کد مطلب: ۲۳۹۸۳
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹

شوخ‌طبعی و طنازی یکی از وجوه شخصیت شمس است

آناهید خزیر

چهل‌وششمین و آخرین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی شمس تبریزی به «شیوه‌های طنزپردازی و مقارنه‌ی طنز و فرزانگی در مقالات شمس» اختصاص داشت که چهارشنبه دهم دی با سخنرانی دکتر لیلا آقایانی چاووشی و دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا به صورت مجازی پخش خواهد شد.

آقایانی چاووشی سخنانش را درباره مفهوم طنز آغاز کرد و گفت: مفهومی که از طنز مد نظر ماست نه مفهوم کلاسیک از طنز است که ارسطو در مقابل تراژدی آورده است و هدف آن را صرفا سرگرم‌کنندگی و تفنن مطرح کرده و نه بیانی از طنز است که بعدها در طی تغییراتی که در این شیوه‌ی بیان در آن ایجاد شد مطرح شده که آن هم نوعی شیوه هنری برای بیان کاستی‌ها و مشکلات و اعتراض و نکوهش است بلکه آن چیزی که مد نظر داریم نوعی لطف و شیرینی و جذابیت سخن است که باعث اثرگذاری بیشتر کلام و رفتار می‌شود؛ آنچه شمس از آن به بامزه بودن تعبیر می‌کند و باعث اثرگذاری بیشتر رفتار و سخنان و تعاملات می‌شود و در کل مقالات شمس این حالت طنز و جذابیت و بامزه بودن را می‌بینیم.

دلایل مختلفی به نظر می‌آید که شمس مطرح می‌کند و مخاطبان را از نظر آگاهی و همراهی طوری برداشت و قضاوت می‌کند که به قول خودش با این شیوه با این قوم سخن گفتن برای آن‌ها کارگرتر و راحت‌تر است. ارسطو در کتاب اخلاق نیکو ماخوس نکته‌ای مطرح می‌کند و درباره نزاکت صحبت می‌کند و با اشاره‌ای خیلی کوتاه به مزاح و طنز،و مرز طنز و لودگی را مطرح می‌کند و این نکته را تذکر می‌دهد که افرادی که توانایی این را دارند به شیوه سرگرم‌کننده و جذاب مطالب را بگویند ذوق و هنری دارند که دیگران از آن بی‌بهره هستند. شمس این حالت و هنر را داشته و چه آگاهانه چه ناآگاهانه در سطوح مختلف این حالت طنازی و شیرینی و اثرگذاری در سخن و رفتارش هست. بسیاری از مواقع تعمدا سخن را طنزآمیز می‌کند و حالت‌هایی از طنز دارد و در مواقعی ناآگاهانه است و در ذهن و ضمیرش این حالت هنری و توام با ذوق وجود دارد که در همه مقالات سیطره پیدا کرده است.

انواع مختلفی از طنز در مقالات شمس وجود دارد. یکی طنز واژگانی است که عامل اصلی ایجاد طنز کلمه است که به شکلی و در جایی می‌آید و ابداعی در آن صورت می‌گیرد که حالتی طنزآمیز به کلام می‌دهد. شمس می‌گوید: «طعن ِآن شیخک ِ«ریشاییل» مانَد به مناظرۀ غَرارۀ پشم با گوهر، آنگه چه پشم؟ پشم ِ آلودۀ گنده‌ای الزامش نکنم به قول خود و سخن خود را بدو نیالایم الزامش کنم هم به قول او و...» وی با آوردن واژه بر ساخته «ریشاییل» به جای ریشو، تصویر مضحکی از شیخ می‌آفریند. شیخک و ریشاییل طنز واژگانی است که در این حکایت اعمال شده است و «ک» تحقیر حالت طنزآمیز به آن داده و ریشاییل هم در مقالات به معنای ریشو است و حالت طنزآمیزی به این عبارت داده است.

انتقاد شمس تبریزی از انحصارطلبی فلسفی

شمس تعزیری به فلاسفه می‌زند و در سنت ادبی ما همواره جدال عارفان و فیلسوفان وجود داشته است. شمس تبریزی در انتقاد از اندیشه‌های یاس‌آلود و انحصارطلب فلسفی می‌گوید: «شش جهت نور خداست، فلسفیک مانده است بالای هفت فلک، میان فضا و خلاء» در این‌جا فلسفیک طنز واژگانی است. عبارتی در مقالات است که با این مضمون آمده است: «خیالاتی است اوحدانه، پیش از علم، راه به ضلالت برد. بعد از آن علم است، و بعد از علم خیالاتی است صواب و سخت نیکو. بعد از آن چشم باز شدن است.» در مقالات، شمس با عارفان روزگاران پیش‌تر و معاصران خود سر سازگاری ندارد. اوحدالدین کرمانی از عارفان و شاعران معاصر شمس است که عبارت‌ها و گفت‌وگوهایی میان این دو رفته و در مقالات نیز به آن اشاره شده و نشان می‌‌دهد که شمس هم‌سو با او نبوده است که حالتی از طنزآمیزی و مخالفت با اوحدالدین کرمانی در آن آمده است.

یکی دیگر از حالت‌هایی که طنز واژگانی به وسیله آن در کلام ایجاد می‌شود خواندن افراد و انسان‌ها به نام حیوانات یا تشبیه کردن آن‌ها به حیوانات است. در توصیف افرادی که شناخت و معرفت لازم را برای درک پروردگار ندارند و در این وادی قدم می‌‌گذارند عبارتی در مقالات شمس آمده است: «طلب خدا آنگاه سر افزون آن خدایی که این آسمان آفرید که در او وهم و عقل گم می‌شود که یک ستاره را ادراک نتوانستن کردن نه حکماشان نه منجمان و نه طبایعشان هر چه گفتند آن نیست آن ستاره کرمکی که بر سرگین می‌جنبد خواهد که این خدا را بیند و بداند وانگه سر افزون.» این کرمکی که بر سرگین می‌جنبد تشبیهی است که صبغه طنزآمیز از نوع واژگانی دارد که شمس از آن بهره جسته است. این نوع از انواع طنز در مقالات شمس بسیار به کار رفته است.

شمس انسان را به شناخت خودش دعوت کرده

نوع دیگری از طنز داریم که ایجاد کلمات و تغییراتی که در کلمه صورت می‌گیرد نیست بلکه مفهوم و عبارتی است که جمله با خود دارد که آن هم حالتی طنزآمیز دارد و نوعی از طنز را القا می‌کند. در مقالات از این نمونه نیز بسیار داریم. برای مثال درباره‌ی مردم اصفهان نکته‌ای آورده است. شمس می‌گوید: «در سپاهان نان با مسمار فروشند، آنکه عاقل تر است گوید نان را بِخور و مسمار بر کفش زن. دیوانه‌تر گوید مسمار بر پیشانی زن و نان را با تابوت به هم فروشند گویند تابوت را چه کنم گویند آخر روزی خواهی مردن.» مفهوم عبارت کاملا حالت طنز دارد. نمونه‌های بسیاری از این نوع طنز مفهومی در مقالات وجود دارد.

شمس انسان را به دریافت و شناخت خودش دعوت کرده و از او می‌خواهد به جای صرف عمر در اموری که حاصلی و ارزشی ندارد به شناخت خود و خودیابی بپردازد. در مقالات شمس آمده است: «خود را ثابت کن من اثباتم. اثبات من می‌کنی از بی‌ثباتی توست. گفتی مرا که مرا ثابت کردی فریشتگان به پا برخاستند تو را خدا عمر دهاد. تو هستی حاصل کن فریشتگان همه شب ثنات می‌گویند که هستی خدا را درست کردیم.» نمونه‌هایی از این نوع طنز مفهومی در مقالات بسیار دیده می‌شود.

از دیگر انواع طنز که در مقالات شمس هست طنز روایی است، طنزی که در چارچوب روایت مطرح می‌شود و در واقع حکایتی مطرح می‌شود و شخصیت‌هایی دارد که با هم گفت‌وگو می‌کنند و از خلال این روایت و گفت‌وگوها یک مفهوم طنزآمیزی به مخاطب انتقال داده می‌شود. این نوع از طنز گوناگون است و گاه میان حیوانات صورت می‌گیرد و گاه میان افراد و گاه تجربیاتی است که شمس داشته و سیر احوال خودش را به صورت روایت مطرح می‌کند. این نوع از طنز در مقایسه با انواع دیگر برجسته‌تر است و از نظر آماری تعداد و بسامد آن در مقالات بیشتر است.

در حکایتی آمده است: «یکی سخن ماهی می گفت، یکی گفتش که خاموش، تو چه دانی که ماهی چیست؟ چیزی که ندانی چه شرح دهی؟ گفت: من ندانم که ماهی چیست؟ گفت آری، اگر می دانی نشان ماهی بگو. گفت که نشان ماهی آن است که همچنین دو شاخ دارد همچون اشتر. گفت: خه! من خود می دانستم که تو ماهی را نمی‌دانی، الا اکنون که نشان دادی چیزی دیگرم معلوم شد که تو گاو را از اشتر نمیدانی.»

در جایی دیگر می‌گوید: «در آن کنج کاروانسرایی می‌باشیدم. آن فلان گفت به خانقاه نیایی؟ گفتم من خود را مستحق خانقاه نمی‌بینم. این خانقاه جهت آن قوم کرده‌اند که ایشان را پروای پختن و حاصل کردن نباشد. روزگار ایشان عزیز باشد. به آن نرسم. من آن نیستم.»

شمس در حالات و گفتار و مشی یک حالت از طنز دارد

این دست از عبارت‌ها و طنزها بسیار در مقالات شمس آمده و انواع کثرت طنز را در مقالات تایید می‌کند. افزون بر آن وقتی در مقالات دقت می‌کنیم ویژگی افرادی که توانایی و استعداد بیان طنزآمیز و ایجاد حالت‌های طنزگونه دارند آمده است که کتاب اخلاق نیکو ماخوس آن را تایید می‌کند. شمس در حالات و گفتار و مشی یک حالت از طنز دارد و نوعی شیرینی و دلچسبی در بیانش و اموراتش به چشم می‌خورد و جایی که قرار نیست آگاهانه و از سر تعریض و نقد و نکوهش به شکل طنزآمیز بگوید باز بیان و توصیف و رفتار و کنش آن طوری است که حالت سرگرم‌کننده و دلچسب و شیرین  را به مخاطب القا می‌کند.

داستانی که از یکی از شاگردان مکتبش آورده و تربیت و تنبیهی که شمس برای کودک انجام می‌دهد و و حالتی که کودک به شمس پیدا می‌کند بسیار مهم است. داستان به شکل قهرآمیز است و باورپذیر نیست و سپس حالات کودک را مطرح می‌کند که بیانش طنزآمیز و دلپذیر است. نکته‌ای که درباره طنز در مقالات در گوشه و کنار و زندگی شمس، ذهن و ضمیر، بیان و رفتار و کنش وی وجود دارد بیش از آنکه نوعی ابزار برای نکوهش و سرگرمی باشد شیوه‌ای از حالات و رفتار و شخصیت شمس است که نشان‌دهنده زیرکی و ظرافت طبع شمس است. حتی می‌شود به فرزانگی و خردمندی شمس این نکته را ارتباط داد.

دیدگاه افلاطون درباره طنز و خدشه‌دار شدن متانت عقلانی

سپس اعتمادی‌نیا درباره‌ی شیوه‌های طنزپردازی سخن گفت: شوخی و شوخ طبعی یکی از امور رایج میان همه اقوام و ملل است برخی شوخ طبعی و شوخی کردن را وجه تمایز انسان و حیوان دانسته‌اند پاره‌ای از زیست‌شناسان تکاملی ریشه و خاستگاه شوخی را میان گونه‌ای از حیوانات جست‌وجو کرده‌اند و عقیده دارند برخی از بازیگوشی تصنعی که حیوانات دارند ریشه همان شوخی و شوخ طبعی است که ما آدمیان داریم. با وجود اینکه یک امری رایج در جوامع بشری بوده نخبگان فکری و فرهنگی واکنش مثبتی به شوخی و طنازی نداشته‌اند و به عنوان رذیلت اخلاقی و کاری و لغو و بیهوده و غیرحکیمانه یاد کرده‌اند.

یکی از نخستین کسانی که در این حوزه نظریه‌پردازی کرده و یک واکنش منفی نسبت به مقوله شوخی و شوخ‌ طبعی نشان داده افلاطون است که دیدگاه و نظر او برای قرن‌ها بر ذهن و ضمیر بسیاری از نخبگان فکری و فرهنگی در سراسر جهان غلبه داشت. افلاطون عقیده داشته که شوخ طبعی در موارد عدیده‌ای آن متانت عقلانی ما را خدشه‌دار می‌کند و از حیث خردورزانه چندان عمل پسندیده‌ای نیست. افلاطون عقیده داشت که از حیث اخلاقی نیز شوخی و شوخ‌طبعی امر مذمومی است به این مبنا که ریشه شوخی‌ها را نوعی خودبرتربینی و تکبر می‌دانست که بعدها به نظریه‌ای هویت داد که در روزگار معاصر از آن به عنوان نظریه خودبرتربینی و تفوق یاد می‌کنند که به نوعی خاستگاه افلاطونی دارد و عقیده دارند که شوخی از حیث روانی ناشی از نوعی خودبرتربینی و تکبر است.

چرا جهان ماهیت سراب‌وار و دروغ‌زن دارد؟

نمونه‌ها و مصادیقی از شوخی و شوخ طبعی وجود دارد و نظریات دیگری در توضیح و توجیه خاستگاه و سازوکار شوخی شکل گرفته است. یکی از نظریه‌ها که در حوزه روانشناسی مطرح بود نظریه تسکین است مدافعان نظریه تسکین عقیده داشتند که شوخی کردن سازوکار روانی است که ما آدمیان انرژی‌های انباشته شده یا واپس زده شده عصبی خود را رها می‌کنیم و به سلامت جسم و روان خود کمک می‌کنیم. باز هم مصادیقی از شوخی را کسانی یافتند که قابل توجیه نبود. نظریه دیگر ناسازگاری بود که مدافعان نظریه ناسازگاری عقیده داشتند که ما آدمیان میان انتظارات و پیش‌بینی‌های ذهنی با واقعیت عینی که با آن مواجهه پیدا کردیم ناسازگاری وجود دارد که ما دچار خنده می‌شویم باید به این نکته توجه داشت که همیشه وضعیت ناسازگاری منجر به بروز خنده نمی‌شوند گاهی در این وضعیت قرار می‌گیریم و شاید دچار ترس، اضطراب و حیرت شویم.

یک فرزانه وقتی به حقیقت دست پیدا می‌کند یا جلوه‌ای از حقیقت برای او آشکار می‌شود با چنین وضعیتی روبه‌رو می‌شود. فرزانه وقتی حقیقت عالم و آدم بر او کشف می‌شود درمی‌یابد که جهان ماهیت پارادوکسیکال دارد یعنی متناقض‌نماست و به چیزی وانمود می‌کند در حالی که چیز دیگری هست، یعنی جهان ماهیت سراب‌وار و دروغ‌زن دارد. این مضمون نزد اغلب فرزانگان ملل مختلف می‌توانید بیابید. عالم و آدم به چیزی جز آنچه هستند تظاهر می‌کنند و برای وصول به حقیقت باید پرده را درید و به پشت این پدیدارها راه یافت. فرزانه می‌یابد که میان بود و نمود جهان تمایز است و نوع آدمیان گرفتار نمودها هستند و در جهان نمودها اسیر شده‌اند. وقتی فرزانه با این چنین آدمیانی روبه‌رو می‌شود نوع رفتار و زندگی این‌ها برای فرزانه ماهیت مضحکی دارد او می‌بیند که جدیت مضحکی را آدمیان گرفتارند جدیتی که ماهیت دروغ‌زن جهان به این جدیت وادار کرده است.

فرزانه در مواجهه با این وضعیت ممکن است دست به شوخی بزند به این معنا که احساس کند میان آنچه به آن رسیده با آنچه می‌بیند ناسازگاری وجود دارد و زندگی مردمان برای چنین فرزانه‌ای مضحک جلوه می‌کند. مولانا می‌گوید: «آنکه هستت می‌نماید هست پوست/ وآنکه فانی می‌نماید اصل اوست» این زبان حال فرزانه است و درمی‌یابد مردمان آنچه را اصل و حقیقت است فانی می‌انگارند و آنچه برای آنها حقیقت جلوه می‌کند پوست است و حقیقت نیست چنان که باید. این وضعیت مضحکی است و ربط و نسبتی وجود دارد میان فرزانگی و طنازی و شوخ‌طبعی. فرزانگان با سازوکار شوخی و طنز گاهی اوقات ناکارآمدی عقل و ادراک متعارف و زبان بشری را بر کشف و تبیین حقیقت به رخ دیگران می‌کشند و از سوی دیگر آن ماهیت دروغ‌زن را برملا می‌کنند.

فرزانگی شمس با شوخ طبعی و طنازی قرین شده

شمس تبریزی از آن معدود شخصیت‌هایی است که فرزانگی وی با نوعی شوخ طبعی و طنازی قرین شده است. ما از این جنس شخصیت‌ها در سنت فرهنگی چندان نداریم یعنی تعداد کسانی که در شخصیت آن‌ها یک شوخ‌طبعی ذاتی وجود دارد و ربط و نسبت وثیق میان آموزه‌های آن‌ها و شوخ‌طبعی و طنازی نسبت داد بسیار اندک است و یکی از سرآمدان این حوزه شمس تبریزی است که در میراثی (مجموعه مقالات) که از او برجای مانده و ظاهرا سخنان ناپیراسته اوست و خوشبختانه به همان صورت ناپیراسته در اختیار ما قرار گرفته مصادیق متعددی از فرزانگی طنازی را می‌بینید و با شخصیتی در مقالات روبه‌رو می‌شوید که در پی برملا کردن ماهیت دروغ‌زن عالم و آدم است و مدام به مخاطبان گوشزد می‌کند آنچه شما حقیقت می‌انگارید ماحصل توهمات و تصورات غلط و اشتباه شماست. در مقالات با کسی روبه‌رو می‌شوید که نهیب می‌زند نوع مردمان در جاده ناصوابی حرکت می‌کنند و اگر در پی کشف حقیقت هستید باید خلاف جریان آب شنا کنید. تعبیری که حافظ به کار می‌برد: «از خلاف‌آمد عادت بطلب كام كه من/ كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم»

ریشخند زدن مساله‌ای است که در مقالات شمس وجود دارد. شمس عقیده دارد که نوع انسان‌ها در یک زندگی وارونه زندگی می‌کنند دنیایی که حقیقت را ناحقیقت جلوه می‌کند و ناحقیقت را حقیقت جلوه می‌کند و فرزانه در چنین جهانی ناگزیر است خلاف جریان آب حرکت کند اگر بخواهد به حقیقت وفادار بماند. در دفتر اول مقالات شمس برخلاف انتظار مخاطبان خود بر روان حجاج ‌بن یوسف که یکی از جنایکاران و خون‌ریزترین شخصیت تاریخ بوده رحمت می‌فرستد و نظریه ناسازگاری را تداعی می‌کند و شگفتی مخاطبان خود را به همراه دارد. خود شمس هم متوجه این شگفت‌زدگی مخاطبان خود است و کسی انتظار ندارد شمس بر روان یک جنایتکار بزرگ تاریخ رحمت بفرستد اما شمس با این کار می‌خواهد یک نهیب بزند که مراقب باشید که در جهانی زندگی می‌کنید که حقیقت خود را در چهره ناحقیقت جلوه کرده است و ناحقیقت خود را حقیقت نشان می‌دهد.

طنز برخورنده تنبه‌بخش رسواگر است

شمس در دفتر اول می‌گوید: «حجاج بن یوسف ـ رحمه الله علیه ـ آری کار ما به عکس همه خلق است هر چه ایشان قبول کند ما رد می‌کنیم و هر چه ایشان رد کند ما قبول می‌کنیم.» بهره‌گیری از سازوکار طنز و شوخی برای بیان حقایق عرفانی و معرفت‌های عمیق بشری است که از این سازوکار شمس به دفعات و کرات استفاده کرده است و از یک داستان طنزآمیز استفاده می‌کند برای بیان یک موضوع و مفهوم عرفانی که به مخاطب تفهیم کند که پاسخ قانع‌کننده پاسخی است که بعد از آن مجالی برای پرسش و پاسخ باقی نماند.

شمس در حکایت «هفت صوفی» از یک داستان طنزآمیز استفاده می‌کند تا یک تنبه عرفانی به مخاطبان خود بدهد. قسم دیگری از طنز که مصادیق متعددی می‌توان در مقالات پیدا کرد طنز برخورنده تنبه‌بخش رسواگر است که این طنز رسواگر در مواردی در مقالات به رکاکت می‌انجامد و ماهیت توهین‌آمیز پیدا می‌کند. شمس در مواردی از واژگان و الفاظ رکیک بهره برده است. برخلاف کسانی که گفته‌اند شوخی‌ها و طنزها در مقالات به حد رکاکت و هتاکی نمی‌رسد به نظر می‌رسد که مصادیقی در مقالات وجود دارد که طنازی مرز هتاکی و رکاکت را پشت سر گذاشته است. نمونه‌هایی از این طنز برخورنده می‌خواهد مخاطبان خود را نهیب بزند و به نوعی ناکارآمدی آن‌ها را با عبارت ناراستی و کژکاری می‌خواهد برملا کند اما با ساز و کار طنز این کار را انجام می‌دهد.   

شمس در مقالات اوحدالدین کرمانی را با همین سازوکار طنزآمیز و شوخ‌طبعی و طنازی آزموده و رسوا کرده است. شمس ديدار خود را با اوحدالدين كرماني چنين بيان می‌کند: «مرا آن شيخ اوحد به سماع بردي و تعظيم‌ها كردي و باز به خلوتِ خود در آوردي. روزي، گفت: چه باشد اگر به ما باشي؟ گفتم: به شرط آن كه آشكارا بنشيني و شُرب (شراب) كني پيشِ مريدان و من نخورم. گفت: تو چرا نخوری؟ گفتم: تا تو فاسقي باشي نيكبخت و من فاسقي باشم بدبخت. گفت: نتوانم. بعد از آن، كلمه‌ای گفتم، سه بار دست بر پيشاني زد.»

شمس از فردی به نام شمس خجندی که شیعه بوده یاد کرده و از گریستن‌های او بر اهل بیت به نوعی انتقاد کرده است. «شمس خجندی بر خاندان می‌گریست، ما بر وی می‌گریستیم. بر خاندان چه گرید؟ یکی به خدا پیوست بر او می‌گرید، بر خود نمی‌‌گرید. اگر از حال خود واقف بودی، بر خود گریستی- بل که همه قوم خود را حاضر کردی و خویشان خود را و زار زار بگریستی بر خود» در این‌جا داستان جهل مرکب مطرح است و کسانی که گرفتار جهل مرکب هستند فکر می‌کنند می‌دانند در حالی که چیزی نمی‌دانند. شمس در توصیف واعظان و شارعان و مشایخ ناکامل آورده است کسانی که گرفتار جهل مرکب هستند فکر می‌کنند می‌دانند!

شمس گاهی خود را به سخره می‌گیرد و ریشخند می‌کند

ریشخند کردن و تسخر زدن بر خویشتن مساله دیگری است که شمس مطرح کرده است که این ریشخند کردن خویشتن گاهی متضمن نوعی عظمت و تمایز است. شمس گاهی خودش را به سخره می‌گیرد و خود را ریشخند می‌کند که نوعی تمایز هم برای خود قائل است و نوعی بزرگی و عظمت را از این طریق به خود نسبت می‌دهد. در مقالات آمده است: «در آن کنج کاروانسرای می‌باشیدم، آن فلان گفت چرا به خانقاه نمی‌آیی؟ من خود را مستحق خانقاه نمی‌دانم. این خانقاه جهت آن قوم کرده‌اند که ایشان را پروای پختن و حاصل کردن نباشد، روزگار ایشان عزیز باشد با آن نرسند. من آن نیستم.

می‌گفتندش: اگر اهل خانقاه نیستی لابد اهل مدرسه‌ای؟ خب بیا و در مدرسه منزل کن. می‌گفت: «اهل مدرسه در لفظ می‌تنند. این نوع بحث کار من نیست و اگر بخواهم از مقوله لفظ خارج شوم و به زبان خود بحث کنم، بخندند و تکفیر کنند. رهایم کنید که من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است. کلید می خواهی که در بگشایی کلید را به دزدان باید داد، تو امینی صحبت با دزدان خوش است، امین خانه را باز دهد دزد مردانه و زیرک باشد خانه را نگاه دارد، صحبت با ملحدان خوش است تا بدانند که ملحدم.»

فرزانگی طنازی در مقالات به چشم می‌خورد و می‌توانید مصادیق متعدد دیگری نیز پیدا کنید. اصولا لحن عبارات شمس در مقالات، طنز مستتری دارد و در بسیاری از عبارات که ظاهر آن‌ها یک جدیتی دارد اما طنز مستتری در بسیاری از قسمت‌های مقالات قابل ردیابی است و این شوخ‌طبعی و طنازی یکی از وجوه شخصیت شمس بوده است که در مواردی به نظر می‌رسد این طنازی و شوخ‌طبعی به بیراهه رفته است و در مواردی به حیطه رکاکت و هتاکی منجر شده است. این ویژگی پسندیده‌ای است که در مقارنه‌ی طنز و فرزانگی در مقالات شمس بسیار قابل توجه است و ما با یک شخصیت منحصر به فرد در سنت ادبی خود روبه‌رو هستیم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST