کد مطلب: ۲۲۵۱۱
تاریخ انتشار: شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹

ایدئولوژی را زیر فرش قایم نکنید!

اعتماد:

مفهوم ایدئولوژی یکی از رایج ترین و بحث برانگیزترین مفاهیم علوم انسانی است که درباره آن دیدگاه های مختلفی از جانب متفکران و فیلسوفان معاصر مطرح شده است. در نوشتار پیش رو با دیدگاه های لویی آلتوسر متفکر برجسته معاصر فرانسوی درباره این مفهوم آشنا می شویم. روشن است که دیدگاه‌های آْلتوسر درباره ایدئولوژی منحصر به اوست و ارائه آنها به معنای نفی یا قبول آن از سوی روزنامه نیست و صرفا جهت آشنایی مخاطبان با اندیشه های گوناگون متفکران روز دنیا عرضه می شود.

 

مترجم: نوید گرگین| این قطعه قسمتی از کتاب مشترک لویی آلتوسر و تعدادی از شاگردانش(اتین بالیبار و دیگران) است که پس از مرگ او با عنوان درباب بازتولید(Sur la reproduction) در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. این قسمت شامل حمله تند آلتوسر به استدلال مشهور به «مفتش اعظم» است که اولین بار در رمان برادران کارامازوف توسط داستایوفسکی مطرح شد.

آلتوسر در این نوشته تفسیر رایج از قطعه مفتش اعظم به عنوان نظریه‌ای در باب «توتالیتاریسم» را به چالش می‌کشد. به نظر آلتوسر نظریه‌های معطوف به توتالیتاریسم (هر چند ابتدا به نظر واضح و بدیهی نباشد) ولی در حقیقت بدل نمونه‌هایی از آنارشیسم سیاسی هستند که در حوادث مه ‌۶۸ به خوبی جلوه‌گر بودند و تا امروز هم به عنوان جریان غالب فضاهای دانشگاهی و روشنفکری(همان‌طور که آلتوسر در این نوشته مربوط به اواخر دهه ۶۰ میلادی پیش‌بینی می‌کند) به حیات خود ادامه می‌دهند. هم جنبش‌های مبارزه با توتالیتاریسم و هم جریان‌های آنارشیستی که دعوی مقابله با هر شکلی از استبداد سیاسی/فرهنگی را دارند، دچار این خطا هستند که همه اشکال ایدئولوژی را به یک جنبه آن یعنی «سرکوب» تقلیل می‌دهند. در واقع این «تقلیل» ما را از دیدن ماهیت طبقاتی ایدئولوژی ناتوان می‌کند. **

 

سرکوب و ایدئولوژی

لویی آلتوسر

[..] مزیت این نظریه ایدئولوژی [منظور نظریه آلتوسری است] (و به همین دلیل در این نقطه بحث تاکید دارم که مساله را تدقیق کنم) آن است که این نظریه به طرزی ملموس نشان می‌دهد که چطور ایدئولوژی در انضمامی‌ترین سطح، یعنی سطح «سوژه‌ها»ی فردی، «به وظیفه خود عمل می‌کند» یعنی مردم همان‌طور که در فردیت خودشان وجود دارند در فعالیت و کار خودشان، در زندگی‌های خودشان، اعمال خودشان، تعهدات خودشان، تردیدهای‌شان، شک‌های‌شان و حس آنچه بی‌واسطه برای‌شان بدیهی‌ترین است و همین‌جاست که از همه آن کسانی با سر و صدای بلند درخواست می‌کنند:«به ما چیزی انضمامی تحویل بدهید! چیزی مشخص!» اگر اجازه داشته باشم بگویم «به خوبی پذیرایی» می‌شود.

ما زمانی به این درجه از انضمامیت دست خواهیم یافت که آن نقشی را نشان داده باشیم که ایدئولوژی قانونی-اخلاقی به عهده می‌گیرد. با این وجود، قبل از این در این رابطه جز اشاراتی چند بحث نکردیم و در آن زمان (۱) نمی‌دانستیم که «سیستم قانونی و شرعی» دستگاهی ایدئولوژیک از دولت به شمار می‌رفت. از آن زمان به بعد، این مفهوم دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت را به کار گرفتیم و نشان دادیم که تعداد متعددی از این دستگاه‌ها وجود دارند، همزمان کارکرد یا شرح وظایفشان را نشان دادیم. همچنین این واقعیت را آشکار کردیم که چطور هر کدام از آنها ناحیه‌ها و اشکال متفاوتی از ایدئولوژی را متحقق می‌کنند. اشکالی که تحت ایدئولوژی دولتی به وحدت می‌رسند. همچنین به روشنی کارکرد عمومی این دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت را نشان دادیم همچنین ثابت کردیم که چطور این دستگاه‌ها هم نتیجه پیکار طبقاتی هستند و هم صحنه و تئاتری که چنین پیکاری در آن روی می‌دهد.

با این حال نشان ندادیم که چطور ایدئولوژی دولتی و اشکال متنوع ایدئولوژیک که در دستگاه‌ها و پراتیک‌های آنها متحقق می‌شوند (خواه اشکال طبقاتی و خواه اشکال ناحیه‌ای) فردیت‌های انضمامی خودشان را در سطح ایده‌ها و اعمال به دست می‌آورند: پیر، پل، ژان، ژاک، یک فلزکار فنی، یک کارگر یقه‌سفید، یک مهندس، یک مبارز طبقه کارگر، یک سرمایه‌دار، یک دولتمرد بورژوا، یک پلیس، یک اسقف، یک قاضی، یک کارمند کشوری (۲) (کارمند دولت) و غیره و غیره، در موجودیت هر روزه (۳) و شرایط انضمامی خودشان. در واقع نشان نداده‌ایم این مکانیسم عمومی از طریق کدام ایدئولوژی افراد انضمامی را در تقسیم کار فنی- اجتماعی یعنی، در سمت‌های متنوعی که توسط عوامل تولید، استثمار، سرکوب و ایدئولوژی‌سازی(همچنین پراتیک علمی) اشغال می‌شوند «وادار به عمل به اراده خودشان» می‌کند. به عبارت دیگر نشان نداده‌ایم که ایدئولوژی با کدام مکانیسم افراد را وادار می‌کند تا «تماما بدون هرگونه نیروی خارجی» دست به عمل بزنند بدون اینکه هیچ‌گونه نیازی به آن باشد تا یک پلیس پشت سر هر کدام از افراد پست بدهد.

البته این پارادوکسی که در اینجا فرمول‌بندی می‌کنم بی‌جهت نیست چراکه در پیکار طبقاتی ضد سوسیالیستی، آثاری «پیش‌نگرانه» (۴) وجود دارند که جامعه‌ای سوسیالیستی و «توتالیتر» (۵) را به تصویر می‌کشند. جامعه‌ای که در آن هر فرد همزادی دارد که او را به طور شخصی «مانیتور» می‌کند(خواه یک پلیس یا برادر بزرگ که همزمان مفتش اعظم نیز هست) کسی که در هر اتاقی، سوای اینکه چقدر پرت و دور افتاده باشد، حضور دارد و از وسایل دقیق و مدرن داستان‌های علمی-تخیلی بهره می‌برد؛ وسایلی مثل میکروفن‌هایی که در دیوار جاسازی شده‌اند، چشم‌های الکترونیک یا تلویزیون مداربسته که همزمان هر حالت و عمل فرد انسانی را مشاهده کرده، نظارت و از او ممانعت می‌کند و به او دستور می‌دهد.

و وقتی این «داستان‌های علمی، تخیلی، سیاسی» را پشت سر می‌گذاریم، آن نقش ضد سوسیالیستی آشکار می‌شود، نقشی که البته زمخت و خشن نیز هست. بیایید به این اشکال معاصر[از توتالیتاریسم] بپردازیم که در خود این حلقه‌های معدودی که تلاش می‌کنند تا رهبری همین «جنبش» ماه مه ‌[۶۸] را نیز به عهده بگیرند نیز بسیار گسترده شده است؛ جنبشی که در میان دبیرستانی‌ها-دانشجویان-روشنفکران که گمان می‌کنند رهبری آن را به دست دارند؛ با وجود این از آنجایی که این جنبش جنبشی توده‌ای و مردمی است از چنگ این گروه‌های محدود می‌گریزد. با بررسی این اشکال دقیقا به همان اسطوره عجیب و غریب خواهیم رسید. وقتی هفته‌نامه آکسیون (۶) اخیرا به عنوان بخشی از طراحی صفحه روی جلد نوشت:«از شر پلیسی که در سر خود دارید، خلاص شوید!» (۷)، در واقع بی‌آنکه خود بداند به همین اسطوره متوسل شده است، بدون آنکه حتی مشکوک شود که چنین خطری وجود دارد و حتی در کسوت ظاهری آنارشیستی که در حقیقت عمیقا ارتجاعی است.

بدین سبب که اسطوره «توتالیتر» مفتش اعظمی که همه جا حضور دارد، نظیر همان اسطوره آنارشیستی پلیسی که همه جا حضور دارد (حتی در «سر خودتان») مبتنی است بر همان تصور ضد مارکسیستی از شیوه‌ای که «جامعه» بر اساس آن عمل می‌کند.

ما پیش از این درباره این تصور بحث کرده‌ایم و نشان داده‌ایم که چگونه این نظرگاه نظم واقعی چیزها را روی سرشان قرار می‌دهد و چگونه روساخت را به جای زیربنا قرار می‌دهد و به طرزی بسیار دقیق موضوع استثمار (۸) را «زیر فرش» قایم می‌کند تا صرفا روی سرکوب متمرکز شود. در شکلی بسیار ظریف‌تر از این اشتباه، این نظرگاه رسما می‌گوید که «در مرحله سرمایه‌داری انحصاری (۹) دولتی» که به مثابه آخرین مرحله امپریالیسم ظاهر می‌شود، استثمار به «ماهیت»اش تقلیل داده شده است: سرکوب یا اگر بخواهیم ملانقطی بگوییم، آن استثماری که عملا به سرکوب بدل شده است.

اکنون می‌توانیم یک گام جلوتر برویم و نشان دهیم که یکسان انگاشتن استثمار و سرکوب به طور همزمان یک تقلیل سیاسی و نظری دیگر را نیز در پی خواهد داشت: یعنی مطرح کردن کنش ایدئولوژی به عنوان کنش سرکوب محض و بسیط.

این توضیح روشن می‌کند که چرا نشریه آکسیون می‌تواند به شعار «از شر پلیسی که در سر خود دارید خلاص شوید!» روی بیاورد. این گزاره‌ای است که تن‌ها وقتی می‌تواند اندیشیده و ابراز شود که شخص ایدئولوژی را «زیر فرش» قایم کرده باشد و در فهم تفاوت آن با سرکوب محض و بسیط سردرگم باشد. از این نظر، شعار نشریه آکسیون یک جواهر نظری گرانبها به حساب می‌آید چراکه خیلی ساده به جای اینکه بگوید: «با ایده‌های کاذب بجنگید و ایده‌های کاذبی که در سر دارید را نابود کنید- ایده‌های کاذبی که با آن ایدئولوژی طبقه مسلط شما را «فریب می‌دهد» (۱۰) و آن ایده‌های کاذب را با ایده‌های درستی که شما را قادر می‌کند تا به پیکار انقلابی طبقاتی بپیوندید تا بتوانید به استثمار و سرکوبی که ضامن بقای طبقه مسلط است خاتمه دهید!» نشریه آکسیون می‌گوید:«از شر پلیسی که در سر خود دارید خلاص شوید!» این شعار که مستحق آن است تا در موزه تاریخ شاهکارهای همه خطاهای سیاسی و نظری جایی داشته باشد به سادگی هر چه تمام‌تر ایده‌ها را که خودشان به اندازه کافی روشن و واضح هستند با پلیس‌ها جایگزین کرده است. یعنی نقشی انقیادی را که ایدئولوژی بورژوا بازی می‌کند با نقش سرکوبی که پلیس ایفا می‌کند، جایگزین می‌کند.

از این رو در این تصور آنارشیستی می‌توانیم این موارد را ببینیم: ۱- استثمار با سرکوب جایگزین می‌شود یا در واقع استثمار به مثابه شکلی از سرکوب اندیشیده می‌شود و ۲- ایدئولوژی با سرکوب جایگزین می‌شود یا در واقع ایدئولوژی به مثابه شکلی از سرکوب اندیشیده می‌شود بنابراین سرکوب به مرکز مرکزها به ماهیت جامعه مبتنی بر استثمار طبقاتی سرمایه‌داری بدل می‌شود. سرکوب به‌طور همزمان نیز مسوولیت استثمار، ایدئولوژی و سرانجام نیز خود دولت و البته دستگاه‌های دولتی را به عهده می‌گیرد؛ دستگاهای دولتی که همان‌طور که قبلا نشان داده‌ایم هم شامل دستگاه سرکوب است و هم دستگاه‌های ایدئولوژیک و همه این مفاهیم به انگاره‌ای انتزاعی از «سرکوب» تقلیل پیدا می‌کنند.

«سنتز» عام (از آنجا که منطقی پنهان و تحسین‌برانگیز در کلیت «تکامل» پس از مه ‌۶۸ در «نطفه بستن» این تصور در کار است، منطقی که حتی شامل «تکامل» تاریخی آن نیز می‌شود)- سنتز عام این مفهوم یعنی عزم و اراده راسخ مبتنی بر تناقضی که از گزاره‌ای که در سر شخص «پلیسی» می‌بیند، برمی‌آید که همانطور که همه می‌دانند، دست آخر در سرها فقط و فقط «ایده‌ها» وجود دارند، محصول فعالیت برخی «نظریه‌پردازان» خاص است. این نظریه در قالب یک «کشف» توسط رهبران «جنبش دانشجویان آلمانی» ساخته و پرداخته شد. آنهایی که «کشف کردند»، «دانش» (۱۱) بنا بر طبع لزوما و مستقیما سرکوبگر است!

بدین ترتیب «شورش» علیه «اقتدار دانش» ضروری می‌شود و بعد از آن شورش «ضد اقتدار» علیه سرکوبی که توسط دانش اعمال می‌شود؛ بعد از آن نیز تفسیر پس‌نگرانه رخداد مه۶۸ و پیامدهایش به عنوان چیزی که طبیعتا و بالضروره در مدارس و دانشگاه‌ها مرکزیت پیدا می‌کند، یعنی در جایی که سرکوب، اساس جامعه سرمایه‌داری، در شکل اقتدار «دانش» (بورژوایی) مستقیما و در وضعیتی نوشکفته و البته اصیل، اعمال می‌شود. به همین دلیل است که جنبش شما (۱۲) ساکت و خاموش است؛ به عبارت دیگر، به همین دلیل است که مه۶۸ پیش و بیش از همه تن‌ها در دانشگاه‌ها و میان روشنفکران روی داد و نیز به همین دلیل است که چرا این جنبش انقلابی که از پرولتاریا دعوت می‌کرد تا به آن بپیوندد، می‌تواند (اگر نه باید) تن‌ها توسط روشنفکران فوق‌الذکر هدایت شود. (۱۳) اکنون آثار و نوشته‌هایی از همه نوع شواهدی تجربی برای این «تزها» فراهم می‌آورد و بیش از همه، شواهدی برای کارهای نامتعارف «موش کور پیر» (۱۴) از «منطق» این تصور آنارشیستی (که چنین پیامدهای نظری نابی را به بار می‌آورد).

بدین ترتیب این نیز دلیلی دیگر است که چرا پس از به رسمیت شناختن اینکه استثمار را نمی‌توان به سرکوب تقلیل داد؛ اینکه دستگاه‌های دولتی را نمی‌توان تن‌ها به دستگاه سرکوب تقلیل داد و اینکه افراد در پس خودشان یا «در سرهای‌شان» «پلیسی» شخصی ندارند- باید نشان دهیم که چطور ایدئولوژی در فعالیت دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی متحقق می‌شوند. ایدئولوژی این نتایج طبقاتی پیش رو را تولید می‌کند، نتایجی که هرچند حیرت‌انگیز ولی کاملا «طبیعی» هستند: بدین صورت که افراد به طور انضمامی «رفتار می‌کنند» و چطور ایدئولوژی آنها را «وادار می‌کند تا چنین رفتار کنند.»

افلاطون این موضوع را به خوبی می‌دانست. او پیش‌بینی می‌کرد که پلیس‌ها(رسته «نگهبانان») برای نظارت و سرکوب بردگان و «صنعتگران» (۱۶) لازمند. با این وجود افلاطون نیک می‌دانست که در سر هیچ کدام از بردگان یا صنعتگران «پلیسی» وجود ندارد و چنین چیزی نیز ابدا ممکن نیست. نمی‌توان در پس هر کدام از افراد، پلیس شخصی او را قرار داد(و در این صورت، پلیس دومی لازم است تا بر پلیس اول نظارت کند و الی آخر... و در چنین صورتی همه اعضای جامعه تنها متشکل از پلیس‌ها بود و دیگر خبری از تولید نمی‌بود بنابراین خود پلیس‌ها چطور امورات‌شان را می‌گذراندند؟) افلاطون به خوبی می‌دانست که به «مردم» باید از کودکی «دروغ‌هایی زیبا» (۱۷) آموخت، دروغ‌هایی که خودشان می‌توانند مردم را وادار به ادامه دادن به شیوه‌ای کنند که همان مردم به آنها باور داشته باشند و در نتیجه ماجرا «ادامه خواهد یافت» (۱۸).

یقینا افلاطون به هیچ نحو «انقلابی» نبود، همچنین نمی‌توان او را یک روشنفکر به حساب آورد؛ او بی‌هیچ تردید یک ارتجاعی به شمار می‌رفت. اما با وجود این به اندازه کافی از نظر سیاسی تجربه داشت که برای خودش داستان‌هایی از این دست نبافد؛ او باور نداشت که در یک جامعه طبقاتی، سرکوب محض بتواند به خودی خود ضامن بازتولید روابط تولید باشد. او همچنین می‌دانست (اگرچه برای این مقوله مفهومی در چنته نداشت) این دروغ‌های زیبا هستند یعنی همان ایدئولوژی که بازتولید روابط تولید را بهتر از هر چیز دیگری ضمانت می‌کنند. با این وجود، رهبران آنارشیست و «انقلابی» مدرن ما به این مساله توجهی ندارند و این به خوبی ثابت می‌کند که آنها بهتر است بنشینند و افلاطون را با دقت مطالعه کنند و بدون اینکه بگذارند، مفاهیمی مثل «اقتدار دانش» آنها را مرعوب کند، مساله خود را در افلاطون بیابند؛ زیرا آنها در افلاطون «درس‌ها»یی مقدماتی هرچند مطلقا ایدئولوژیک (۱۹) خواهند یافت در این باره که یک جامعه طبقاتی به چه شیوه‌ای عمل می‌کند. این امر به خودی خود ثابت می‌کند که «دانشی» سراسر متفاوت از دانش سرکوبگر- اقتدارگرا امکان‌پذیر است- به‌طور مشخص دانشی علمی که امروز و از زمان مارکس و لنین دانشی رهایی‌بخش نیز شده است زیرا این دانش در حقیقت دانشی علمی ولی انقلابی است (۲۰).

به همین سبب- امیدوارم که این مسائل روشن شده باشند و بتوانم در ادامه روی مورد خودم متمرکز شوم- مطلقا ضرورت دارد تا از نظر تئوریک و سیاسی، مکانیسم‌هایی را نشان دهیم که ایدئولوژی به وسیله آنها انسان‌ها (یعنی افراد انضمامی) را وادار به «انجام امور می‌کند» (۲۱): خواه این انسان‌ها در خدمت استثمار طبقاتی «انجام وظیفه کنند» خواه در مسیر فعالیت و مبارزه‌ای طولانی که روزی به سرانجام خواهد رسید (همواره زودتر از آنچه حتی فکرش را می‌کنند) در انقلابی در کشورهای غربی و به همین ترتیب حتی در کشوری مثل فرانسه قدم بگذارند چراکه سازمان‌های انقلابی نیز در ایدئولوژی حرکت می‌کنند؛ با این حال وقتی پرسش از سازمان‌های انقلابی مارکسیست- لنینیست باشد، آنها در راه ایدئولوژی پرولتاریایی(که پیش از همه یک ایدئولوژی سیاسی است ولی اخلاقی نیز هست) قدم می‌گذارند؛ آن ایدئولوژی که با فعالیت آموزشی همراه با پشتکار و عزم راسخ (۲۲) به علم مارکسیستی- لنینیستی از شیوه تولید سرمایه‌داری بدل شده و از این رو [آن علم] به صورت‌بندی‌های اجتماعی (۲۳) سرمایه‌داری و در نتیجه به پیکار طبقاتی انقلابی و انقلاب سوسیالیستی نیز مبدل شد.

پی‌نوشت‌ها:

۱- منظور بحث‌های آلتوسر در دوره کتاب برای مارکس و خوانش سرمایه است. (ن.گ.)

2- civil servant

3- day-to-day

۴- مضمون ضد سوسیالیستی «مفتش اعظم» به داستایوفسکی برمی‌گردد و پس از آن در: آرتو کوستلر، کتاب ساعت بیست و پنج [از این رمان فیلمی سینمایی نیز با همین عنوان اقتباس شده است] و غیره.

۵- مرسوم است برای این مفهوم معادل «تمامیت‌خواه» یا «تمامیت‌گرا» انتخاب شود که به نظر ما ناکافی به نظر می‌رسند. (ن.گ.)

۶- Action | نشریه مشهور آنارشیستی که در کوران حوادث مه ‌۶۸ بسیار مورد توجه جوانان و دانشجویان قرار داشت. (ن.گ.)

7-Chassez le flic qui est dans votre tête!

8- l'exploitation

9- capitalism monopoliste

۱۰- Fait marcher | در فرانسه منظور این است که زیر پای شما را با کشیدن یک پا خالی می‌کند (اغلب برای خنده) و در اصطلاح منظور آن است که شما را فریب می‌دهد. (ن.گ.)

11- savoir | knowledge

12- votre fille

۱۳- این مطلب را موقتا گفتیم... ولی این وضعیت موقتی مطمئنا دوام خواهد آورد زیرا تا وقتی که این تصور اساسی(که تمام این تفسیر درباره آن است) نادرست بماند و تا زمانی که این تصور نتواند، توجه توده کارگران را«به خود جلب کند» (marcheront pas) (زیرا کارگران به درستی می‌دانند جامعه بورژوایی نه بر اساس سرکوب بلکه استثمار بنا نهاده شده است) تمام «رهبران» موقتی فوق‌الذکر اگر نخواهند از خطای خود کوتاه بیایند ناگزیرند تا روی خطای خود پافشاری کنند- و در اینجا پافشاری یعنی تداوم رویکردی که تاکنون داشته‌اند.[توجه داشته باشیم که این نوشته اولین بار در سال ۱۹۶۹ به تحریر درآمده است و در آن تمام ارجاعات به حوادث مه ‌۶۸ به عنوان رخدادهایی معاصر در نظر گرفته می‌شوند.]

۱۴- Vieille Taupe |‌ نام یک کتابفروشی مشهور در پاریس که به خصوص در دوره اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ بیشتر به آنارشیست‌ها و چپ‌گرایان نزدیک بود.

15- Gardiens | Guardians

16- artisans | craftsmen

17- beaux mensonges | Beautiful Lies

۱۸- marcher | از آنجا که آلتوسر مدام این اصطلاح را به کار می‌برد باید توجه داشته باشیم در لغت این واژه در معنای «مارش» یا «قدم رو رفتن» یا راهی را پیمودن است؛ ولی در اینجا منظور همه آن اموری است که افراد برای ادامه حیات جمعی و فردی انجام می‌دهند تا وضع امور بتواند به همان شیوه سابق ادامه داشته باشد.

۱۹- درس‌هایی ایدئولوژیک و نه علمی: تمایزی که در میان «نظریه‌پردازان» ما از مد افتاده به نظر می‌رسد. آنها ترجیح می‌دهند تا درباره «دانش» به همان معنا سخن بگویند، تو گویی هیچ تفاوتی بین دانش صادق یا کاذب و بین علم و ایدئولوژی وجود ندارد. پرولتاریایی که تشنه دانش صادق است می‌داند که چنین دانشی سرکوبگر نیست؛ آنها می‌دانند که وقتی این دانش صادق همان علم مارکسیستی-لنینیستی باشد، چگونه انقلابی و رهایی‌بخش نیز خواهد بود.

20- révolutionnaire

21- fait marcher

۲۲- این فعالیتِ آموزشی که ایدئولوژی خودانگیخته پرولتری را به ایدئولوژی پرولتری با محتوایی مشخصا مارکسیست-لنینیست تبدیل می‌کند از نظر تاریخی اشکال پیچیده‌ای به خود گرفته است. هرچند این فعالیت شامل آموزش در معنای کنونی‌اش می‌شودیعنی از طریق کتاب‌ها، بروشورها، مدارس، دوره‌های آموزشی و به‌طور کلی پروپاگاندا ولی مهم‌تر از آن آموزشی است در قلب پراتیک خود پیکار طبقاتی: آموزشی از طریق تجربیات/آزمایشات، بازبینی انتقادی این تجربیات، اصلاح و غلط‌گیری این تجربیات و غیره و غیره.

23- formations sociales | social formations

*نوشته پیش رو ترجمه‌ای است از متن فرانسه و انگلیسی با این مشخصات:

Althusser, Louis. "and 1995. " Sur la reproduction (1969) . [211-215]

Althusser, Louis. On the reproduction of capitalism: Ideology and ideological state apparatuses. Verso Trade, 2014. [176-181]

* * پانویس‌ها از خود آلتوسر است مگر مواردی که با (ن.گ.) مشخص شده باشند.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST