به تازگی کتاب «چخوف مهمان تابستانی» نوشتهی الیسون اندرسون با ترجمهی علی قانع به همت نشرکتاب کولهپشتی منتشرشده است.
سه زن با محرومیتها و دلمشغولیهای مشترک که در زندگی دوتایشان سایهای از همسرانیست که یا خاکستریاند یا خاکستری از آنها بهجا مانده است. سه روایت همراستا که پیونددهندهشان چخوف است. زینایدا، پزشکی نابینا، که با مرگ در جدال است و در چند تابستان با چخوف که همراه خانوادهاش به مِلک آنها آمده است، همصحبت میشود. حاصل این دیدار، دفتر روزنوشتیست به قلم زینایدا.
کاتیا، ناشر گمنامی در لندن، این دفتر روزنوشت را مییابد و برای ترجمه به آنا، مترجمی که درگیر شکستی عاطفیست، میسپارد. آنا درخلالِ ترجمه، پرسشهایی ذهنش را درگیر میکند. به همین منظور چندین و چندبار با کاتیا تماس میگیرد و درنهایت در دیدار کوتاهی با او به پاسخ نمیرسد، ازاینرو راهی زادگاه زینایدا میشود و در آنجاست که جواب چند پرسش را مییابد، اما پرسش نهایی را کاتیا با نامهای که برای او میفرستد، پاسخ میدهد.
اندرسون بر بنیاد برخی واقعیتهای تاریخی مثل سفرهای تابستانی چخوف به سُمی (در شرق اوکراین)، به بازنمایی سه زن در بزنگاههای مختلف پرداخته است. زنی با مرگ در جدال است. زنی برای آنکه از خطر ورشکستگی برهد مجبور به عملی میشود که کم از فاجعهای تاریخی نیست. زنی دیگر برای آنکه خاطرۀ خیانت را از ذهنش بزداید تن میدهد به ترجمه. نویسنده در هر فصل آهستهآهسته تکههای پازل روایت را میچیند، و در این مسیر هر بار زاویهدید مختلفی را در هر فصل رقم میزند: اولشخص، سومشخص محدود و حتی در برخی از بخشها از ساختار نامهنگاری یا روزنوشت استفاده میکند و همین نکته خوانندۀ نابردبار را خسته نمیکند. زبان شاعرانه و وجه توصیفی از دیگر ویژگیهای این کتاب است و مترجم در برگردانیدن این ویژگیها به زبان مقصد موفق بوده است.
بیانصافیست اگر حضور چخوف را پررنگترین جنبۀ این رمان بدانیم. وقتیکه جاهایی با معانی واقعی دوستی و تأمل در تقابل زندگی و مرگ و امکانات متعالی ادبیات برای بهتر زیستن روبهرو میشویم. درباره این اثرگفتگویی با مترجم کتاب کردهایم که در اختیار شماست.
*****
1- ابتدا قدری دربارهی نویسنده کتاب توضیح دهید. آیا از او اثری تاکنون به فارسی ترجمه شده است؟
تا جایی که اطلاع دارم، این اولین کتاب خانم آندرسن است که به فارسی ترجمه شده و شاید بیشتر به این دلیل که فعالیت اصلی ایشان ترجمه ادبیات داستانی می باشد. آلیسون آندرسن سالهای زیادی از عمرش را در کالیفرنیا بهسر برد، و اکنون بهعنوان مترجم آثار ادبی، ساکن دهکدۀ کوچکی در سوئیس است. او پیشاز این، دو رمان نیز نوشته و چند جایزۀ ملی هنر برای ترجمۀ آثار ادبی دریافت کرده است. او همچنین در یونان و کرواسی نیز زندگی کرده است و به چند زبان اروپایی از جمله روسی صحبت میکند. اما در مصاحبه ای از ایشان خواندم که کتاب را با الهام از نامههای چخوف و همچنین زندگینامه او نوشته است. داستان کتاب درفضایی مابین واقعیت و ذهنپردازی نویسنده در باره چخوف و عشق و ارادتی که به او دارد شناور است، که همین تا حد بسیار زیادی به زیبایی رمان مهمان تابستانی افزوده است.
2- چخوف چگونه پیوند دهندهی سه شخصیت زن داستان است؟
سه زن با محرومیتها و دلمشغولیهای مشترک که در زندگی دوتایشان سایهای از همسرانیست که یا خاکستریاند یا خاکستری از آنها بهجا مانده. سه روایت همراستا که پیوند دهندهشان چخوف است. زینایدا، پزشکی نابینا، که با مرگ در جدال است و در چند تابستان با چخوف که همراه خانوادهاش به مِلک آنها آمده است، همصحبت میشود. حاصل این دیدار، دفتر روزنوشتیست به قلم زینایدا.
کاتیا، ناشر گمنامی در لندن، این دفتر روزنوشت را مییابد و برای ترجمه به آنا، مترجمی که درگیر شکستی عاطفیست، میسپارد. آنا درخلالِ ترجمه، پرسشهایی ذهنش را درگیر میکند. به همین منظور چندین و چندبار با کاتیا تماس میگیرد و درنهایت در دیدار کوتاهی با او به پاسخ نمیرسد، ازاینرو راهی زادگاه زینایدا میشود و در آنجاست که جواب چند پرسش را مییابد، اما پرسش نهایی را کاتیا با نامهای که برای او میفرستد، پاسخ میدهد.
اندرسون بر بنیاد برخی واقعیتهای تاریخی مثل سفرهای تابستانی چخوف به سُمی (در شرق اوکراین)، به بازنمایی سه زن در بزنگاههای مختلف پرداخته است. زنی با مرگ در جدال است. زنی برای آنکه از خطر ورشکستگی برهد مجبور به عملی میشود که کم از فاجعهای تاریخی نیست. زنی دیگر برای آنکه خاطرۀ خیانت را از ذهنش بزداید تن میدهد به ترجمه. نویسنده در هر فصل آهستهآهسته تکههای پازل روایت را میچیند، و در این مسیر هر بار زاویهدید مختلفی را در هر فصل رقم میزند: اولشخص، سومشخص محدود و حتی در برخی از بخشها از ساختار نامهنگاری یا روزنوشت استفاده میکند و همین نکته خوانندۀ نابردبار را خسته نمیکند. زبان شاعرانه و وجه توصیفی از دیگر ویژگیهای این کتاب است و مترجم در برگردانیدن این ویژگیها به زبان مقصد موفق بوده است.
بیانصافیست اگر حضور چخوف را پررنگترین جنبۀ این رمان بدانیم. وقتیکه جایاجای با معانی واقعی دوستی و تأمل در تقابل زندگی و مرگ و امکانات متعالی ادبیات برای بهتر زیستن روبهرو میشویم. به این سطرهای رمان که از زبان چخوف بیان میشود توجه کنید.
"و مثل همۀ بخشهای هنری بهگمانم ادبیات میتواند، مثل آنچه مادرتان دوست دارد، انسان را به اوج برساند. اگرچه من این کلمه را دوست ندارم. حس میکنم مرا توی سبدی در صومعهای کوهستانی گذاشتهاند و در آنجا یک راهبِ دست و رونَشُسته، با تکهای گوشت خوک دودی و مقداری پنیر بوگندو، در انتظارم است."
3- درونمایه این اثردوستی و تامل درتقابل زندگی و مرگ است. موضوعی که این روزها درشرایط کرونایی و فضای جهانی به آن نیازمندیم. این ایده چگونه پرداخت شده و بیشتر برکدام یک ازآثارچخوف مبتنی است؟
بله، فکر می کنم درونمایه اصلی کتاب" چخوف، مهمان تابستانی" عشق و دوستی و تامل در تقابل با زندگی و مرگ می باشد. نویسنده در تمام داستان با مهارات و قدرت فراوان این تقابل را به تصویر کشیده است. حتی ما گاهی شاهد مبارزهای هستیم که شخصیت اصلی رمان، یعنی زینایدا پزشک نابینا و مبتلا به بیماری ناعلاج در تقابل با مرگ دارد و این حس را از معاشرت و عشق پنهان و آشکاری که به چخوف دارد، وام می گیرد. و در نهایت نویسنده اذعان دارد که این کتاب ادای دینی است به چخوف و علاقهای که در طول سالها به آثار او داشته و در مسیر زندگی و تجربیات ادبی کمکش کرده است. شاید یکی از رموز ماندگاری آثار چخوف توجه به فطرت انسان ها و تلاش برای زدودن گرد وغباری است که خواه ناخواه در محیط اجتماع بر آن می نشیند و چون با زبان فطرت سخن می گوید، همیشه و در هر زما ن ومکانی جذابیت دارد چشم انداز آنتوان چخوف از زندگی، بینش عمیق او به انسان ها و رابطه شان با یکدیگر با ترفند طنز و رویکردی دلسوزانه در آثارش بازتاب یافته است. طنز پنهان و دردناک چخوف راه خود را برای جلب توجه مخاطب و خواننده درباره رسیدگی و نگرش تازه به سوالاتی که او درباره زندگی چخوف همواره تاکید داشت که مردم عادی و ساده که عموما از طبقه فرودست جامعه بوده اند، پای هگذار خوشبختی و سعادت هستند و چه حیف که فضای حکومتی و تسلط اشراف و روشنفکران دروغین مانع از رسیدن آ نها به این سعادت می شود. بهرحال هم نویسنده کتاب و هم بنده مترجم امیدواریم که این کار توانسته باشد پیام اصلی خود را بخوبی منتقل کرده باشد.
4- آیا در مسیر ترجمه و انتشار کتاب با مشکلی مواجه شدید؟
ببنید این ترجمه با توجه به اسامی نسبتا سخت خوان روسی و بسیاری موارد که فرهنگ خاص اوکراین و کلا فضای دوران چخوف را می طلبید، انرژی زیادی برد تا ترجمه شود. حدودا شش ماه وقت گرفت تا بعد از مطالعه و تحقیق و حتی بازخوانی یکسری آثار چخوف و بعد ویرایش و کارهایی که می بایست انجام بگیرد، ترجمه اش به پایان برسد و برای گرفتن مجوز برود. ولی متاسفانه در عین اینکه به لحاظ فرهنگی و عرفی مشکل خاصی نداشت، با چندین مورد اصلاحیه و حذف روبرو شد که به نظرم حتی خوب مطالعه نشده بود و صرفا با یکسری کلیدواژه کلیشه ای دستور حذف و اصلاح آن ها صادر شده بود و حتی با چند بار اعتراض هم برطرف نگردید. قضاوت را می گذاریم با خوانندگان و دوستداران ادبیات داستانی و چخوف دوستان.