محمدامین منصوری: کتاب طنز و تراژدی نوشتهی بهاءالدین خرمشاهی اخیرا به همت نشر ناهید به بازار کتاب روانه شده است و بهای آن ۵۸۰۰ تومان است.
بهاءالدین خرمشاهی (زاده ۱۳۲۴ در قزوین) مولف، مترجم، طنزنویس، شاعر و استاد دانشگاه است. وی تالیفاتی در حافظشناسی و تفسیر اشعارش دارد. بهتر است بگوییم بالغ بر چهارده اثر و تعداد زیادی مقاله. او همچنین از ویراستاران دانشنامه تشیع (به مدیریت فهیمه محبی) است.
خرمشاهی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در قزوین گذراند. پس از آن در رشته پزشکی قبول شد اما تحصیل در این رشته را در سال سوم نیمه کاره رها کرد (۱۳۴۳) و به همراه کامران فانی به تحصیل در رشته ادبیات فارسی پرداخت. سپس از دانشگاه تهران فوق لیسانس کتابداری گرفت (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲) و در مرکز خدمات کتابداری مشغول به کار شد. از استادان وی در رشته ادبیات فارسی میتوان به ذبیحالله صفا، مهدی محقق، سید جعفر شهیدی، پرویز ناتل خانلری، سید صادق گوهرین، آیتالله ابوالحسن شعرانی و عبدالحمید بدیع الزمانی کردستانی اشاره کرد.
او چندی پیش، کتاب «طنز و تراژدی» را به همت انتشارات نیلوفر منتشر کرده و در این اثر به شرح و بسط رابطهی دیالکتیکی طنز و تراژدی پرداخته است. کسانی که از دیرباز در عرصهی فرهنگی حضور داشتند با سیمای طنزپرداز بهاءالدین خرمشاهی آشنا هستند. وی با مجلهی گل آقا و مشخصا کیومرث صابری همکاری میکرد. همکاریای که بعد از مرگ کیومرث صابری نه تنها قطع شد بلکه خود طنزپردازی خرمشاهی نیز به محاق رفت و به ندرت خرمشاهی مطلب طنزی نگاشت. کتاب طنز و تراژدی بازگشت خرمشاهی به عرصهی طنز است. خرمشاهی با طنز شروع به نوشتن کرد. همان طور که خود میگوید زمانی که جوان بود نامهای منظوم و طنزگون به کیومرث صابری مینویسد و صابری نیز به گرمی جواب وی را میدهد و به سرعت زیادی رفیق گرمابه و گلستان میشوند. خرمشاهی به تعبیر خودش در خیل آبدارچیان صابری در میآید. گفتهای خود، طنزگون است.
کتاب طنز و تراژدی کتابی است که شاید برای نسل جوانتری که بیشتر با خرمشاهی حافظ پژوه و یا شارح قرآن و بعضا در قامت مترجم فلسفهی تحلیلی آشنا هستند میتواند تعجببرانگیز باشد. این نسل با کارهای قدیمی خرمشاهی آشنا نیستند.
طنز خرمشاهی در این کتاب بسی تلخ و دردآور است و نباید پیوند بین طنز و تراژدی را که عنوان کتاب نیز هست، فراموش کرد. به عنوان مثال میتوان به فصل «هشت پیشنهاد برای نویسنده شدن» کتاب مراجعه کرد که آمیزهای از طنز و تراژدی است. وضعیت اسف بار کتاب و بحران نوشتن را میتوان به صورتی کمیک در گزارههای آن بخش یافت. حتی میتوان فصل طنزهای پارادوکسیکال را نیز از این زمره دانست. خرمشاهی در برقراری رابطهی بین طنز و تراژدی آشکارا یادآور گل آقا و زنده یاد کیومرث صابری است. شاید تنها بتوان گفت صراحت و جسارتی که طنز کیومرث صابری داشت، تنها متعلق به خود گل آقا است و نه کس دیگری. شاید به جز این تفاوت بتوان گفت که خرمشاهی در این نوشتههایش، که برخی از آنها نیز قبلا چاپ شده بودند، به شدت وامدار دوران طلایی نشریهی گل آقا است.
در توضیحی دربارهی اینکه مدتها است از آثار طنز بهاءالدین خرمشاهی خبری نیست، وی اظهار کرد: یک دلیل مساله آن است که روزگار ما، روزگار طنزپروری نیست و همه دل مشغولیهای دیگری دارند و کسی را حال آن نیست که بخنداند و مجالی هم نیست برای آنکه بخندیم. شعر اخیر شفیعی کدکنی هم همین را میگوید که دختری به نام شادی گم شده است و نشانش را میشود از جنوب دریای خزر تا شمال خلیج فارس گرفت و این دلیل اجتماعی و فرهنگی است که من به طنز نمیپردازم.
او افزود: دلیل دیگرهم که شاید شخصی باشد، تعطیلی «گلآقا» و فوت کیومرث صابری فومنی است که جمع کثیری از طنزپردازان را پرورش داد که مستقل بر سر پای خود در حوزهی طنزپردازی ایستادند و در حوزهی طنز هم بسیار جدی هستند، مثل ابوالفضل زرویی نصرآباد و زندهیاد عمران صلاحی که البته قبلا با مجلهی «توفیق» همکاری داشت و بعد در «گلآقا» مینوشت؛ اما دیگر از انتشار مجلههای «گلآقا» خبری نیست. مسالهی دیگر هم پیر شدن آدمی است. وقتی آدم پیر میشود، بداخلاق میشود و دیگر آن سرمستی و طنازی سالهای جوانی را ندارد و در این مدت در این سالها کمتر طنز نوشتهام؛ طنز دیگر برایم مانند باریدن دانههای باران در تابستان بوده است.