هیاهوی
پنهان و بیصدای کرونا, زندگیهایمان را تا بدان جایی ساکن کرده است که در
جستوجوی جرعهای از حیات, دست به دامان آن یار مهربان، یعنی کتاب میشویم
و البته جایی بهتر از رمان را نمییابیم. هر چه سیاهی سطرهای داستان
عمیقتر، غرق شدنمان در حیات امن و ناشناختهی آن شیرینتر.
تم
روانشناسی " سرخی تواز من" نوشته سپیده شاملو مرا به سوی خواندن این کتاب
کشانید. بستر اصلی کتاب _که موضوعش رنجهای فردی و اجتماعی زنان است_ دست
دوستیام را به سوی نویسنده برد تا همصدای با هم از آلام زنانهای که از
خلال خشم و خودخواهی باورهای مردسالارانه برخاسته است به درد آییم.
این
رمان را نمیتوان صرفا به قصد لذت بردنی ادبی خواند. اثری است که سخن آن، با داشتن پیش زمینههای ذهنی از بیماری " تجزیهی هویت" و نیز دانستن "
نمادهای روانکاوانه" فهمیده میشود. تمی که حضورش در آثار نویسندگان زن پیش
از شاملو کمتر احساس میشود و البته آشنایی با آن، لذتی است بکر و حظ
بردنی.
گفتنی
است که موضوع تعرض به دلیل ماهیت تابووار جنسیت در جامعهی ایران، کمتر
فرصت پرداخت و تحلیل را یافته است تا انجا که حتی تهیهی نمونههای آماری
این معضل, به راحتی امکانپذیر نیست. البته در سالهای اخیر فیلم " هیس
دخترها حرف نمیزنند" تا حدودی توانست نگاهها را به سوی این موضوع معطوف
گرداند. کاری که سپیدهی شاملو چند سالی پیش از این در بستر رمان سرخی تو
از من به شکل عینی تری انجام داده بود.افزون بر این, به کارگیری
هوشمندانهی جریان سیال ذهن در نوع روایت داستان, به نویسنده این امکان را
داده است که جست و خیزهای ذهنی شخصیتهایش را راحت تر بیان کند و مخاطب
را به شکل جدیتری با افکار این قبیل بیماران آشنا گرداند.