جولین بارنز نویسنده و منتقدی انگلیسی است. او در سال ۲۰۱۱ با رمان «حس یک پایان» جایزهی مَنبوکِر را برای خود کرد. بارنز پیش از آن هم به جوایز متعددی دستیافته بود. حتی سه کتاب «طوطی فلوبر»، «انگلیس، انگلیس»، آرتور و جرج» او به فهرست نهایی برندگان این جایزه راه یافته بودند. آثار بارنز تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است. این رماننویس انگلیسی در فرانسه این اقبال را داشت که اولین نویسندهای باشد که هم جایزهی فمینا را به چنگ آورد و هم جایزهی مدیسی را. «طوطی فلوبر»، «هیاهوی زمان»، «درک یک پایان»، «یگانه داستان»، «سطوح زندگی» برخی از آثار اوست که به فارسی برگردان شده است. امروز، بیش از یک ترجمه از این آثار در بازار کتاب دسترس است.
کتاب «سطوح زندگی» در سال ۲۰۱۳ منتشر شده و روایتی است از اندوه و سوگواری. بارنز با چندخطی دربارهی تلفیق، درکنارهمآوردن و دگرگونی آغاز میکند. او در این مانیفستواره میگوید: «دو چیز را که قبلاً باهم تلفیق نشدهاند باهم تلفیق میکنی و دنیا عوض میشود. آدمها شاید همان موقع متوجه نشوند، اما مهم نیست؛ بههرروی، دنیا عوض شده است». در خطوط آغازین هر دو فصل بعدی با عباراتی مشابه این روبهرو میشویم. با این تفاوت که «آدمها» جای «چیزها» را میگیرند. این جابهجایی بهوضوح در دو پاراگراف نخستین فصل دوم پیش چشم مخاطب قرار گرفته است. تا اینجای کار، به نظر میرسد باید جادوی تلفیق را جدی بگیریم.
در نگاهی گذرا، فصل اول «سطوح زندگی» گزارشهایی شوخطبعانه دربارهی هوانوردی، بالنشیفتگی و اولین عکس هوایی است. در اینجا، بارنز بیشتر روی تجربهی سه بالنشیفته متمرکز است. البته، در بخش پایانی این فصل در اشتیاق و سرنوشت فلیکس تورناشون، مخترع و ثبتکنندهی اولین عکس هوایی، وارد میشود. فصل دوم داستانی دربارهی سارا برنارد و فرد بِرنابی است که هر دو از همان بالنشیفتگان فصل اولاند. سرانجام، فصل سوم جُستاری دربارهی اندوه و سوگواری پس از مرگ همسر (پت کاوانا) است.
بارنز در قامت بارنزِ فرهنگنویس وارد میشود؛ بههرحال، او سه سالی در آکسفورد فرهنگنویسی کرده است. در ادامه، همانطورکه «تلفیق چیزها» آرامآرام به «درکنارهمقرارگرفتن آدمها» تغییر پیدا میکند، فرهنگنویس شوخطبع فصل اول به قصهگوی فصل دوم و نویسنده در سوگ همسر دگرگون میشود. به نظر میرسد این فاصلهگذاری یا پرسهزدن در کوچههای پرت برآمده از طفرهروی و نیازی ناخودآگاه به مدیریت عاطفه و اندوه است. نوشتن این کتاب چندین سال طول کشیده است. بارنز هرگز به علت مرگ و تشخیص پزشکی دربارهی آن اشارهای نمیکند. حتی نام همسرش را پیش خودش نگه میدارد (اشارهای به اینکه اندوه مانند مرگ منحصربهفرد است). فقط تکرار میکند که «جلوی خانه زمین خورد» و «از زمان تشخیص تا مرگ سیوهفت روز طول کشید»: یک تابستان تا پاییز.
این نویسندهی انگلیسی در فصل اول، وارد جزئیاتی از زندگی فلیکس تورناشون میشود. وقتی دربارهی ازدواج و عشق فلیکس و اِرنستین مینویسد، ناگهان به یکیدو صفحه قبل برمیگردد و عین جملات قبلی را بدون تغییر دوبارهنویسی میکند. اما، چه چیزی او را برآشفته و به عقب برگردانده؟ من میخوانم: غیاب پَت. در نظر من این برجسته شده است که او بار از پس نوشتن این جملات برنیامده: «اِرنستین همیشه آنجا بود. اگر زندگیاش] زندگی تورناشون[روالی داشت، ارنستین فراهم کرده بود». خوانشی که با اصرار بارنز به حضور همسر/دوست/ عزیز ازمیانرفته و برگشتناپذیری مرگ، همینطور پناه بردن به نوشتن برای بازیافتن و ساختن روالی برای خود تقویت میشود.
بههرحال، این پرسهزنی همهی ماجرا نیست. بارنز با رشتههای ظریف و نازکی آن اطلاعات دانشنامهای، حتی شوخیها و شایعهها را بههم میرساند. او به خاطرات دونفرهشان برنمیگردد و آنها را با ما در میان نمیگذارد، بلکه از رهگذر داستانها و اطلاعات دانشنامهای ارتباط برقرار میکند، به واسطهی تفسیرها و تصویرگری و داستانپردازیهای خود از آنچه بر دیگرانی گذشته است. در جستار سوم از دوست و آشنا نقل قول میکند و به کیفیت معاشرت با دیگران پس از او میپردازد.
در واقع، جادو آنگاه رخ مینماید که درمییابیم بارنز در دو فصل ابتدایی، در آن پرسهزنیها و طفرهرویها، «تصویرستانی» اختصاصی ساخته است تا در جُستار نهایی از ظرفیت آن بهره بگیرد. حالا تداعی و ارجاع، آن رشتههای باریک و اَبرین، در چارچوب یادآوری تلفیق و در کنار هم آمدن در ابتدای هر فصل، ما را به جاخالیدادن سارا برنارد ریزنقش از میان قطرههای باران میبرد، به گناهِ ارتفاع و افتادن، به افتادن، به افتادن، به حس نیزهای که جایی در گلو مینشیند، دستی که موهای او را از روی شقیقههایش کنار میزند/میخواست کنار بزند.
بارنز باور دارد که هیچ اندوهی نمیتواند ماهیت اندوه دیگر را روشن کند، درعینحال با برساختن تصویرستان یا بسترهایی برای تداعی و بازگشت پیش میرود. هر چه باشد، او باور دارد: «اندوههای مختلف یکدیگر را تشریح نمیکنند، اما ممکن است همپوشانی داشته باشند. بنابراین، میا افراد اندوهگین نوعی تبانی برقرار است. فقط خودت میدانی چه میدانی، حتی اگر چیزهای متفاوتی بدانی.»
نشر میلکان در سال ۱۳۹۵ «سطوح زندگی» بارنز را با ترجمهی شبنم سعادت راهی بازار کتاب کرد. گفتنی است نشر گمان نیز در سال ۱۳۹۸همین کتاب را با ترجمهی عماد مرتضوی و تغییر عنوان اصلی به «عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه» منتشر کرده است.