به تازگی کتاب «فرهنگ دیداری و روششناسی تحلیل تصویر» نوشتهی مریم کهوند به همت نشر یک فکر و دانشگاه هنر منتشر شده است. نشست هفتگی شهرکتاب در روز سهشنبه چهارم شهریور به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور کامبیز موسویاقدم، محمدرضا مریدی و مریم کهوند به صورت مجازی در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: فرهنگ دیداری بحث میانرشتهای نوظهوری است که با گسترهی وسیعی از مکاتب، مطالعات، موضوعاتی همچون هنرهای تجسمی و سینمایی، رویکردهای روانشناختی، جامعهشناختی یا نشانهشناختی همپوشانی دارد. در دوسه دههی اخیر، توجه به مباحث میانرشتهای در ایران بیشتر شده است. کتابها و مقالاتی در این حوزه منتشر و در فضاهای دانشگاهی و غیردانشگاهی مطرح شده است.
او ادامه داد: مؤلف بحث فرهنگ دیداری را از مطالعات فرهنگی آغاز میکند که در ضمن خاستگاه این مبحث است. و در ادامه کتاب را در دو فصل سامان میدهد. فصل اول بهطورکلی به فرهنگ دیداری میپردازد و شامل معرفی فرهنگ دیداری، تعریف نظریههای مربوط به آن، رویکردهای ویژهی صاحبنظران است. فصل دوم کتاب بهدنبال ارائهی شیوهای برای خوانش تصویر از طریق رویکرد فرهنگ دیداری است. مؤلف در این بخش براساس تحلیل گفتمان به مدلسازی دست میزند و روششناسیای را برای تحلیل تصویر توسعه میدهد که به نظر برای دانشجویان هنر و هنرمندان بسیار آموزنده و کاربردی است.
محمدخانی در ادامه به برخی نکات جالب توجه کتاب در اشاره کرد.
مواجهه با تصویر
مریم کهوند دربارهی انگیزهی نگارش «فرهنگ دیداری و روششناسی تحلیل تصویر» گفت: در مقام مدرس هنری و کسی که سالها به کار هنری اشتغال دارد، همیشه میخواستم برای بهتر خواندن تصویر راهی پیدا بکنم. پیشازاین، رویکرد به خوانش تصویر بیشتر نوعی تحلیل بصری عناصر تصویر بوده است. از سوی دیگر، پژوهشهای اخیر در حوزهی هنر به سمت نظریهپردازی یا حداقل استقبال از نظریهها میل دارد. در چنین بستری، انتظار میرود که حاصل کار هم به شناخت و درک بهتری از تصویر و سازوکارهای دخیل در تولید و معنادار کردن تصویر کمک کند. اما خلئی دیده میشود. به اعتقاد من، کسانی که دستبهکار نوشتن دربارهی تصویر میشوند، یا تصویر را میشناسند و زبان آن را میدانند یا نظریهپردازانی هستند که علیرغم اشراف بر نظریههای فلسفی و دیدگاههای فکری دربارهی هنر دارند، الزاماً خاستگاهشان تصویر نبوده است. شکافی این میان باقی میماند و ازاینرو، معمولاً پژوهشهای دانشگاهی یا نقدهای ما در مرور ادبیات نظری یک رشته یا رویکرد ناکام میمانند و در عمل به تحلیل صوری ختم میشوند. پس، من میخواستم با ترکیب دیدگاه نظری و تحلیل صوری به مواجههی بهتر با تصویر و فهم بهتر این مواجهه کمک کنم.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: در دهههای اخیر فرهنگ ابعاد تازهتری پیداکرده و به مطالعات تصویر افزوده شده است که در نتیجهی آن مطالعات دیداری بسیار گستردهتر و به مباحث فرهنگی نزدیکتر شده است، جایگاه ویژهی هنر تغییر یافته است و منابع بحث نامحدود شده است.
او افزود: در فصل اول کتاب، زمینههای مقدماتی برای معرفی فرهنگ دیداری فراهم آمده است. فرهنگ دیداری حوزهی میانرشتهای نوپایی است که خاستگاه آن بحث مطالعات فرهنگی است که خود از دههی 1950 در اروپا و امریکا گسترش یافته است. فرهنگ دیداری در واقع واکنشی به روایات تاریخهنری از آثار هنری بوده است. بنابراین، فرهنگ در این مفهوم شامل ابعاد مختلفی میشود که در زندگی روزمره وجود دارد و با بافت جامعه در ارتباط است.
کهوند ادامه داد: امروزه دو روایت متفاوت از فرهنگ دیداری وجود دارد، یکی همان رویکرد انتقادی نسبت به تغییراتی که تصاویر یا امور دیداری در جامعه ایجاد میکنند و دیگری مطالعات فرهنگ دیداری. این دو نه یکی هستند و نه کاملاً بیگانهاند. مطالعات فرهنگ دیداری هم نمیتواند بهمنزلهی یک رشته دربارهی تصویر چندان مستقل باشد. در نتیجه، در فصل دوم کتاب نیز به مفاهیم پایهای بسیاری پرداخته شده است و کوشیدهام مفاهیم کلیدی مثل فرهنگ، تعابیر مختلف از اصطلاح فرهنگ دیداری، زندگی روزمره، مصرف، مراقبت، پاییدن، وانموده را معرفی کنم.
او در ادامه اشاره کرد که در بخش روششناسی از مثلث گیلیان رُز برای تحلیل تصویر و مباحث متأخرِ تحلیل گفتمان الهام گرفته است و توضیح داد: خاستگاه تحلیل گفتمان زبانشناسی است، اما با توجه به آنچه منتقدان متأخر مثل فرکلاف، لاکلاو و موف به آن پرداختند، به نظرم رسید که اگر تحلیل گفتمان داخل نظام زبان و از طریق زبان به پدیدهها میپردازد و خلق پدیدهها و تولید معنا را در درون زبان توضیح میدهد، شاید بتوان این کار را از طریق تصویر نیز انجام داد. در ادامه با مرور پژوهشهای تحلیل گفتمان متوجه شدم که اینها عموماً در نقد فیلم سینمایی، نمایش یا تصویر نیز در مرحلهی زبان (واژگان) متوقف میشوند. پس، کوشیدم معادلها و صورتبندیهایی برای تصویر پیدا کنم.
کهوند در پایان گفت: توصیه میکنم به بخش دوم کتاب بهمانند یک مدل یا نقشهیراه نگاه شود. چراکه در مواجهه با تصویر نمیتوان شور و لذت نگاه کردن به تصویر و کشف کردن آن را انکار کرد و نقدها و تحلیلهایی که به چنین راهی میروند به قول سانتاگ لذت دریافت را میکشند. بنابراین، شاید مخاطبان بخش دوم کتاب بیشتر کسانی باشند که با تصویر سروکار دارند و بیشتر در پی آن است که بستری برای بیان و فهم سازوکار تولید معنا در متون هنری و مهمتر از آن متون تصویری یا امور دیداری فراهم بکند. من کوشیدم با دیدگاه مطالعات فرهنگی بهعنوان بحثی که به همهچیز میپردازد، ولی به عمق نمیرود، نیز مقابله بشود و ما در موضعی علمی لااقل بتوانیم از چارچوبهایی برخوردار باشیم، گرچه منظورم این نیست که با فرمول میتوان این کار را انجام داد.
مدل تحلیل دیدمان
کامبیز موسویاقدم، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر، اظهار داشت: یک مشکل اساسی در حوزهی کاری ما شکاف میان افراد اهل هنر و افرادی است که از دیگر حوزهها وارد هنر شدند و امروز، برخلاف گذشته در تحلیلهای هنری نقش مهمی بازی میکنند. بهویژه جامعهشناسان و روانشناسان که ادعای زیادی روی تحلیلهای تصویری دارند. کهوند بهنوعی میکوشد این شکاف را برطرف کند. نویسنده با بیان چیستی زمینهی تصویری و مبانی درک تصویر شروع میکند و به سمت حوزهها و لایههای عمیقتر حرکت میکند و میکوشد این را در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واکاوی یا نشانهشناسی کند. به نظرم، نویسنده به مسالهی مهمی اشاره کرده است که بهدرستی در این پژوهش به نتیجه رسیده است. جای چنین کتابی واقعاً خالی بود. در حوزهی تاریخِ هنر جدید کتابهایی وجود دارد، ولی در حوزهی زبان فارسی کتابی با این مشخصات ندیدم. کتابها و مقالههای پراکنده یا ترجمهشده وجود دارد، اما برای اولین بار چنین تألیفی در این حوزه دیدم.
او ادامه داد: مسائل مطالعات فرهنگی در چند دههی اخیر در جهان مطرح و در حوزههای دانشگاهی جدی شده است. نسیمهای این بحث در یکیدو دههی اخیر به ما نیز رسیده است. پس، کار ما در شناساندن این مباحث زیاد است. بهخصوص این کار در حوزهی آموزشی و دانشگاهی دشوارتر است، چراکه ما هنوز با سابقهی تاریخ هنر کلاسیک و مدرنیستی در دانشگاهها کار میکنیم و در مقابل چنین مسائلی مقاومتهایی ایجاد میشود. در عین اینکه، این مباحث در جهان هم کاملاً جا نیفتاده است. از این نظر، بخش اول کتاب مرور بسیار خوبی بود. نویسنده خلاصهوار از حالت کلیتر شروع میکند و به جدالهای میان تاریخ هنر و مطالعات بصری میپردازد. این بخش منبعی بسیار خوب برای دانشجویان، استادان و پژوهشگران این حوزهها است. در واقع، مانند «مبانی تاریخ هنر» پوک و نیوئل اینجا سرنخهایی دربارهی افراد، وقایع مهم و اهالی این حوزه به مخاطب داده میشود که ارزشمند است.
موسویاقدم گفت: عصارهی برخی از مسائل نظری جهان در این حوزه در این کتاب منعکس شده است. برای نمونه، منی که در انگلستان و آلمان تحصیل کردم، قیاس نویسنده را میان مطالعات حوزهی آلمانی و انگلیسیزبان بسیار دقیق، و بهجا یافتم. این مبحث بسیار کوتاه است، اما نویسنده بهخوبی تفاوت این دو دیدگاه را در موضوع فرهنگ دیداری بیان کرده است. مثلاً در آلمان به ادراک تصویر و جنبههای پدیدارشناسانه تکیه میشود. درحالیکه در انگلستان بیشتر بر وجهههای انسانشناختی، جامعهشناختی تصویر توجه میشود.
او توضیح داد: فرهنگ دیداری میانرشتهای است و از طریق تمرکز بر روی معانی فرهنگی آثار دیداری دنبال میشود. بدین معنا که کار تحلیلگر فرهنگ دیداری فقط بررسی کلیساهای گوتیک نیست، بلکه طراحی کفش در آن دورهی هنری را هم در نظر میگیرد و آن را در ارتباط با کلیساهای گوتیک قرار میدهد. بدین ترتیب، به درک بسیار وسیعتری از فرهنگ قرونوسطایی میرسد. درحالیکه مبحثی مثل طراحی کفش در آن دوره در تاریخ هنر آن دوره غایب است. بنابراین، معیارهای تاریخ هنر اروپایی، که ریشههای آن به رنسانس و مدرنیسم برمیگردد، بسیار مورد نقد قرار میگیرد و این سازندهی موضوع مطالعات بصری و فرهنگ دیداری است.
موسویاقدم بیان داشت: نویسنده خیلی خوب روی نظریهها کار کرده است. اما ارائهی نمونههایی از کارهای نظریهپردازان میتوانست چگونگی بهکارگرفتن این حرفها را هم در دسترس قرار دهد و مسیری را برای فصل آخر کتاب باز کند. یعنی نشان بدهد که این نظریهپردازان چگونه از معیارهای سابق فاصله گرفته و معیارهای خودشان را بهکارگرفتهاند. کهوند با استفاده از تحلیل گفتمان انتقادی، دیدگاه میشل فوکو، دستگاه نظری فِرکلاف و گیلیان رُز مدلی ترکیبی ارائه میدهد. اما این بخش قدری پیچیده و سنگین است. حتی از درستی بعضی جدولها مطمئن نیستم. افزون بر این، به نظرم در دیدگاه فرکلاف و رز در بخش اول، خیلی روی وجههای متنی و داخل متنی و در بخش دوم، روی نهادهای مؤثر و رابطهی زبان و قدرت و تحلیلهای فوکویی تکیه شده است. این مخاطب را به پیگیری همین مسائل در مثالهای نویسنده ترغیب میکند. اما، به نظر میرسد چنین چیزی محقق نشده است.
موسویاقدم محدود بودن آثار انتخابی و منحصر بودن آنها به آثار جریان اصلی، آمیختگی زیاد قسمت دوم (تفسیر فراوری) و سوم (تبیین دریافت)، مغفول ماندن جنبههای مبارزاتی و انتقادی، را از ایرادهای بخش دوم کتاب دانست و تصریح کرد: به نظرم میان بخش ارائهی مدل و ارائهی مثالهایی از هنرهای معاصر ایران پاساژی لازم است. بدین معنا که باید زمینهای دربارهی هنر معاصر ایران، معیارهای انتخاب آثار ایرانی برای تحلیل و روش تحلیل ارائه میشد. در این صورت، نویسنده میتوانست با تعیین مباحثی که از میان مباحث گستردهی این نظریهپردازان بر آنها تأکید دارد، انتظار مخاطب را پایین میآورد. ولی این کار انجام نشده و انتظار من مخاطب برآورده نشده است.
چرخش به سمت تاریخ تصویر
محمدرضا مریدی، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر، اظهار داشت: پیشازاین، در ایران کتابهایی در زمینهی «فرهنگ دیداری» ترجمه و مقالاتی منتشر شدند. اما این اولینبار است که کتابی تألیفی در این حوزه منتشر شده و به آثاری از ایران نیز پرداخته است. لذا این کتاب جایگاه خوبی پیدا میکند. و البته، باب ارزیابی انتقادی را هم باز میکند.
او ادامه داد: مؤلف با نقل از میشل که میگوید، فرهنگ دیداری بهمعنای مطالعهی ساختار اجتماعی تجارب دیداری است، پیوند کتاب را با مطالعهی جامعهشناسانه و انسانشناسانهی هنر نشان میدهد. او در جاهایی دقتپردازی مفهومی خوبی دارد. مثلاً با حوصله میکوشد تفاوت مطالعات فرهنگ دیداری را با مطالعات رسانه و مطالعات دیداری مشخص کند و بر چیستی فرهنگ دیداری، نقاط قوت و زمینهی مطالعاتی اینمیانرشتهی تازه تأکید کند. او حتی به تاریخ شکلگیری این مفهوم در جایگاه رشتهای دانشگاهی میپردازد.
او در ادامه طرح بحثهایی دربارهی پایان تاریخ هنر و چرخش به سمت تاریخ تصویر، تمایز میان دیدمان و دیدن، سواد دیداری و مفهوم زندگی روزمره را از بخشهای جالب کتاب دانست و توضیح داد: مؤلف میگوید، پایان تاریخ هنر بهمعنای پایان تولید اثر هنری نیست، بلکه پایان یک روایت مشخص است که در طول شش قرن از طریق تاریخ هنر بر ملا شده بود. او در بخشهایی از این کتاب به همین بحث روایت مشخص تاریخ هنر میپردازد. این بحث برای مطالعات فرهنگ دیداری ضرورت است و مؤلف بهخوبی از پس توضیح حرکت از تاریخ هنر به تاریخ تصویر برآمده است. همچنین، او با طرح بحث دیدمان و تمایز آن با دیدن، پیوند دیدمان را با روششناسی گفتمان نشان میدهد که در بحث روششناسی مطالعات فرهنگی به آن پرداخته شده است. لذا پیوند میان بخش اول و دوم کتاب با طرح مفهوم دیدمان برقرار شده است. در بحث سواد رسانهای مؤلف تأکید میکند که گرچه در دوران کنونی با فراوانی تصویر مواجهیم، این بهمعنای درک بهتر یا مهارت بیشتر در خوانش تصویر نیست و در ادامه، مفهوم «کفایت دیداری» را پیش میکشد که راه را برای مطالعات بیشتر باز میکند.
مریدی با اشاره به اینکه این کتاب مثل هر کتاب دیگری زمینهی ارزیابی انتقادی خودش را باز میکند، اظهار داشت: برخی اصطلاحها در این کتاب روشن نیست. برای نمونه وقتی مؤلف میگوید، فرهنگ دیداری یک مدل مقایسهای فرافرهنگی یا فرازبانی است. منظور او از «فرافرهنگی» مبهم است. چنانکه وقتی از میشل نقل میکند که فراتصویر عبارت است از تصویری در باب تصاویر دیگر، مشخص نیست که نسبت این فراتصویر با مورادی مثل بیناتصویر یا بینامتنیّت چیست. گذشته از این، برخی اسامی با چند شکل نوشتاری مختلف در جایجای کتاب آمده است. همچنین، منابع این کار احتمالاً در زمان نگارش کتاب ترجمه نشده بودند، اما امروز ترجمه شدند و برای مطالعهی بیشتر در دسترساند.
این پژوهشگر دربارهی بخش پایانی کتاب گفت: در بخش آخر مؤلف به روششناسی تحلیل دیدمان پرداخته است. اما سؤال اینجاست که چرا از عنوان روششناسی فرهنگ دیداری استفاده نشده است. چراکه اساساً کتاب دربارهی فرهنگ دیداری است و عنوان فرعی آن روششناسی تحلیل تصویر است. مؤلف در این بخش مدلی سه سطحی پیشنهاد میکند و با مثالهای مختلف آن را به ارزیابی میگذارد. در واقع، مزیت اصلی بخش پایانی این کتاب نیز به آزمون گذاشتن این مدل پیشنهادی است. البته میزان موفقیت این مدل قابل ارزیابی است.
مریدی اظهار داشت: مدل پیشنهادی مؤلف سه سطح توصیف فراوردهها، تفسیر فراوری، تبیین دریافت است که در ادامه مؤلف آنها را در جدولهایی توضیح داده است و مجموعهای از پرسشها و بخشهای تحلیلی را پیشنهاد میدهد که برای مطالعات روششناسانه بسیار مفید است. جدول بخش تفسیر فراوری هم بسیار گویا است. اما جدول مربوط به بخش سوم، تبیین دریافت، مبهم است و از نظر روششناسی چندان کمک نمیکند. چراکه به زیربخشهایی به همان اندازه مبهم اشاره میکند. این ابهام حتی در کاربست این مدل در نمونههای ارائه شده هم وجود دارد. این مثالها هم در بخش توصیف و توضیح عناصر خوباند، اما به نظر میرسد در بخش تبیین نیازمند به طرح و بسط بیشترند.