شرق: بیشک هلدرلین، شاعری است باب طبع فیلسوفان و نظریهپردازان. هایدگر، دریدا، پل دومان و هیلیس میلر فقط نام برخی از علاقه مندان شعر و کارنامه ادبی اش هستند. «گوشه نشین یونان» با نام فرعی «هیپریون» هم از این قاعده مستثنا نیست. سیاست، طبیعت، جنگ و انقلاب عمده ترین مضامین رمان شاعرانه هلدرلین را تشکیل میدهند. علاوه بر این رمان با ساختار نامه به نگارش درآمده، ۶۰ نامه که در موقعیتهای متفاوت عوالم ذهنی هیپریون را افشا میکنند. در سرتاسر کتاب با سه شخصیت بیشتر سر وکار نداریم: هیپریون، بلارمین و دی یوتیما. گرچه همان طور که مترجم در یادداشت های پایان کتاب اشاره کرده بلارمین «مخاطب خاموش» نامه های هیپریون است. اما دی یوتیما در دو نامه به مکاتبات هیپریون پاسخ میدهد اما روایت هلدرلین در بافت شاعرانه اش، سیر تحول ذهنی هیپریون را از زمان عزیمت خود به یونان بازگو میکند. شوق احیای ارزشهای باستانی، به میدان جنگ درآمدن برای آزادسازی وطن تحت محاصره، دگرگونی معنای جنگ و سرخوردگی و ناتوانی در برابر جهانی رو به زوال از دیگر مضامین رمان را تشکیل میدهد. مثل اغلب رمان هایی که متعلق به دورانی حدفاصل عصر روشنگری و رمانتیسم هستند، هیپریون نیز با شور تغییر جهان و شکل بخشیدن به نظرگاه های تازه آمیخته است. اما از جنبه ای دیگر هیپریون دشواری بازگشت به گذشته و میل به احیای ارزشهای گذشته را مبنا قرار داده است. هیپریون جوان به بهانه جهانی نوبنیاد، برآمده از ارزشهای یونان باستان، بحرانی را طرح میکند که ظاهرا به شکست و سرخوردگی میانجامد ولی نامه ها از منظری دیگر خود در حکم بحرانی برای مرجع مفروض روایت هستند. هلدرلین تامل بر منشاء اثر را لحظه عزیمت روایت در نظر میگیرد. همین میراث رمانتیکی است که در ادبیات مدرن تداوم مییابد. به عبارتی چه ضرورتی برای وقوع کنشی به اسم نوشتن وجود دارد؟ ادبیات از سمت بعید دانش آغاز میشود و زبان را از مغلطه فرم بی واسطه بیان منفصل میکند. رمان های مکاتبه ای از این مزیت برخوردارند که وقتی کتاب میشوند یا وقتی آنها را به شکل کتاب تجربه میکنیم، پیشاپیش میدانیم که نویسنده در بروز چنین مجموعهای نیتی از قبل معلوم نداشته است. در واقع مخاطب خاص به مخاطبی ناشناس و نامعلوم تغییر ماهیت میدهد. هلدرلین در مقام مترجم ادبیات یونان به زبان آلمانی هیپریون را به تنی دگردیسی یافته در محدوده قلمرو مبدل میکند؛ موجودی آلمانی-یونانی. یونانی که هیپریون وصف میکند گوشهای از وضعیت مدرن هاست. جاودانگان با ترس و لرز به زمین آمده اند و مرده اند و میرندگان به آسمان رفته اند. در کنار اینها طنین مفهوم «روح» مکررا طبیعت را از جهان انسانی دور و دورتر میکند.
در همان اولین نامههای هیپریون در مییابیم که او متهم به رویاپردازی است و از قضا میخواهد دست به عمل بزند. از حقارت سیاسی تحمیل شده بر زندگی اش به تنگ آمده. «خوشا به حال آن مرد که وطنی شکوفا شادی و دلگرمیاش میبخشد! من که انگاری در منجلابم میاندازند، انگاری که در تابوت را به رویم میبندند هرباره که به خود بازم میآورند. و هر گاه کسی یونانی صدایم میزند، حالی مییابم، پنداری با قلاده سگ راه گلویم را میبندند.» در ادامه میبینیم که طبیعت در نظر هیپریون نه محملی برای توهمات سرخوشانه، بلکه در حکم الگویی است که تفاوت حیات انسانی را از سایر موجودات برجسته میکند. برخلاف ایده های دوران روشنگری انسان چیزی افزون از طبیعت ندارد. اتفاقا در مقایسه با طبیعت، انسان پیکرهای زخمیاست. از نخستین تصاویر رمان، شغالی را تجسم میکنیم که از زیر ویرانه های دورانی باستانی زوزه سر میدهد. جهان هیپریون در فاصله دو حد طبیعت و مدینه فاضله ای ماخوذ از تاریخ شکل میگیرد. در اواسط رمان، هیپریون کلام انسانی را با آواز پرندگان مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد که زبان آدمیان ناتمام است و هیچ گاه به نهایت مقصود نمیرسد.
«تو دنبال آدم ها نمیگشتی. حرفم را باور کن، بلکه تمامیجهان را میخواستی. دوست داشتی خسران همه آن دورانهای طلایی را، آن هم فشرده و چکیده، در یک لحظه سعادت بار حس کنی.» این جملات هیپریون که به تعبیر خودش شور از دست دادن همه چیز برای به دست آوردن همه چیز است، شکست و پیروزی او را به مسیر دیگری سوق میدهد. نخستین چیزی که هیپریون با تاکید بسیار به آن وقوف پیدا میکند گسست زیبایی از خیر است. دیگر نمیتوان هر دو را در کنار یکدیگر نگه داشت. زیبایی هلدرلین از مفهوم کلاسیک آن دور میشود و به جایش زیبایی توام با اندوه و نیز تجربه ویرانی مینشیند. در سطرهای پایانی رمان هیپریون از استعاره بدن و دستگاه گردش خون بهره میبرد تا همه رفتنها و بازگشتن ها را با ضربان قلب یکسان بپندارد و به این ترتیب زمینه ای فراهم میشود تا تمایز امر شکوهمند از امر زیبا معلوم شود. زیبایی کلاسیک تدریجا جای خود را به جذابیت حاصل از تجربیاتی دردناک میدهد. شیلر در رساله «درباره هنر تراژیک» صراحتا امر شکوهمند را در عین توضیح ناپذیری از مفاهیم معتبر زیبایی شناسی قلمداد میکند: «در سرشت ما پدیدهای عام وجود دارد که سبب میشود اندوه، نفرت و حتی وحشت کششی مهارنشدنی داشته باشد و صحنههای عذاب و هراس پهلو به پهلوی یکدیگر جذب و دفعمان کند.» اما آنچه در ترجمه های فارسی از آن با عنوان «امر والا» یا «امر شکوهمند» یاد میشود، معادلی است برای کلمه«sublime» در فرانسه و انگلیسی و همین طور «erhaben» در زبان آلمانی، که در اصطلاح آلمانی و ترجمه های انگلیسی و فرانسه از این مفهوم بیش از والایش یا شکوه از حدگذشتن و پا را از قلمروی خاص بیرون گذاشتن به ذهن متبادر میشود. اساسا اهمیت نامه های هیپریون به دی یوتیما شکاف میان امر زیبا و امر والارا برجسته تر میکند. بر خلاف کلاسیک ها هیپریون هیچ احاطه ای بر تصورات حسی خود ندارد. در عین حال روند امور هم طبق خواست او پیش نمیرود. در هیپریون گذار امر حسی به مکانی خارج از حیطههای زیبایی را به روشنی تجربه میکنیم. یونان زیبای عصر کلاسیک در لابه لای نامه های هیپریون به ویرانهای اشغال شده و جبهه جنگ قلب ماهیت مییابد. به همین منوال هیپریون هم در نگرش خود تجدیدنظر میکند.