معرفی و نقد کتاب تهران: بیصبرانه منتظر خواندن ترجمهی فارسی آیشمن در اورشلیم بودم؛ کتابی که هانا آرنت در سال ۱۹۶۴ منتشر کرد. آرنت به اورشلیم سفر کرد تا شاهد مستقیم دادگاهی باشد که متّهم اصلیاش چند ماه پیشتر توسط سرویسهای مخفی اسرائیلی از آرژانتین ربوده شده بود تا در این دادگاه به اتهامات بیشمارش در طول سالهای دهشتناک حکمرانی آدولف هیتلر بر آلمان رسیدگی شود. نام این فرد اتو آدولف بود: فرزند کارل و ماریا آیشمن. او در عصر یازدهمین روز از ماه میِ ۱۹۶۰ در حومهی بوینس آیرس دستگیر شد و در یازدهم آوریل ۱۹۶۱ محاکمه شد.
عنوان اصلی این کتاب آیشمن در اورشلیم است امّا معنای اصلی آنچه آرنت در پیِ کشف و نشان دادنش در این کتاب است نه در این عنوان اصلی که در عنوان فرعی کتاب مشهود است یعنی گزارشی در باب ابتذال شر. آرنت در پانزده فصلِ این کتاب، در واقع به شکلی زمانمند تلاش میکند مثل یک نقاش یا بهتر است بگویم مجسمهساز منظره و پیکرهای خلق کند از آنچه در یک نام خلاصه شده است. نامی که به بخش بزرگی از سالهای حکمرانی هیتلر بر آلمان گره خورده است و نامی که از همه چیز مهمتر همنشینِ مسئلهی یهودیان اروپا و راه حل نهائی نازیها هم بوده است. در مسیر ترسیم این منظره آرنت به مثابه گزارشگری نه چندان احساساتی، تلاش میکند با فاصله به واقعیت بنگرد و آن را ثبت کند. او گرچه خود یک متفکّر یهودی و مهاجر از آلمان بوده است امّا در میان روایتش اتفاقاً میشود از یاد برد که راوی در رنجِ آنچه روایت میکند با قربانیان و سوژههای این روایت شریک است و خود یکی از سرشناسترین چهرههایی است که مجبور به مهاجرت شده است. در قسمتی از بخش اول کتاب با عنوان سرای عدالت آرنت مینویسد: «عدالت، خواهان خلوت است. عدالت اندوه را مجاز میشمرد، ولی غضب را نه و حکم به پرهیزی کاملاً محتاطانه میدهد. پرهیز از لذّتِ دلچسب قرار دادن خویش در مرکز توجّه همگان».
کتاب آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر، ۵۷ سال بعد از انتشار در دنیا در ایران ترجمه و راهی بازار نشر شد. زهرا شمس این کتاب را برای نشر برج ترجمه کرده است.
و این توصیف زیبای آرنت از عدالت به نوعی همان تصمیمی است که آرنت نیز در طول یک گزارش سیصد و پنجاه صفحهای عملی میکند. او سیمای ترسناک و فراانسانی آیشمن را به زمین میآورد، سفیدی واقعیت را از دودهی شایعات و دروغها جدا میکند و در انتهای روایت آیشمنی را نشان خواننده میدهد که بیش از آنکه متجاوزی دیکتاتور و ماشینی برای کشتار جمعی باشد، چرخدندهای است که در جای درستی از یک نظامِ توتالیتر قرار گرفته است. آیشمن فرمانده نیست. او یک کارمندِ نمونه و گوشبهفرمان است. به نظر میرسد این وجهِ آیشمن مهمترین بخشی است که آرنت میخواهد نورِ این گزارش را بر آن بتاباند و ذیل عبارت ابتذالِ امر شر به آن بپردازد. اینکه شرارت بیش از آنکه توسّط هیتلر تکثیر شود، در سکوت افراد، دولتها و قربانیانی بزرگ و بزرگتر شد که سکوت کردند و چشمها را هریک به دلایلی بر فاجعهای که داشت رخ میداد بستند. آرنت در بخش دهم کتابش نشان میدهد که در بین تمام کشورهای اروپایی که ماجرای جابهجایی و اخراج یهودیان در آن مطرح شد - ماجرایی که پیشدرآمدی بر همان راه حل نهایی و کشتار آنها بود- این تنها دانشجویان هلندی بودند که در اعتراض به اخراج اساتید یهودی اعتصاب کردند و این موج اعتصاب به اردوگاههای تجمیع آلمان هم رسید. در بخشی دیگر از کتاب آرنت باز نشان میدهد که چگونه دانمارک و سوئد تقریباً تنها کشورهایی بودند که به کمک یهودیان خود شتافتند و در نهایت در رخ دادن این شرِ عظیم نه با سکوت که با عمل مقابله کردند و دامنشان به خونبازیِ آلمانها آغشته نشد.
آرنت در بخشی دیگر از کتاب مینویسد: «چیزی به نام چالهی فراموشی وجود ندارد. هیچچیز انسانی تا این حد بینقص نیست و جهان آنقدر آدم دارد که فراموشی غیرممکن باشد. همیشه یک نفر زنده میماند تا داستان را بازگو کند. هیچچیز نمیتواند عملاً بیفایده باشد. حداقل در دراز مدت».
آرنت تلاش میکند در کتاب تصویری واقعی از آیشمنی ارائه کند که لایهلایه خود را در آن دادگاه رو به جهان پوست میکند و نشان میدهد. لایهای که نشان میدهد تا چه حد شیفتهی فرمانبرداری است. لایهای که نشان میدهد بارها و بارها علیه خودش با هوشی نه چندان بالا مطالبی را بیان میکند تنها برای آنکه نمیخواهد گمنام و ناتوان جلوه کند. لایهای دیگر که نشان میدهد برخلاف تصوّر، او جزو اولین افرادی نبوده است که از راهحل نهائی باخبر میشود هرچند وقتی واقعیت را میفهمد نیز دست از شهوت فرمانبرداری نمیکشد و همچنان و تا آخرین روزها در خدمت پیشوا میماند. انگار او از عضو جایی نبودن و فرماندهای نداشتن بیش از اعدام شدن هراس دارد. آرنت روایت خود را با به پایان رسیدن زندگی آیشمن به پایان میرساند و در انتهای کتاب سخنِ آخری در باب دیدگاههای خودش نیز مینویسد؛ هرچند بعد از انتشار بارها و بارها به خاطر بازخوردهای گسترده و نهچندان مثبت این کتاب به خصوص در بین روشنفکران یهودی سراسر دنیا به بحث و تدقیق دیدگاههایش پرداخت.
دربارهی این کتاب بسیار میتوان نوشت بهویژه در شرایطی که جهان نه تنها از ظلم و حکومتهای توتالیتر و تمامیتخواه خالی نشده که جولانگاه جنگها و کشتارهایی به مراتب بیشتر از دهههای سی و چهل میلادی نیز بوده و همچنان نیز هست. پیشپاافتادگی یا آنچنان که مترجم کتاب ترجمه کرده است ابتذال امر شر، مسئلهای خطرناک و همهگیر است. وقتی شر به مسئلهای پیشپاافتاده و روزمره تبدیل میشود، وقتی انفعال در برابر نیرویی شیطانی جای ایستادگی در برابر آن را میگیرد، میتوان انتظار هرچیزی را داشت و خواندن روایت آرنت همانطور که خودش میگوید و همانطور که کوندرا به زیبایی بیان کرده است جدال حافظه با فراموشی است. جدالی که در شکلی بزرگتر نبرد بیامان با قدرت نیز هست. قدرتی که از فراموشی سود میجوید تا خود را تکرار کند. یکبار در آلمان هیتلر و بار دیگر در شیلیِ پینوشه. و این قصه ادامه دارد.
ترجمهی روانِ زهرا شمس و دقّت او در پایبندی به زبانی یکدست در سراسر کتاب لذّت خواندن این اثر را برایم بیشتر کرد. از این مترجم پیشتر کتاب درخشان آریل دورفمن به نام شکستن طلسم وحشت را نیز خوانده بودم. کتابی که باز روایت یک ظلم بزرگ است امّا به زبانی به مراتب داستانیتر و با احساساتی به مراتب پررنگتر.
کتاب آیشمن در اورشلیم را نشر برج در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است و آموس ایلون نیز بر کتاب مقدمهای کوتاه نگاشته است.
پارههای کتاب آیشمن در اورشلیم