اعتماد: آن طور که ژان بشلر در مقدمه کتاب«ایدئولوژی چیست؟» مینویسد:«نوشتن
درباره ایدئولوژی کاری است پر مخاطره. از آنجا که این واژه در تمامی حوزههایی که
با علوم اجتماعی ارتباط نزدیک یا دور دارند همواره به کار میرود، هر کس وجهی از
ماهیت ایدئولوژی را میبیند و استنباط میکند به نحوی که نویسنده احساس میکند ممکن
است هر لحظه با اعتقادات و عادات فکری خوانده درگیری پیدا کند و از همان آغاز شاد بی
اعتبار شدن خود باشد» (ایدئولوژی چیست؟ ژان بشلر، ترجمه علی اسدی، تهران: ۱۳۷۰) . بحث درباره این اصطلاح در زبان فارسی و در فضای روشنفکری ایرانی به
نحو مضاعف مخاطرهانگیز است چراکه معمولا بدون توجه به خاستگاه مفهومی و سیر تطوری
آن و فارغ از توجه جدی به سنتهای فکری که در آنها پدید آمده به عنوان یک
«انگ» مثبت یا منفی سیاسی به کار میرود. واژه «ایدئولوژی» (Ideology) یکی
از مفاهیم پرکاربرد و مناقشهبرانگیز در علم سیاست است که اتفاقا در گفتارها و
نوشتارهای سیاسی و روزمره اهل سیاست نیز بارها به کار میرود و متناسب با شرایط و
زمانه، معناهای متفاوتی به خود میگیرد. در زبان فارسی معمولا این اصطلاح را ترجمه
نمیکنند اما برخی مترجمان متناسب با متن و زمینهای که این اصطلاح در آن به کار
رفته، برگردانهایی چون «آرمان» و «انگارگان» (آریانپور)، «اندیشه ورزی» (آرام)، «مرام، مسلک،
اعتقاد مسلکی» (مجتبوی)، «پندارها» (شیخاوندی)، «اندیشگی و اندیشوارگی و اندیشواری»
(شیروانلو) و «مینوشناسی» (ادیب سلطانی) برای آن پیشنهاد کردهاند(فرهنگ اصطلاحات
فلسفه و علوم اجتماعی انگلیسی- فارسی، ماری بریجانیان، ویراسته بهاءالدین خرمشاهی،
تهران: ۱۳۷۳) . این اصطلاح نخستین بار توسط دوستوت دو تراسی(۱۸۳۶-1754) متفکر فرانسوی در سال ۱۷۹۶ میلادی به کار گرفته شد:«دوتراسی با ایدئولوژی میخواست علم جدید
ایدهشناسی را بنیان کند؛ مانند بیولوژی (زیست شناسی) که موجودات زنده را مطالعه میکند
و یا فیزیولوژی که کارکرد اعضای بدن را مورد بررسی قرار میدهد» (همان، مقدمه
مترجم) .این اصطلاح از همان بدو پیدایش، «با دلالتهای سرزنشآمیزی عجین شد که طبق
آنها ایدهها برای مخدوش و تیره کردن حقیقت و فریب دادن و گمراه ساختن مردم به کار
میروند.» (فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ویلیام آوتویت، تام باتامور، ترجمه حسن
چاوشیان، تهران: ۱۳۹۲)
بحثبرانگیزترین متفکری که در طول قرن نوزدهم از اصطلاح «ایدئولوژی» بحث کرد کارل مارکس است. به نوشته بابک احمدی در کتاب
«واژهنامه فلسفی مارکس» این اصطلاح در
دورههای مختلف کار او به ۳ معنای متفاوت به کار رفته است: ۱-
به معنای «آگاهی دروغین (کاذب) » که در ایدئولوژی آلمانی به کار رفته است؛ ۲-
به معنای نظام اندیشهها، باورها و عقاید بیش و کم منسجم هر طبقه اجتماعی که عمدتا
در نوشتهها و نامههای او در سال ۱۸۴۸ بازتاب یافته؛ ۳- به معنای
نظام جهان شمول و کلی تولید عقاید، باورها و دانایی در جامعهای خاص. (واژه نامه
فلسفی مارکس، بابک احمدی، تهران: ۱۳۸۲) اما آنچه در ادبیات سیاسی مارکسیستی بیش
از همه مورد توجه قرار گرفت، معنای نخست مورد نظر مارکس از «ایدئولوژی» بود یعنی
«آگاهی کاذب». به عبارت دیگر آن طور که آوتویت و باتامور در مدخل «ایدئولوژی» کتاب
خود مینویسند «کاربرد ایدئولوژی برای اهانت به دیگران عمومیت پیدا کرد و اشاره ظریف
تامس کارلایل نیز به همین نکته است:«اعتقاد صواب اعتقاد من است، اعتقاد باطل
اعتقاد توست». اما به نظر میرسد که فراسوی این نگرشهای منفی به این مفهوم، آن
طور که بشلر توضیح میدهد، بهترین تعریف ایدئولوژی «گفتار(دیسکورس) در رابطه با عمل سیاسی» است. بدین معنا که هر نظام باوری، یک
رویکرد سیاسی به صورت آشکارا یا نهفته حضور دارد، این رویکرد سیاسی را میتوان ایدئولوژی
آن نظام باور خواند. بر این اساس هیچ کس نمیتواند مدعی شود که فارغ از ایدئولوژی
است و هر کنش انسانی اعم از گفتار یا کردار با یک رویکرد و جهتگیری سیاسی خاص
صورت میگیرد و در نتیجه از یک ایدئولوژی مشخصی برمیآید. شاید این تعبیر در وهله
اول بدیهی به نظر برسد و کسی با آن مخالفت نکند. اما مساله جایی بحثبرانگیز میشود
که بسیاری از روشنفکران، نویسندگان، دانشگاهیان و محققان که در سخن با این تعبیر
مخالفتی ندارند در نوشتار و گفتارشان از تعبیر «ایدئولوژیک» به عنوان یک
انگ منفی برای توصیف مخالفانشان بهره میگیرند و در برابر مدعی میشوند که
آنچه خودشان میگویند یا مینویسند، فارغ از جنبههای ایدئولوژیک است.
این در حالی است که مدعیان مذکور از دو حالت خارج
نیستند: یا آگاهانه و ارادی میکوشند رویکرد ایدئولوژیک خودشان و ایدئولوژی مستتر
در گفتار و نوشتار و کردار خود را پنهان کنند یا به واقع نسبت به این رویکرد ایدئولوژیک
آگاهی ندارند و نمیدانند سویههای سیاسی این گفتارها و کردارها چیست. بنابراین
بهترین و دقیقترین پاسخ به آنها که مدعی «غیر ایدئولوژیک» بودن هستند، آن است که به وضوح به نقادی سیاسی گفتار و کردار ایشان پرداخت
و نشان داد که چگونه آگاهانه و ارادی یا ناآگاهانه و غیرارادی از یک موضع سیاسی و
ایدئولوژیک خاص دفاع میکنند و یا به ضرر سایر مواضع سیاسی و ایدئولوژیک جهتگیری
میکنند. مخلص کلام آنکه ایدئولوژیک بودن یک متن نوشتاری یا گفتاری و کنش امری
ارزشی نیست و تقریبا هر کردار انسانی، چنان که اشاره شد در یک میدان نیرو، متحقق میشود
و سوگیری سیاسی و ایدئولوژیک خاص خودش را دارد. مهم این است که کنشگر اعم از نویسنده،
روشنفکر، محقق، پژوهشگر و ... اولا به این سویه ایدئولوژیک آگاهی داشته باشد و تا
سرحد امکان بداند کاری که میکند(مثل تولید متن یا ارایه گفتار) به سود و زیان کدام
مواضع ایدئولوژیک است ثانیا مخاطب خود را فریب ندهد و ایدئولوژی خودش را پنهان نکند
و با صراحت به او بگوید که چه موضع و دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیکی دارد.