال تأسف خواهد بود. به همین علّت که عرض کردم دل من و هزارها ایرانی دیگر که به مملکت خود علاقه دارند و آذربایجان را جزء لاینفک مملکت خود می‌دانند جریحه‌دار گردید. البتّه شما که به‌حق به مملکت و وطن خود علاقه دارید و به مفاخر گذشتۀ آن می‌بالید به ما هم حق خواهید داد که مملکت و وطن خود و مفاخر جاویدان آن را دوست داشته باشیم و از کسانی که این حقوق را می‌خواهند از ما سلب کنند برنجیم و دوری بگزینیم. 

مملکت ما بر اثر حوادثی که سرکار عالی از هرکس بهتر آنها را می‌شناسید امروز به حال نکبت و بدبختی و بیچارگی افتاده است، امّا با تمام این احوال چون مملکت ماست، آن را دوست داریم. هیچ‌کس نمی‌تواند از علاقه و مهرورزی نسبت به مادر خود از آن جهت که زشت یا فرتوت شده است دست بکشد و اگر بکشد بی‌حمیّت و ناجوانمردانه است. 

باری از آنجا که از میزان سعۀ ‌صدر استاد بزرگواری مثل حضرتعالی اطمینان داشتم، شمه‌ای از این نفثة‌المصدور را خدمت نوشتم. باز هم عرض می‌کنم که امیدوارم چنان نسبتی مجعول و بی‌پایه باشد و با شنیدن تکذیب آن ته دل من پاک شود. به هر حال مراتب ارادت و اخلاص مخلص نسبت به مقام فضل و استادی شخص محترم حضرتعالی کماکان ثابت و برقرار است. 

ارادتمند، عباس اقبال (نامۀ شمارۀ 226 مجموعۀ حاضر)

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST