اعتماد: در
تنگناهای اقتصادی و بحرانهای سیاسی و اجتماعی و حتی این روزها در قرنطینههای
خانگی و فاصلهگذاری اجتماعی و دورادوری اجباری میشود گهگاهی صدای عشق را از گوشه
کنار دلهای بیرمق شنید، شاید در دلتان بگویید حالا چه وقتِ صحبت کردن درباره
عشق است وقتی ترسِ جان و سلامتی داریم و نگرانِ نان و آبرو هستیم، ولی راست این
است که در سختترین روزها و سالهای تاریخِ ایران «عشق» مانند پناهگاهی نجاتبخش
مردمان بوده و «شعر فارسی» به عنوان شاهدِ تاریخی و فرهنگی و ادبی گواه این موضوع
است.
چنانچه پربسامدترین مفهوم در هزار سال شعر فارسی «عشق»
است و گویا رسالتِ اصلی شعر نیز «اشاعه عشق» است و غزل عاشقانه فارسی نیز در تاریکترین
و سختترین دوره سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی بعد از حمله مغول به اوج رسیده
است.
با اینکه شعر فارسی در بیشتر از هزار سال سابقه
خود در شرایط بحرانی و متفاوت در کنار مردم و اکثریت جامعه بوده، ولی هیچگاه از
عشق خالی نبوده و فراخور جریانهای متفاوت مضامین مختلفی در شعر فارسی ایجاد شده
است. از شعر مدحی درباری تا منقبت اهل بیت، از اندرز و تعلیم، تا هجو و هزل، از
شعر اعتراض و انقلاب تا مشروطه و جنگ و سازندگی و اینک شعرِ سلامت و مقاومت و مبارزه
با کرونا...
شعر فارسی مفاهیم بسیاری را دربر گرفته است، ولی بیشترین
و پربسامدترین موضوع شعر فارسی، خصوصاً در قالب غزل فارسی «عشق» است. چنانکه
شاعرانهترین دلیل خلقت عالم و آدم را عشق دانستهاند و گفتهاند: «عشق پیدا شد و
آتش به همه عالم زد» و وجه تمایز انسان از حیوان است و هر کس که از عشق خالی است
به صراحت از حیوانات شمرده شده است:
عشق آدمیت استگر این ذوق در تو نیست/ همشرکتی به خوردن
و خفتن دوآب را.
و حتی از آن مرتبه نیز پایینتر: هر آدمی که بینی از
سِرّ عشق خالی/ در پایه جمادست او جانور نباشد
و عشق درمان بسیاری از دردهای بشر گفته شده است: مرحبا ای
عشق خوش سودای ما/ای طبیب جمله علتهای ما/ ای دوای نخوت و ناموس ما /ای تو
افلاطون و جالینوس ما
البته عشق در شعر فارسی وجوه و شاخههای متفاوتی دارد که
به پایداری آن در هزار سال شعر فارسی کمک کرده است، عشق خدا به بنده و بنده به
خدا، عشق مادر به فرزند، عشق مرد به زن، عشق به طبیعت، عشق به وطن و مصادیق دیگرش که
شاخههای متنوعی از شعر عاشقانه را ایجاد کرده و چنانکه «هر کسی از ظن خود شد یار
من»، عشق در صورتها و سیرتهای متنوع ماندگار شده است.
باتوجه به اینکه بیشتر پژوهشگران شعر فارسی سعی کردند
عشق را پناهگاه بشر بنامند و رابطهای میان سختیها و تنگناها و بسامد و اوج غزل
عاشقانه بیابند و گفتهاند هر چه فشار اقتصادی و اجتماعی بر شاعران بیشتر بوده، سرودن
غزل عاشقانه نیز بیشتر شده است، ولی برخی نیز بیهیچ ارتباطی غزل فارسی را مانند
نوزادی میدانند که دورههای نوزادی، کودکی، بلوغ و رخوت دارد و این فراز و فرودها
را مرتبط با اوضاع اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی نمیدانند.
این دو دیدگاه حدود 80 سال اخیر بین پژوهشگران بررسی و
به بحث گذاشته شده است، اگر غزل سعدی را اوج غزل عاشقانه فارسی بدانیم که به حقیقت
چنین است، زندگی و شاعری سعدی در دوران سخت و تاریک پس از حمله مغول به اوج عشق و شکوفایی
میرسد و این نکته قابلتوجهی است و مولوی نیز بیتوجه به مهاجرتِ سختی که به دلیل
حمله مغول از بلخ به قونیه داشته است صدها غزل عاشقانه و عارفانه به دور از هرگونه
اشاره به رنج و درد مردمان آن دوره سروده است.
چنانکه اوج غزل معاصر نیز با هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی،
حسین منزوی و سیمین بهبهانی نیز در دوران پرتلاطم انقلاب، جنگ و تحریم شکل گرفته
است، با اینکه در غزل این شاعران مضامین متنوعی چون وطن، انقلاب، جنگ و... وجود دارد
ولی همچنان «عشق» پربسامدترین موضوع شعرشان است.
نمیتوان باور کرد که سختیها و رنجها و مشکلات انسان
را، حتی انسان مدرن و تکنیکالشده امروز را، از عشق، این عمیقترین احساس بشر خارج
کند و ذهن او را محدود به خاک و نان و آب کند.
بشر با تواناییهای ویژه و قابلیتهای بسیار میتواند در
سختترین روزهای معاش و تلاش و حتی بیماری و ترس و نگرانی به زیباترین حس بشری یعنی
عشق بپردازد و عاشقانه تمام مشکلات را حل نه، ولی تسکین دهد.
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد/ سوزنی باید کز پای
برآرد خاری