هزار تو: خاطرهنگاریهای دورنمات در نقد زندگی و زمانهاش
فریدریش دورنمات نویسنده و نقاش نامدار سوئیسی قرن بیستم از چند ویژگی هنرمندی کلاسیک برخوردار است: مانند بزرگان عهد کهن به دانشی چند احاطه داشت، از جمله و خاصه به نجوم، فیزیک، فلسفه و تاریخ هم. با نجوم از کودکی آشنا بود و این دانش از دیرباز به او دیدی خیامی ـ کپرنیکی داده است. علاقه به فیزیک در سالهای دبیرستان در او بیدار شده و فلسفه رشته دانشگاهیاش بود. این دانشها در نقد، رمان و نمایشنامه بستری عینی، واقعنگر و خالی از هرگونه احساساتیگری بیجا به مضامین و موضوعاتش میدهند. دیگر ویژگی کلاسیک دورنمات این است که چند اثرش به کتابهای درسی مدارس راه یافته است، آن هم با وجود اینکه این نویسنده مناسبات اجتماعی روزگار خود را به نقدی تند میکشد و در سلامت بنیادهای آن تردید میکند. اوج آفرینندگی او از میانه قرن بیستم تا به دهه هفتاد بوده است. از همین سالها چند اثرش از جمله دیدار بانوی پیر، فیزیکدانها و قاضی و جلادش و قول به ادبیات جهانی راه یافتند که این هم خود سیمایی کلاسیک به او میدهد.
دورنمات که مبتلا به بیماری قند خون و چاقی بود، از سال ۱۹۶۴ تا روزهای آخر عمر در مجموعهای با عنوان لابیرنت که در اسطورههای یونانی نام زندانی پیچاپیچ برای موجودی دوترکیبی است، اما در معنای عامش دالان یا دهلیز هزارپیچ ـ و در ترجمه فارسیاش از جمله هزارتو ـ به شرح زندگی خود از سالهای طوفانی بعد از جنگ جهانی اول تا به نویسندگیاش در سالهای دراز جنگ سرد پرداخته است، آن هم با همه جوانب علمی ـ اندیشیاش به عنوان نویسنده، نقاش، تاریخدان، اسطوره و ستارهشناس. این دید جامعنگر هرباره ترغیبش میکند هنگام بازنگری در منزلگاههای زندگی خود مجالی نیز برای باریکبینی در حوزه این یا آن دانش به خود بدهد و اساساً هستی انسانی را با همه تزلزلها و کژتابیهای آن در چارچوبی کائناتی ببیند و از رویدادهای البته بیشتر پربحران و وحشت زمانه خود هرباره تمثیلی عام بسازد. بر همین اساس تحلیل اسطوره یونانی ـ رومی هزارتو فصلی کانونی از این کتاب است.
فضای کلی این زندگینامه در همه حال به شیوهای دلنشین از نگاه شخصی و عاطفی دورنمات به آدمهایی رنگ میگیرد که به همراهشان زیسته و اندیشیده و رنج برده است، با این همه تحلیلهایش به گونهای است که کلیدی نیز برای درک آثار او به دست میدهد.
هزارتو که در اصل آلمانی خود در دو کتاب است و این کتاب گزیدهای بلند از آن، در فصلبندیای متداول با کودکی نویسنده شروع میشود، اما در ویژگی آشکار زود به جانب نقد، به ویژه نقد اجتماعی ـ هنری گذار میکند و گزارشی تحلیلی نیز از مجموعه آثار نویسنده به دست میدهد.
سهمی عمده از اصل کتابهای دوگانه هزارتو را چند داستان شکل میدهند که در لابلای خاطرهها میآیند، داستانهایی که مضامین برخیشان بعدها دستمایه نمایشنامههای او شدند، از جمله داستان «ماهگرفتگی» که دیرتر پایه نمایشنامه «دیدار بانوی پیر» قرار گرفت. این داستانها که برخی هم مانند تونل یا مرگ سقراط پیشتر برگردانی به فارسی یافتهاند، نظر به استقلالی که دارند، در این گزیده گنجانده نشدهاند. در بخش خاطرات هم آن حس بنیادین نویسنده، حس دلگیر و کافکایی گرفتاری در حصار زندگیای بیشتر شبیه هزارتو، دیگر معیار گزینش بوده است، به ویژه که این حس کابوس بسیاری نقاشیهای دورنمات نیز است. به این ترتیب هزارتو در مفهوم نمادین خود همسو با عنوان اصل این مجموعه، تجربه کانونی این گزیده نیز قرار گرفته است.
تعارض بین خودیها
ساسان فقیه
«یونانی خواستار همسری یونانی»
«یونانی خواستار همسری یونانی» اثری از فردریش
دورنمات نویسنده معروف سوییسی است که در سال ۱۹۵۵ آن را نوشت.
دورنمات در این رمان، داستان مردی میانسال و خجالتی را که کمکحسابداری است روایت
میکند. او یکشبه به خاطر ازدواج با کلوئه معروف میشود و ورق زندگیاش برمیگردد.
آرنولد آرشیلوخوس یا همان آرنولف مردی است که ریشه اجدادش به یونان برمیگردد و به
اصرار یکی از دوستانش وقتی قصد ثبت آگهی ازدواج دارد، توضیحاتش را با این جمله تکمیل
میکند: «یونانی خواستار همسری یونانی»، جملهای که کلوئه را در مسیر زندگی او قرار
میدهد و درست در همان روز اولین ملاقات، زندگی آرشیلوخوس دگرگون میشود. آرنولف
نظم اخلاقی جهان خاص خودش را دارد و بر اریکه بنای او از این نظم اخلاقی، رییسجمهور
نشسته است؛ جایگاه دوم متعلق به اسقف؛ جایگاه سوم برای صاحب کارخانه ماشینسازی
پوتی- پایزان و شرکا و جایگاه چهارم از آنِ پاساپ نقاش مدرن است. عناوین پنجم تا
هشتم نیز به ترتیب برای باب فورستر- مونرو سفیر امریکا، استاد دُتور وکیل، هرکول
واگنر رییس دانشگاه و بیبی آرشیلوخوس برادرش است. آرشیلوخوس که مردی از طبقه
فرودست جامعه است در اولین روز قرار با بانوی زیبارو، کلوئه، با تکتک اعضای بنای نظام
اخلاقی مواجه میشود و همه آنها با آرنولف خوشوبشی گرم میکنند؛ اتفاقی که تعجبش
را برمیانگیزد. آرنولف در همان روز اولین قرار تصمیم به ازدواج با کلوئه میگیرد
و زندگیاش در ۲۴ ساعت پیشرو دچار تغییرات بسیاری میشود و به واسطه تکتک شخصیتهای
مهم نظام اخلاقی صاحب جایگاه والا و ثروت میشود. اما در روز برگزاری مراسم ازدواج
حقیقتی بزرگ برای او فاش میشود.
«یونانی خواستار همسری یونانی» در ورای طنز و فضای طعنهآمیزی
که به سازوکار مدرن دارد، مفاهیم بسیاری را در خود جای داده است. برای درک زیرمتن این
اثر داستانی باید مثل آرشیلوخوس و کلوئه به یونان باستان سفر کنیم و به سیر تطور
گونههای ادبی نگاهی بیندازیم.
در ابتدای شکلگیری ادبیات، حماسه نخستین گونه ادبی بود.
در حماسه همهچیز در تقابل بین خیر و شر معنا پیدا میکرد، هر آنچه خودی و از آنِ
ما بود، خیر انگاشته میشد و دشمن قطعا شر بود. با گذشت زمان و شکست دشمن دیگر چیزی
تحت عنوان شر وجود نداشت حال جامعه خیر یا همان جامعه خودی باید به تنهایی بستر شکلگیری
گونههای ادبی میشد؛ جامعهای که شامل ارکان مهمی مثل سیاست، دین، هنر، اقتصاد و
خانواده بود. هر یک از این ارکان به تنهایی خیر بودند و از تعارض بین این مفاهیم
گونهای با عنوان درام شکل گرفت، تعارضی که از آن با عنوان دیالوگ یاد میشود.
فردریش دورنمات در این اثر با هریک از شخصیتهای نظم
اخلاقی آرشیلوخوس به سراغ یکی از مفاهیم قابل تعارض در درام رفته است و ریشه
برقراری ارتباط و گفتوگو بین این مفاهیم یا آدمها، حلقه اتصال مفقود آن را کلوئه
دانسته است. کلوئه در نگاه دورنمات برای آرنولف همان مفهوم دیالوگ و تعارض است که جامعه
مدرن بهشدت به آن نیازمند است. دورنمات اما نسبت به بازیابی دیالوگ ناامید است و
این ناامیدی در پایانبندی او نمایان است. دورنمات برای این اثر دو پایان متفاوت
در نظر میگیرد، پایان اول که واقعی است و دیالوگ هیچگاه حاصل نمیشود و پایانبندی
برای آدمهای خوشبین که آرشیلوخوس، کلوئه را در اکتشاف بنایی باستانی در یونان مییابد،
دیالوگ را از زیر خاک بیرون میکشد تا جامعه را نجات دهد.
«یونانی خواستار همسری یونانی» نوشته فردریش دورنمات با
ترجمه محمود حدادی از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.