ایران:
در ایتالیا هیچ گاه مردم به اندازه ایران به یاد «دانته» یا «پترارکا» که همدوره <حافظ> بودهاند،نیستند باید منابع بیشتری به آموزش رایگان زبان فارسی در دانشکدههای ایتالیایی اختصاص داد، زیرا این مؤسسات آموزشی از نظر مالی در تنگنا هستند. باید روابطی ایجاد کرد که درهر دانشکده که درس عربی یا ترکی آموخته میشود، بتوان فارسی را هم آموزش داد. این نوع اقدامات اساسی است. اغلب بخش کوچکی از دانشجویانی که در رشته زبان عربی تحصیل میکنند در کلاس زبان فارسی نیز ثبتنام میکنند. اگر دانشجویان بتوانند امکان تحصیل زبان فارسی را مستقل از زبان عربی داشته باشند، گام مهمی برداشته شده است. هرچند برای آموزش بهتر زبان فارسی شناخت زبان عربی مهم است، همانطور که زبان لاتین برای زبان ایتالیایی اهمیت دارد نوبت اجرای موسیقی گروه مشهور شهرام ناظری رسید که اجرایی کم نظیر داشتند. با ورود آنها به صحنه جو کاملاً تغییر کرد. درها بهروی مردم باز شد و آنها توانستند به باغ وارد شوند و با خواننده دم بگیرند. تا به حال حتی در ایتالیا، با چنین صحنهای برخورد نکرده بودم. خودجوشی این جریان تعجبانگیز بود. از صفت خودجوشی استفاده میکنم چون پیش سازماندهی چنین ماجرایی با جمعیتی هزاران نفره غیرممکن است. باید بگویم که بین سخنرانی آیتالله ایمانی و کر دستهجمعی نیز هیچ تضادی نیافتم. به همین دلیل میتوانم اقرار کنم که آن را بسیار مثبت ارزیابی میکنم و نشان سوادآموزی وسیع و بالا رفتن سطح فرهنگی مردم میدانم
ابوالحسن حاتمی: صبح روز شنبه ۶ دسامبر ۲۰۱۴ خانم بیانکا ماریا اسکارچیا آمورتتی طبق قرار قبلی، مرا در منزلشان، که ویلایی است دو طبقه با باغی پرگل و ورودیش به روی دیوار باستانی شهر رم باز میشود، میپذیرد. با هم به سالن دفتر کارشان میرویم که دور تا دور آن تا زیر سقف قفسهبندی شده و چندین هزار کتاب شماره گذاری شده در آن چیده شده است. کف سالن پوشیده ازقالیهای ایرانی است و روی میزها انبوهی از کتاب و دست نوشته. همه چیز در این مکان نشان از کار و مطالعه مداوم او و همسرشان، جان روبرتو، دارد.
به سراغ وی رفتهام تا برداشتهای او را درمورد سفر اخیرش به ایران ثبت کنم. او در ماه اکتبر، به دعوت شهر کتاب سفری به ایران داشت تا در مراسم بزرگداشت حافظ در شیراز شرکت کرده و به نیابت از شوهرش، لوح تقدیری را که برای ترجمه حافظ به او دادهاند دریافت کند. پروفسور جان روبرتو اسکارچیا یکی از شرقشناسان بنام است که درباره ادبیات فارسی و بخصوص اشعار حافظ سالهای مدیدی تحقیق کرده و آخرین ترجمه ایتالیایی دیوان حافظ راکه حاصل دهها سال کوشش و تحقیق او و دستیارش استفانو پِلّو بوده، سال ۲۰۰۵ در نشر آریلیو چاپ کرده است. بیانکا ماریا اسکارچیا نیز استاد بازنشسته و یکی از اعضای برجسته انجمن اسلامشناسان رم است. تاکنون علاوه بر مقالات بیشمار کتابهای «سازگاری و جنگ مقدس در اسلام»،«جهان اسلام»،«شیعیان در جهان»،«جهان اسلام، پانزده قرن تاریخ»،«قرون وسطی، روزمرگی در اسلام»،«قرآن، مطالعهای دیگر» و «مذهب و سیاست» نیز از وی منتشر شدهاند. گفتوگو با او را درباره سفرش به ایران و نسبت روح ایرانی و حافظ در ادامه میخوانید.
*****
از سفرتان به ایران تعریف کنید. این سفر چگونه و با چه کیفیتی انجام شد و بعد از چند سال دوباره به ایران آمده بودید؟
۹ سال از آخرین سفرم به ایران میگذشت. در سفرهای قبلی برنامهریزی دست خودم بود در حالی که این بار سفر من رسمی بود. برای نخستینبار به دعوت مرکز فرهنگی شهر کتاب به ایران سفر میکردم و بنابراین اجباراً از برنامه شخصیام چشمپوشی کردم. در واقع همسرم باید به این سفر میرفت تا تقدیرنامهای را که برای ترجمه کامل دیوان حافظ به او میدادند دریافت کند. ولی وی به علت بیماری امکان رفتن به ایران را نداشت و مسئولیت این کار را به من واگذار کرد تا به نیابت او در مراسم شب حافظ شرکت کنم. البته از چاپ آن کتاب نزدیک به ۱۰ سال گذشته و در این مدت بحث زیادی در اروپا حول آن درگرفته است ولی گویا این اواخر بیشتر به اهمیت آن پی بردهاند. این را از زبان یک همسر نمیگویم، بلکه آن چیزی است که در جامعه حافظ شناسان مطرح است. جان روبرتو معتقد است که ترجمه شعر باید آن احساسی را که در زبان مبدأ بهوجود میآورد به زبان مقصد انتقال دهد، حتی اگرمجبور شویم از ترجمه لغوی برخی کلمات چشم بپوشیم. سفر من از شیراز شروع شد و دریافت تقدیرنامه به نیابت همسرم در شب بزرگداشت حافظ. که خیلی مایل بودم در این مراسم حضور داشته باشم تا دلایل اهدای این تقدیر نامه را با گوش خود بشنوم.
این مراسم در آرامگاه حافظ و با حضور گسترده اهل فرهنگ و مردم شیراز و مسئولان ایران برگزار شد. آیا نمونه این مراسم در ایتالیا هم برای شاعران ایتالیایی برگزار میشود؟
این نخستین ایستگاه سفرم بر مابقی مراحل سفرم تأثیر گذاشت. در یک شب مهر ماه، ازدحام حدود هزاروپانصد نفر پشت در ورودی حافظیه تعجبآور بود. غیرممکن است در ایتالیا چنین جمعیتی را برای شرکت در برنامهای به یاد دانته و یا پترارکا که همدوره حافظ بوده تجسم کنید. این خاطره برایم بسیار هیجانانگیز است. سخنرانها دو دسته بودند؛ یک دسته از سخنرانها مسئولان سیاسی بودند مانند معاون اول رئیسجمهوری. این سخنرانی خیلی حساب شده بود و موضوعاتی را انتخاب کرده بود که او را در ارتباط با جمع قرار دهد. به نظرم این انتخاب بسیار هوشمندانه بود، فارغ از اینکه چه نظری نسبت به سیاسیون داشته باشیم.
دیگری بیانات امام جمعه فارس، آیتالله ایمانی، که بسیار عالمانه و اساسی بود. همه میدانند که اشعار حافظ عارفانه و عاشقانه تعبیر میشوند. به گمانم ایشان در بحث بسیار عالمانهای که از شناخت عمیق حافظ و تسلط کامل بر ادبیات سرچشمه میگرفت، سعی کردند جنبه عارفانه را طوری بشکافند که جنبه عاشقانه را نیز در برگیرد. طبیعی است همانطور که در قبل گفتم بحث سیاسیون نیز خارج از متن نبود.
بعد از خاتمه سخنرانیها، اتفاق عجیبی افتاد. نوبت اجرای موسیقی گروه مشهور شهرام ناظری رسید که اجرایی کم نظیر داشتند. با ورود آنها به صحنه جو کاملاً تغییر کرد. درها بهروی مردم باز شد و آنها توانستند به باغ وارد شوند و با خواننده دم بگیرند. تا به حال حتی در ایتالیا، با چنین صحنهای برخورد نکرده بودم. خودجوشی این جریان تعجبانگیز بود. از صفت خودجوشی استفاده میکنم چون پیش سازماندهی چنین ماجرایی با جمعیتی هزاران نفره غیرممکن است. باید بگویم که بین سخنرانی آیتالله ایمانی و کر دستهجمعی نیز هیچ تضادی نیافتم. به همین دلیل میتوانم اقرار کنم که آن را بسیار مثبت ارزیابی میکنم و نشان سوادآموزی وسیع و بالا رفتن سطح فرهنگی مردم میدانم.
شما را خیلی هیجانزده میبینم. نسبت به قبل تفاوتهایی دیدید؟
این ماجرا مرا یاد سفرهای اولیهام به ایران انداخت. در آن دوران رانندههایی که مارا همراهی میکردند اشعار حافظ را یا دکلمه میکردند و یا با آواز میخواندند و میتوان گفت که حافظ خوانی در خون شما وجود دارد. مطلب دیگری را که باید بگویم این است که من با خواندن نشریات و تعریف دوست و آشنا میدانستم که در ایران موسیقیهای بسیار مدرن زیادی نیز تولید میشوند. ولی خوشبختانه این نوع تولیدات، موسیقی سنتی را از بین نبرده است. این مطلب اهمیت بسیاری دارد. حافظ یک نمونه خاص، یک نماد است که کارآیی دارد، با خود فرهنگ میآورد و در روح مردم ریشه میدواند.
با این همه معتقدم در شرایط کنونی که خاورمیانه دوران نگران کننده و پُر تناقضی را میگذراند، ایران جزیره امنی است. من به اصالت و منحصر به فردی انقلاب ایران در منطقه خاورمیانه باور دارم. انقلاب ایران مردمی بود ولی امروز این آرمان بزرگ را خطرهایی تهدید میکند که باید برایش راه چاره جست.
حال میخواهم به جنبه فرهنگی کشور برگردم. من میهمان آقای محمد خانی - معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب - بودم و چندین بار به دفترشان رفتم. با کمال تعجب و غبطه دیدم که در آنجا هر هفته، چندین برنامه فرهنگی برگزار میشود و افراد زیادی در آن شرکت میکنند. در یکی از این جلسات، اولین تحلیل جدی و علمی را، درباره آثار برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۴، پاتریک مودیانو، که در کشور ما تقریباً ناشناخته است، شنیدم. در ایران نه تنها برخی اهل فرهنگ آثار او را دنبال کرده بودند، بلکه آن را به زبان اصلی هم خوانده بودند. موضوع کوچکی نیست. اینکه یک مؤسسه بتواند سالن کنفرانسی را در تمام طول هفته پرکند، نباید دست کم گرفت. این از یک سو نشاندهنده کار جدی و مستمری است که صورت گرفته و از سوی دیگر بیانگر عطش بالای دانستن است. چیزی که متأسفانه ما آن را در ایتالیا از دست دادهایم.
در مرکز فرهنگی شهر کتاب مرتباً دورههای نویسندگی، کتابخوانی و نقد آثار برگزار میشود.
بله، خیلی به روزند و با شرکت کنندگانی کنجکاو. تفاوت اساسی در شرکتکنندگان است. در اینجا هم مطالعه و تحقیق صورت میگیرد، ولی جمعیت طالب دانش و حاضر در صحنه تفاوت را بهوجود میآورند. موردی خارق العاده است.
در طول سفر با جوانان زیادی برخورد کردید؟
ایران نسبت به ایتالیا کشور جوانان است، کشوری پر از جوان که حسرت برانگیزاست. در ایران امکان برنامهریزی وجود دارد، کاری که در ایتالیا میسر نیست زیرا دورنمایی ندارد. در این سفر فیلم «خانوم» را هم دیدم، که بر اساس شرح سه زن و مشکلاتشان ساخته شده بود. آنها در آخر میتوانند راه حلی برای مسائل کل خانواده بیابند.
به نظر شما چگونه میتوان روابط فرهنگی بین دو کشور را گسترش داد؟
در زمینه معرفی ادبیات ایتالیایی، مرکز فرهنگی شهر کتاب کارهای بسیار مفیدی انجام داده است و باید از این مرکز حمایت کرد. همانطور که میدانید ایتالیا کشور عجیبی است. از آن جوابی را که انتظار داری دریافت نمیکنی. به گمانم نباید همه فعالیتها را در شهر رُم متمرکز کرد. برای جلب افکار عمومی ایتالیا کار باید درسطح کشور گسترش یابد. بنابراین باید منابع بیشتری به آموزش رایگان زبان فارسی در دانشکدههای ایتالیایی اختصاص داد، زیرا این مؤسسات آموزشی از نظر مالی در تنگنا هستند. باید روابطی ایجاد کرد که درهر دانشکده که درس عربی یا ترکی آموخته میشود، بتوان فارسی را هم آموزش داد. این نوع اقدامات اساسی است. اغلب بخش کوچکی از دانشجویانی که در رشته زبان عربی تحصیل میکنند در کلاس زبان فارسی نیز ثبتنام میکنند. اگر دانشجویان بتوانند امکان تحصیل زبان فارسی را مستقل از زبان عربی داشته باشند، گام مهمی برداشته شده است. هرچند برای آموزش بهتر زبان فارسی شناخت زبان عربی مهم است، همانطور که زبان لاتین برای زبان ایتالیایی اهمیت دارد. میدانم که چینیها از طریق مراکز کنفوسیوس به اشاعه زبانشان میپردازند. درست است که چین کشور بزرگتر و از نظر اقتصادی قویتر است و امکانات بیشتری در زمینه کاری ارائه میدهد، ولی ایران هم در حدخود پتانسیل زیادی دارد.
باید گفت که ایران با وجود تحریم، اقتصاد خوبی دارد. خیلیها این نکته را فراموش میکنند، حتی بخشی از ایرانیها. با وجود تحریم اختیارت دست خودت نیست و این موضوع باعث محدودیت بخشی از روابط و داد و ستدها میشود. باید فاش ساخت که تحریم خواسته کسانی است که مایل نیستند ایران مرکز جذب نیروهای مثبت در خاور نزدیک شود.
اگر قرار باشد اثری را از فارسی ترجمه کنید، چه متنی را انتخاب میکنید؟
بسیاری از آثار کهن ایرانی ازجمله شاهنامه به ایتالیایی ترجمه شدهاند. شاهنامه در حال تجدید چاپ است و در آن منابع و دوران تاریخی هر داستان افزوده خواهد شد. شخصاً معتقدم که باید در زمینه ادبیات همان کاری را کرد که در بخش سینما انجام گرفته، یعنی باید نقطه نظرات خود و آنچه برای شما مهم است را بدون هراس ارائه کنید. در این بخش بهترین مرجع بیانکا ماریا فیلیپینی و فلیچیتا فرارو هستند. زیرا مدت طولانی است ادبیات معاصر و سینمای ایران را دنبال میکنند و آنها را عمیقاً میشناسند. آنها مرجع خوبی برای نظرخواهی هستند. آنها یک بنگاه انتشاراتی کوچک نیز بر پا کرده و تا بهحال چندین رمان فارسی را به زبان ایتالیایی قابل تحسین منتشر کردهاند. ولی احتیاج به تقویت، کمک و معرفی بیشتر دارد. نمیدانم آنها خواهند پذیرفت یا نه، ولی فکر میکنم این کاری است که باید انجام شود.
منظورتان این است که باید به آنها اتکا کرد؟
از نظر فرهنگی بله. نکته دیگری که در ایران توجهم را به خود جلب کرد، نبود تقریبی فاصله نسلی است. به عبارت دیگر در ایران، در برخورد با جوانان احساس معذب بودن نکردم. برعکس ایتالیا که گویا جوانان بر من منت میگذارند. آنها مرا یک عجوزه، یک شمایل میشمارند. در ایران تبادل شناخت بین یک نسل با نسل دیگر بیدغدغهتر و راحتتر است. در مدت کوتاه سفرم به ایران، میهمان چند خانواده شدم، که احتمالاً خصوصیات ویژهای داشتند وگرنه از من دعوت نمیکردند. در آنجا متوجه وجود تضاد میان نسلی نشدم. این نکته از نظر اجتماعی بسیار مهم است.
نقاط مشترک فرهنگی، ادبی و مراسم مذهبی بین دو کشور کدام است؟
این سؤال خوبی است. به نظرم ایرانیها بهاندازه کافی اصیلاند. در آنجا تفاوتهای زیادی در روشها نمیبینی. یک شخصیت فرهنگی ایرانی با یک فرد فرهنگی انگلوساکسون قابل مقایسه نیست. او میتواند همسایهات باشد. بافت اجتماعی ایران کمتر قابل دستهبندی است، خلل و فُرَج بیشتری دارد و میتواند آنچه را که در بطن جامعه میگذرد جذب کند. البته برخی اقدامات چون سانسور میتواند نتایج وخیمی به بار آورد. این قابل پذیرش نیست؛ اینکه کسی مجبور شود مخفیانه نوشتهای را ترجمه کند و در کشور دیگری چاپ کند ضرر جبرانناپذیری است. به معنی از دست دادن روشنفکرانی است که میتوانند برخی از معضلات جامعه را حل کنند. این اشتباهات اعتماد به مقامات را سست میکند.
شما آنچه راکه دیده و احساس کردهاید به زبان میآورید. طبیعتاً مراکز تصمیمگیری باید به آنچه در کشور میگذرد و بازتابی که در افکار خارجیهای ایران شناس دارد توجه کنند.
بله، من ایران دوران رژیم شاه را هم میشناسم و با این نظر که در آن دوران وضع بهتر بوده موافق نیستم. واهمه بزرگم این است که ایران نسبت به بقیه کشورهای خاورمیانه امریکاییزدهتر شود؛ نتواند راه مستقل خود را در پیشرفت و الگو شدن برای بقیه کشورهای دیگر منطقه پیدا کند؛ نتواند بهترین فرهنگ اسلامی را ارائه دهد.
مطلب دیگری که به گمانم بسیار مهم میآید این است: تکلیف ما در ایتالیا چیست؟ شما سفارتی در واتیکان دارید. بهنظرم باید با پاپ رابطه بر قرار کرد و مذاکره بر سر اسلام. چون او آماده است. در اواسط ژانویه « تعالیم کلیسای کاتولیک» به زبان فارسی در دانشگاه گرگوریان معرفی شد. کار بزرگی است.
منظورتان این است که موقعیت خوبی برای تبادل نظر و گام برداشتن به سوی تفاهم است و میخواهند با ایرانیها رابطه برقرار کنند؟
حتماً. چندی پیش مقدمات توافقی در مکان «ژزوئیتی»، مشخصاً در سَنتا ماریا ماجّورِ، برای برقراری یک دوره شیعه شناسی فراهم آمد. بر اساس آن توافق باید یک کرسی مسیحیتشناسی در یکی از دانشگاههای ایران، توسط پدران «ژزوئیتی»، بر پا میشد. نمیدانم علت عدم تحقق آن چه بود چرا که بعضی از افراد را من پیشنهاد کرده بودم.
به نظر شما عدم دستیابی به این توافق یک نکته منفی است و به شناسایی متقابل کمک نمیکند؟
بله، مطلقاً همینطور است. اینجا وجود من برای توضیح مفهوم شیعه کافی نیست. لازم است یک فرد شیعه، بدون درگیری با اهل تسنن، مذهبش را توضیح دهد.
میخواهید بگویید که لازم است هر یک از دوطرف خود را، بر اساس آنچه هست، تعلقات دینی و ادّلهاش به دیگری معرفی کند؟
بله، این طور است. معتقدم که کلیسا در حال حاضر آمادگی دارد که قدم جلو بگذارد و روابط گسسته را پیوند زند.
به عبارت دیگر، نباید فقط در حرف بگوییم که باهم برادریم، بلکه آنرا باید در عمل نشان بدهیم؟
در یک کنفرانس «دومینیکنها» این سؤال مطرح شد: «چه چیزی میتواند ما را به هم نزدیک بکند؟» همه شروع کردند به گفتن، «همدیگر را دوست داشته باشیم»، «همه فرزندان یک پدریم» و... به نظرم این جواب درست نیست. پاسخ این است: «کاری را که نمیخواهی با تو بکنند با دیگری نکن.» یعنی میخواهی به ایمانت شناخته شوی، دیگری را به دینش بشناس. از این طریق است که هرکدام مشروعیت دیگری را به رسمیت میشناسید و بنای پایههای برادری و دوستی جز از این راه میسر نیست. جواب بسیار سادهای بود: نمیخواهی که کلیسایت به آتش کشیده شود، مسجدم را آتش نزن.
میخواهی که حافظ را مسیحیان بشناسند، قدمی در جهت شناخت شعرای مسیحی بردار. بهنظرم ایران هم برای این نوع گفتوگو آماده است. خطر این است که این موقعیت حساس را از دست بدهیم. باید در جامه عمل پوشاندن این خواست تعجیل کرد چون زمان آن در حال بهسر آمدن است. طبیعتاً آنچه گفتم بیان احساسی من است.
شنیدهام در حال مطالعه امامزادههای زن در ایران هستید. این کار در چه مرحلهای است؟
من، نه. آن را یکی از دانشجویان قبلیام، لیلا کرمی شروع کرده است. من در این باره نظریهای دارم ولی خودم، چه از لحاظ سنی و چه از جهت سلامتی بدنی، نمیتوانم به این کار بزرگ دست بزنم. به نظرمن، حضور زنان همواره در اسلام دیده شده، اگرچه بیشتر در بخش درونی تا سطح عمومی، بنابراین وجود و نقش آنها غیر قابل انکار است. باید مستقیماً در مناطق مختلف آنها را جستوجو و مقبرههایشان را شناسایی کرد. با حرکت از نمونه ایتالیا که مردم به زیارت سنتا ترزا و سنتا کاترینا دَ سینا میروند، باید ابتدا فهمید که آیا اینچنین امامزادههایی وجود دارند یا خیر. فکر میکنم که تعداد زیادی از این اماکن وجود داشته باشند و زائرین بسیاری به آنجا بروند. نمونه بارزش قم است. امیدوارم که لیلا بتواند این تحقیقات را جلو ببرد.
در مرحله بعد باید مقام و موقعیت آنها را از نظر تاریخی تعیین کرد، اگرچه پیدا کردن مدارک لازم مشکل است. چارهای جز مطالعه آنها از نظر تاریخی نیست. هر دورهای باید در اوضاع آن زمان دیده شود.
متأسفانه سازمان اوقاف اجازه مطالعه مدارک تحت اختیارش را نمیدهد، یا شاید به دلیل نداشتن آنها خود را در مخمصه میبیند. باید به این مدارک تحت اختیار سازمان اوقاف برای ردیابی امامزادهها دسترسی پیدا کرد تا تأثیر گذشته و حال آنها را مطالعه کرد و نشان داد که جایشان در جامعه چه بوده. قم و بارگاه حضرت معصومه مظهر نمادین آنهاست.
البته متوجه هستم که شما طی این صحبتها نگرانیها و پیشنهادهای خود را بیان کردید و این وظیفه خواننده است که با آن به عنوان نظرات یک دوست خارجی برخورد کند.
من میتوانم بگویم که چیزهای زیادی دیدم که نسبت به قبل بهتر شده، مثلاً وسایل نقلیه عمومی، پیشرفت ساخت و بهبود جادهها که با آخرین باری که در ایران بودم قابل مقایسه نیست. نمیدانم این همه پیشرفت با وجود تحریم چگونه ممکن شده. مطلب دیگری که برخورد کردم اعتمادی است که بین ایرانیها هنوز وجود دارد. اتفاق افتاد که با خانمی در ماشین تنها بودم. در طول راه به زنی برخوردیم که معلوم بود با مشکل روبهروست. همراهم ماشین را نگه داشت و او را سوار کرد. یک چنین چیزی در ایتالیا اتفاق نمیافتد. این نشاندهنده همدردی ایرانیان با هم است. من او را سوار نمیکردم.
به شاه عبدالعظیم هم رفتم. همینطور به دیدار بقعه متبرکه سه خواهران در شهر ری و با کمال تعجب کسی را آنجا نیافتم. آن همه جمعیت در شاه عبدالعظیم، با دیوارهای آینهکاری شده، جاییکه برای مدفون شدن در آن باید مبالغی هنگفت خرج کنی و این همه عزلت در این سو. در گذشته که به شاه عبدالعظیم رفته بودم آن مکان را واقعاً مقدس یافته بودم.
چون سفر من را مرکز فرهنگی سازماندهی کرده بود هر بار، ابتدا با مسئولی ملاقات میکردم و او مرا به دست راهنمایی که مسیر را میشناخت میسپرد. به دیدن چند امامزاده در اطراف شهر کرد هم رفتیم. برخی دردست تعمیر بودند و بعضی در دست ساختمان. خیلی جالب بود چون بیانگر توجه محلیها بود. خانم دکتر کرمی در حال کار بر روی نخستین نمونههاست.