از
جمله کارهایی که در دین اسلام نهی شده است خودبینی و تکبر است. انسان
متکبر در برابر هر مخالفتی بیتابی نشان میدهد و هیچ انتقادی را نمیپذیرد
و به درجهای میرسد که کسی جرأت نمیکند درباره او و کارهای او سخن حقی
بگوید. امام علی علیهالسلام با آن عظمت روحی در دورانی که حاکم
جامعه اسلامی است از مردم میخواهد تا اگر در اداره امور جامعه کجی یا
ناشایستی دیدند بدون لکنت زبان به او تذکر دهند. درواقع اگر
مردم امکان ابراز نقد تصمیمات و اقدامات حکومت را نداشته باشند، این
مطالبات و انتقادات کم کم به شکل اعتراض و شورشهای غیرقابل کنترل متجلی
میشود.
خوب است در این باره حکایتی از مثنوی معنوی را به طور خلاصه مرور کنیم:
شاه
ترمذ که خود را در بازی شطرنج ماهر میدانست با دلقک دربار به بازی شطرنج
نشست. دلقک شاه را در وضعیت مات شدن قرار داد و چند بار گفت: کیش کیش!شاه با عصبانیت مهرههای شطرنج را بر سر دلقک کوبید و میگفت این هم جواب کیش کیشهای تو!شاه برای تلافی شکست خود، بار دیگر دلقک را به بازی دعوت کرد و این دفعه هم در موقعیت مات شدن قرار گرفت. ناگهان دلقکبر جهید آن دلقک و در کنج رفتشش نمد بر خود فکند از بیم تفتزیر بالشها و زیر شش نمدخفت پنهان تا ز زخم شه رهد
رفت و زیر انبوهی از نمد پنهان شد. شاه که هنوز متوجه مات شدن خود قرار نگرفته بود، گفت چه می کنی؟ کجا رفتی؟ دلقک گفت: قربان دوباره کیش شدید.اما با شاه انتقامجو و خشمگین و تندمزاجی مثل تو حرف حق را فقط زیر لحاف میتوان گفت:
گفت: شه هی هی چه کردی؟ چیست این؟گفت: شه شه، شه شه ای شاه گزینکی توان حق گفت جز زیر لحاف!با تو ای خشمآور آتشسجاف
آری درمقابل انسان متکبر، مردم سخن خویش را سانسور میکنند، و در بدترین حالت بقول سعدی:هرکه دست از جان بشویدهرچه در دل دارد بگوید