کد مطلب: ۲۴۰۶۹
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹

مرگ روزنامه‌نگار

محسن آزموده

اعتماد: همه می‌میرند. پیر و جوان، زن و مرد، شاعر و نویسنده و بقال و رییس‌جمهور، سیاه و سفید، پولدار و فقیر. روزنامه‌نگار هم می‌میرد، ناخواسته یا خودخواسته، اتفاقی یا بر اثر بیماری. چه فرقی می‌کند. اما روشن است مرگ روزنامه‌نگار، صدای بیشتری دارد، به خصوص وقتی این اندازه تلخ و نابهنگام و نامنتظر باشد. البته در روزگار ما به لطف و مرحمت فضای مجازی و اینترنت، همگان تریبون دارند و می‌توانند صدای خودشان را به همه جا برسانند. مهم بازتاب آن است. مرگ روزنامه‌نگارها، برای آنکه تا حدودی به رسانه‌های رسمی و تریبون‌های عمومی‌تر دسترسی دارند و تا اندازه‌ای شناخته‌شده‌تر هستند، پژواک بیشتری می‌یابد. 
روان‌درمانگران عامه‌پسند، به مراجعین‌شان توصیه می‌کنند، برای آنکه حال‌شان خوب باشد و در معرض استرس و اضطراب نباشند، خبر نخوانند، به اخبار گوش نکنند، تا جایی که ممکن است خود را در معرض رسانه‌های خبری قرار ندهند. اما روزنامه‌نگار و خبرنگار چه کار باید بکند؟ او که اساس زندگی‌اش بر این بنا شده که جان نباشد جز خبر در آزمون. آیا او هم می‌تواند نسبت به زشتی‌ها و تلخی‌ها و نابسامانی‌های دور و برش بی‌تفاوت باشد و خودش را به نشنیدن و ندیدن بزند؟ آیا می‌تواند سرش را مثل کبک زیر برف کند و بگوید ان‌شاءالله گربه است؟!  حال روزنامه‌نگاری ما خراب است. حرفه‌ای که در میانه سال‌های دهه هفتاد خورشیدی، به تعبیر حسین شهیدی فقید، وارد بهاری دیگر شد و دل از شمار زیادی از تازه جوانانی ربود که می‌خواستند در کنکورهای پرشور و هیجان آن سال‌ها شرکت کنند؛ خیلی زود نفسش گرفته شد و به لکنت افتاد و وارد میانسالی شد. مسن‌ترها که در آن سال‌ها، میانسال بودند، از رونق اقتصادی آن ایام بار خود را بستند، آنها که جوان‌تر بودند و کمی تجربه داشتند، با اولین ضربه‌ها، عطای آن را به لقایش بخشیدند و عزم سفر کردند، اما تازه جوانانی که به هوای روزنامه‌نگاری به دانشکده‌های ارتباطات رفتند، به خاطره خوش آن تصویر زیبای آغازین، امیدوار ماندند و تصور کردند می‌توانند، بار دیگر روزهای خوش گذشته را تکرار کنند. در این میان البته ریزش کم نبود و نیست. کم نیستند روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که در این سال‌ها، جذب روابط عمومی‌ها و شغل‌های تبلیغاتی شده‌اند. زیادتر از آنها کسانی هستند که گلفروشی و نقاشی ساختمان و کار در بازار میوه و ... را انتخاب کرده‌اند. حق دارند. به وضع زندگی روزنامه‌نگاران میانسال مستقل نگاه کنید، عموما مجرد یا بدون فرزند، یا جدا شده یا ... 
البته مرگ نامنتظر و نابهنگام روزنامه‌نگار، آن هم به این شکل دردناک و تلخ، تنها نشانه‌ای بر وضعیت ناگوار زیست روزنامه‌نگاران نیست، بازنمایانگر حال خراب کلیت جامعه است، اگر باور داشته باشیم که روزنامه‌نگار، به ویژه روزنامه‌نگار اجتماعی، در ربط و نسبت مستقیم با جامعه است. روزنامه‌نگاری که خود از آسیب‌های روانی و اجتماعی می‌نویسد و اصولا کارش خبر خواندن و نوشتن و کند و کاو در زندگی روزمره مردم است. او که از اعتیاد، فقر، تبعیض، خودکشی، خشونت‌های خانگی، نابرابری، بیماری و ... می‌نویسد. او که می‌داند ۱۲ میلیارد تومان در مقایسه با ۳ هزار میلیارد تومان، رقم خاصی نیست، اما این را هم می‌داند که آدم‌هایی ماهانه لنگ نان شب شان هستند. دیگر چطور می‌تواند از دیدن آثار نقاشی و تماشای سریال و رفتن به کنسرت موسیقی یا دیدن بینوایان در هتل فلان لذت ببرد؟ این‌طور اگر نگاه کنیم، دیگر عجیب نیست اگر روزنامه‌نگاری آخرین گزارش وضعیت بحران‌زده را با جانش بنویسد. 
«بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟ / بر کدام مرده پنهان می‌گرید، / این ساز بی‌زمان؟/ در کدام غار بر کدام تاریخ می‌موید، / این سیم و زه، این پنجه نادان؟/ بگذار برخیزد مردم بی‌لبخند / بگذار برخیزد! (احمد شاملو) 

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST