کد مطلب: ۲۴۱۴۰
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹

برای نویسنده شدن باید با کتاب بزرگ شده باشی

زهره حسین‌زادگان

اعتماد: اگر به مطالبی که هر روز در رسانه‌ها منتشر می‌شود، نگاهی بیندازیم به خبرها، مصاحبه‌ها و اظهارنظرهایی برخورد می‌کنیم که اعتیاد را یک بلای خانمانسوز دانسته‌اند که باید هر چه زودتر مهار شود. نقل‌قول‌هایی از مسولان می‌بینیم که معتادان خیابانی را افرادی معرفی کرده‌اند که روح و روان مردم جامعه را آزرده می‌کنند و باید چهره شهرها از وجود این افراد پاک شود. خبرهایی می‌شنویم از قتل‌ها، دزدی‌ها و کودک‌آزاری‌ها که به دست معتادان انجام شده است. وقتی هر روز چنین تصویری از اعتیاد و فرد معتاد برای شهروندان ساخته می‌شود آن‌وقت است که وقتی می‌گوییم اعتیاد، همه می‌گویند آسیب اجتماعی. ما با تصویرهایی که از اعتیاد و فرد معتاد ساخته‌ایم این تصویر را در ذهن شهروندان حک کرده‌ایم. اما آیا واقعا اعتیاد یک آسیب اجتماعی است؟ پاسخ دکتر «مصطفی مهرآیین» به این سوال منفی است. او می‌گوید مفهوم اعتیاد تاکنون تحت کنترل نهادهای نظارتی مانند سازمان‌های امنیتی و نظارتی و دستگاه‌های درمانی و پزشکی بوده است. آنها این مفهوم را قبضه کرده‌اند و آن طوری که دوست داشته‌اند تعریفش کرده‌اند. او معتقد است باید این مفهوم را از دل این حوزه‌ها بیرون کشید و بازتعریفش کرد. این جامعه‌شناس ما را دعوت می‌کند که جایمان را عوض کنیم و از زاویه دیگری به اعتیاد و فرد معتاد نگاه کنیم.

شما بر این اعتقادید که نباید به اعتیاد به عنوان یک آسیب اجتماعی نگاه کرد. باید پارادایم را عوض کرد و از زاویه دیگری به موضوع نگاه کرد چرا چنین ایده‌ای دارید؟ خیلی از جامه‌شناس‌ها اعتیاد را آسیب اجتماعی می‌دانند.


برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته اشاره کنم. نکته اول اینکه وقتی می‌گویید جامعه وجود دارد و اعتیاد آسیب است یعنی مفروض این است که وضعیت مطلوبی به نام جامعه وجود دارد و اعتیاد چیزی عارض بر آن است در حالی که به نظر من قضیه برعکس است یعنی اعتیاد به قبل از جامعه برمی‌گردد یعنی مفروض جامعه، سرپیچی، تخطی، آشوب و بی‌نظمی است. جامعه تشکیل شد که ما بر آنومی پیروز شویم و به بی‌نظمی و آشفتگی سر و سامان بدهیم. اگر این‌گونه نگاه کنیم جامعه عارض بر سرپیچی است که شما مفروض گرفته‌اید. به زبان فوکو وقتی می‌گویید صلح، جنگ مفروض آن است. یعنی جامعه نیازمند صلح است چون وضعیت موجود انسانی می‌تواند ستیز باشد. در بحث اعتیاد هم این‌گونه است. اگر بدانیم میل انسان به مرگ و نابود کردن خودش بالاست و این را مفرض بگیریم همیشه جامعه باید احساس کند که اعتیاد و میل به نابودی مثل یک حفره و سوراخ در بستر جامعه وجود دارد و باید آن را بپذیرد. اما وقتی نگاه آسیب‌شناسانه باشد و فرض این باشد که جامعه اصل است و اعتیاد چیزی است که بر آن عارض شده است آن وقت فکر نمی‌کنیم که جامعه ادامه همان وضعیت سرپیچی است. ما فکر می‌کنیم این یک پدیده کاملا منفی است که باید در برابرش بایستیم و نابودش کنیم. باید به هر شکل ممکن کنترلش کنیم یا به زبان فوکو باید متعارف‌سازی کنیم. با آرمان عادی‌سازی، معتادان را دوباره به زندگی برگردانیم و از نو تربیت‌شان کنیم. ما می‌خواهیم از طریق درمان این افراد، فرآیند عادی‌سازی را عملیاتی کنیم. آرمان متعارف‌سازی یکی از آرمان‌های جدی بود که فوکو می‌گفت در غرب در برخورد با جنون و بیماری وجود داشت. درباره اعتیاد هم همین است. ما همه‌اش فکر می‌کنیم باید معتادان را از طریق آرمان عادی‌سازی یا متعارف‌سازی به جامعه باز گردانیم، چون مفروض این است که جامعه یک بستر مثبت، کاملا عقلانی یا مفید به حال انسان است و معتادان آسیب این وضعیت هستند.

نکته دوم اینکه وقتی شما اعتیاد را به عنوان آسیب می‌شناسید، فرض را بر این گرفته‌اید که جامعه مشکل ندارد، معتادان مشکل دارند. این دیدگاه غلط است. ما به جای اینکه وضعیت آسیب را بررسی کنیم باید وضعیت نظم را بررسی کنیم. یعنی نظم حوزه سرپیچی یا فراغت که اعتیاد به آن تعلق دارد را بررسی کنیم آن موقع می‌بینیم که درون آن نظم چه ویژگی‌هایی عارض شده است که اعتیاد می‌خواهد خودش را جزیی از آن نظم تعریف کند. ولی وقتی می‌گویید، اعتیاد آسیب است فکر می‌کنید نظم حوزه سرپیچی یا فراغت مشکلی ندارد و معتادان بر آن پدیده عارض شده‌اند. نکته دیگر اینکه اعتیاد بر آمده از درون جامعه است و از بیرون، عارض بر جامعه نیست. اعتیاد صفت افراد خاص یا یک وضعیت تاریخی خاصی نیست که بگوییم موقت است و می‌گذرد بلکه اعتیاد در درون جامعه نهفته است. اگر شما اعتیاد را پدیده‌ای بدانید که در درون جامعه است آنگاه آن را یک مساله همیشگی می‌دانید در حالی که آسیب یک چیز موقت است. اگر نگاه‌مان به اعتیاد آسیب‌گونه باشد آن وقت همه‌اش به دنبال بالا و پایین شدن نرخ اعتیاد در کشور هستیم. اما اگر بگوییم اعتیاد جزیی از نظم جامعه است آنگاه اعتیاد را یک پدیده دایمی می‌دانیم و چیزی نیست که بشود به عنوان یک پدیده گذرا به آن نگاه کرد.

اگر اعتیاد را فقط سوءمصرف موادمخدر تعریف نکنید و مثلا تخمه خوردن بیش از حد را هم مصداق اعتیاد بدانید. افق دید شما نسبت به این پدیده گسترده‌تر می‌شود. آن موقع می‌دانید که میل به پدیده‌ای مانند اعتیاد لزوما برآمده از وجود مواد خاصی در عالم نیست این میل ریشه‌های عمیق‌تری در نسبت بین انسان و نظم اجتماعی دارد و می‌تواند خودش را به هر شکلی نشان دهد. یعنی لزوما اعتیاد سوءمصرف تریاک، مشروب، کوکایین، هرویین و... نیست بلکه اعتیاد هر گونه پدیده‌ای است که افرادی که به هر دلیلی از نظم موجود آزرده هستند و می‌خواهند از آن بیرون بزنند به سراغش می‌روند.

نکته دیگری که بیان آن را ضروری می‌دانم این است که هر انسانی در فرآیند رشد به لحاظ روانی روندی را طی می‌کند یعنی از امر واقع، امر خیالی و امر نمادین گذر می‌کند اما این به معنی آن نیست که انسان نتواند چرخه را برعکس کند. اتفاقا در برخی وضعیت‌های اجتماعی مانند انقلاب‌ها چرخه برعکس هم داریم. در وضعیت انقلاب‌ها عملا شما از وضعیت نمادین به وضعیت آینه‌ای، گذر می‌کنید یعنی دیگری مطلوب خودتان را پیدا می‌کنید که مثلا یک رهبر یا لیدر است و بعد به سمت فروپاشی نظم یا امر واقع برمی‌گردید. از این منظر اگر اعتیاد را تعریف کنیم، اعتیاد مانند وضعیتی است که افراد جامعه از امر نمادین به سمت امر واقع میل پیدا می‌کنند. اگر این‌گونه به اعتیاد نگاه کنید، اعتیاد یک گرایش بنیادین در جامعه است. یعنی باز هم از جنس آسیب نیست. به زبان فوکو عصر گذشته، دوران نظاره و نگاه کردن بود اما جهان امروز عصر نظارت و مراقبت است. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که مفهوم اعتیاد تاکنون تحت کنترل نهادهای نظارتی مانند سازمان‌های امنیتی و نظارتی و دستگاه‌های درمانی و پزشکی بوده است. آنها این مفهوم را قبضه کرده‌اند مهم‌ترین بحث من این است که این مفهوم را باید از دل این حوزه‌ها بیرون کشید و باز تعریفش کرد.

چطور می‌توان این مفهوم را از حوزه‌های نظارتی بیرون کشید؟


باید کاری کرد که نگاه علوم دیگر به این پدیده معطوف شود. باید نگاه‌های فلسفی، روانکاوانه، جامعه‌شناسانه، مدیریتی و... به اعتیاد معطوف شود. اما قبل از هر چیز به نظرم مهم است که نگاه فلسفی به اعتیاد پیدا کنیم. همان‌طوری که مثلا فیلسوف بزرگی مانند نانسی نگاه فلسفی به خواب داشته، باید فیلسوفانی داشته باشیم که اعتیاد دغدغه‌شان شود. اگر اندیشمندان حوزه‌های مختلف در باب اعتیاد نظریه‌پردازی کنند و در این حوزه حرف بزنند می‌توانیم امیدوار باشیم که پدیده اعتیاد را از دست قلمروهایی که اکنون گرفتارش شده بیرون بکشیم. به زبان فوکویی ما باید تاریخ نگارش این پدیده را

به گونه دیگری ببینیم و بنویسیم. تاکنون اعتیاد فقط در ارتباط با دو چیز دیده شده است. یکی تخریبی که بر خانواده و فرد عارض می‌شود و دیگری چگونه معتاد را درمان کنیم. یعنی دال اعتیاد فقط در برابر تخریب فرد و خانواده یا در برابر درمان که در حیطه پزشکی یا روانشناسی معنی‌دار است، قرار گرفته است. باید از این‌طور نگاه کردن به پدیده اعتیاد فاصله بگیریم. دال اعتیاد باید در ارتباط با پدیده‌های دیگر قرار بگیرد. مثلا دال اعتیاد در نسبت با سرپیچی، انقلاب، ناخودآگاه، عقلانیت، معرفت، هنر، عشق، جنون، خلاقیت، آفرینش و... قرار بگیرد. اگر این‌گونه مفهوم اعتیاد را در نسبت با حوزه‌های دیگر قرار بدهیم دامنه گفتمان (discourse) یا همان سخن گفتن در باب اعتیاد گسترش پیدا می‌کند. من فکر می‌کنم یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که اکنون در حوزه اعتیاد وجود دارد این است که دامنه سخن گفتن در باب این موضوع بسته است.

رویکرد خاص ما در سیاستگذاری‌های حوزه اعتیاد کاملا مشهود است. این نوع نگاه در عمل باعث شده است که اعتیاد در کشور مساوی با آسیب اجتماعی فرض شود. ادله و شاهدشان هم آمارهایی است که پلیس درباره میزان نقش‌آفرینی معتادان در آسیب‌های اجتماعی اعلام می‌کند. بعید به نظر می‌رسد که بتوان رویکرد دولت نسبت به این مساله را حداقل در کوتاه‌مدت یا حتی میان مدت تغییر داد، وقتی نگاه دولت و افکار عمومی به پدیده اعتیاد این‌چنین باشد، معتادان هم همان نقشی را بازی خواهند کرد که جامعه از آنها انتظار دارد یعنی می‌شوند بازیگرانی که در ایجاد آسیب‌های اجتماعی نقش‌آفرینی می‌کنند. وقتی در چنین چرخه‌ای گرفتار هستیم برای تغییر وضعیت چه کار می‌توان کرد؟

همه تحلیل‌های شما هم در گفتمان مراقبت، آرمان متعارف‌سازی و عادی‌سازی است. یعنی از نظر شما هم یک‌طرف مراقبت دولت است و طرف دیگر هم آرمان عادی‌سازی که اینها به زندگی برگردند، چون ممکن است مرتکب پدیده‌های منفی زیادی شوند. درحالی که حرف من این است که باید از این گفتمان بیرون آمد. بحث من این است که باید این پدیده از دامنه تنگ گفتمان مراقبتی و پزشکی موجود بیرون کشیده شود.

اما با توجه به واقعیت‌های جامعه چطور می‌توان این کار را انجام داد؟

باید تلاش کنیم که نوع نگاه به پدیده اعتیاد تغییر کند. یعنی باید دامنه مفهومی، تحلیل این پدیده عوض شود. باید مدام این نکته یادآوری شود که اعتیاد و فرد معتاد آن چیزی نیست که تاکنون به مردم نشان داده شده است. باید دانشمندان علوم مختلف بیشتر در این حوزه تحقیق کنند. مثلا تحقیقی انجام شده که نشان داده است ادراک معتادها از زمان با مردم عادی فرق می‌کند. برای انسان معتاد زمان دچار یخ‌زدگی است. یعنی آینده و گذشته به روی او بسته است. یعنی انسان معتاد نه زمان گذشته‌اش را می‌فهمد نه زمان آینده‌اش را. بنابراین یک فرد غیرمعتاد نمی‌تواند انتظار داشته باشد که کنش‌های فرد معتاد هم مانند او باشد و اگر غیر از آن باشد آن را غیرعادی تلقی کند. معتادان آدم‌های خاصی هستند و باید درباره نوع نگاه و ادراکشان به دنیا تحقیقاتی انجام شود تا بتوان ادراک افراد معتاد را از جهان تحلیل کرد. باید شرایطی را فراهم کرد که مصرف‌کنندگان مواد درباره خودشان حرف بزنند و خودشان موقعیت خودشان را باز تولید کنند.

صحبت‌های شما درست، اما بیایید کمی هم واقعیت را ببینیم. دولت برای ایجاد چنین نگاهی در حوزه اعتیاد پیش قدم نمی‌شود. کار دولت انگ زدن به معتادان و ترساندن مردم از اعتیاد است. خب چه کسی این کار را بکند؟ هنرمندان و ان جی اوها چنین نقشی را در جامعه ایفا کنند و تلاش کنند که نگاه به معتاد را تغییر دهند؟ این گروه‌ها هم که در گفتمان موجود گرفتارند!

بحث من این نیست که کسی باید این کار را بکند. حرف من این است که این اتفاق باید بیفتد. حالا ممکن است در این دوره نشود اما در دوره دیگری خودش به وجود بیاید. مهم این است که این زاویه دید باز شود. فرض کنید شما می‌گویید معتاد در پیوند با جرایم دیگر مانند دزدی خشونت یا قتل قرار دارد. به همه این اتفاق‌ها به عنوان ضرورت‌های اعتیاد نگاه می‌شود یعنی اعتیاد احتمالا اینها را با خودش دارد. حالا زاویه دید را عوض کنید و بگویید که امکاناتی که با اعتیاد به وجود می‌آیند چه هستند؟ یعنی چه امکان‌هایی در درون این پدیده نهفته است. آن امکان‌ها را هیچ‌کس تا به حال ندیده است. بیایید برگردیم به بحث‌هایی که فوکو در باب تاریخ جنون انجام داده است. در گذشته به دیوانگان و مجانین به عنوان آدم‌هایی نگریسته می‌شد که دچار زوال عقل بودند ولی در عین حال آنها را افرادی می‌دانستند که گویی از شهود و فضیلت درونی هم برخوردارند. به همین دلیل به دیوانگان لزوما به عنوان افرادی که باید طرد شوند، نگاه نمی‌شد. آنها را آدم‌های متفاوتی می‌دانستند. حالا چه اشکالی دارد نگاه به معتادان هم این‌گونه باشد. شاید معتادان هم توانایی‌های خاصی داشته باشند که دیگران از آن محروم باشند. مثلا شاید اگر تحقیقی درخصوص نوشتار یا الگوی گفتار معتادان انجام شود، به این نتیجه برسیم که در نوشتار، گفتار یا ادبیات معتادها خلاقیت‌هایی نهفته است. ما که تا به حال معتادان را به این کارها دعوت نکرده‌ایم. چرا همه‌اش به این فکر می‌کنیم که باید معتادان را درمان کنیم، چرا به جای آن به این فکر نمی‌کنیم که به آنها اجازه بدهیم که به شکوفایی برسد. واقعا نمی‌شود به جای اینکه به فکر درمان معتادان باشیم به آنها آموزش داستان‌نویسی یا خطاطی بدهیم؟ ایراد ندارد بگذاریم در همان وضعیت اعتیادشان باقی بمانند ولی توانایی‌هایی به آنها آموزش دهیم. من که احساس می‌کنم اگر معتاد داستان بنویسید نثری متفاوت با نثر موجود و سبک دیگری خلق خواهد شد چون نحوه ادراک این افراد از دیگران متفاوت است. حرف من این است که باید پارادایم برخورد با اعتیاد به عنوان تهدید تغییر کند. الان اعتیاد در جامعه ما فقط یک تهدید، مصیبت و گرفتاری است. در حالی که می‌تواند یک امکان و فرصت باشد. ممکن است این انسان‌ها به دلیل تجربه‌های زندگی اجتماعی‌شان یا هر علت دیگری قادر به تجربه نظم اجتماعی نباشند. اصلا شاید این افراد متعلق به حوزه سرپیچی اجتماعی هستند. به آنها اجازه بدهیم در همان بستر سرپیچی، در نهادها، گفتار خاص، قوانین و مقررات و مناسک خاص خودشان شکل بگیرند.

صحبت‌های‌تان خوب است اما من نمی‌دانم چرا حتی نمی‌توانم تصور کنم که گفته‌های شما در عالم واقع عملیاتی شود. نمی‌دانم چرا واقعیت‌ها این‌قدر برایم پررنگ شده که حتی نمی‌توانم گفته‌های شما را تخیل کنم!

چرا این را می‌گویید! بخشی از این اقدامات انجام شده است. مگر انجمن معتادان گمنام (NA) این کار را نکرده است؟ مگر NA حاصل کمک معتادان به خود معتادان نیست؟ در NA ما مشاهده می‌کنیم که شیوه تعامل بهبودیافته‌ها با دیگران متفاوت است. در جشن پاکی‌ای که برگزار می‌کنند، مناسک و آیین‌های‌شان را مشاهده می‌کنیم. برای این افراد حتی معنای صداقت با مردم جامعه فرق دارد. مفهوم صداقت به لحاظ فلسفی و نظری به یک گزاره ساده خلاصه شده است. صداقت از دیدگاه آنها یعنی اعتراف به اینکه پاک هستند یا نیستند. حتی مفاهیم اخلاقی برای این افراد عوض می‌شود. وقتی در نسبت با این آدم‌ها قرار می‌گیرید، متوجه می‌شوید خیلی از مفاهیم جابه‌جا شده و تعریف تازه‌ای از آنها عارض شده است. NA مثال خوبی است که ثابت کنم حرف‌های من خیلی هم دور از واقع نیست.

من می‌گویم می‌شود نگاه پدیدارشناسانه به اعتیاد داشت. می‌توان به تجربه زیسته معتادان توجه کرد. در پدیدارشناسی می‌گوییم که پدیده در ذهن افراد معنا می یابد، یعنی هر کسی پدیده را به درون خود می‌برد و تجربه‌اش می‌کند. مهم‌ترین چیز در بحث پدیدارشناسی، مساله قصدیت است. بحث من این است که می‌شود تحقیق کرد که قصدیتی که معتادان با عالم می‌کنند، چگونه است. نگاه‌شان به اشیا و پدیده‌ها چطور است؟ ادراک و تجربه‌ای که از ابعاد مختلف زندگی دارند با چه توصیفاتی ارایه می‌کنند؟ آیا آنها هم روز بارانی را واقعا روز بارانی می‌بینند یا یک چیز دیگر می‌بینند. آب را همان آبی می‌بینند که ما می‌بینیم، نوشتن را همان نوشتنی می‌بینند که ما می‌بینیم. این مهم است که درخصوص تجربه زیسته این افراد کار شود، چون وقتی شما می‌گویید اینها آسیب هستند، اینها عارض بر نظم شدند، اینها خشونت می‌ورزند، اینها نابود می‌کنند، دلیلش این است که ما از منظر ادراکی خودمان به این افراد نگاه می‌کنیم. مثل این است که ما می‌خواهیم کودک را تربیت‌کنیم. می‌خواهیم مراقبت و نظارت کنیم که کودک در درون معیارهای زندگی اجتماعی بزرگ شود در حالی که کودک ادراک خاص خودش را دارد. علم می‌گوید، بگذارید کودک از منظر تجربه‌های خاص خودش آرام آرام رشد کند. شما فقط دستش را بگیرید یا به قولی سکاندار زندگی‌اش باشید. پدر و مادر سکاندار زندگی کودک‌شان هستند، پاروزن نیستند. در برخورد با اعتیاد هم همین‌گونه است، دولت‌ها باید سکاندار این ماجرا باشند، خود معتاد در فرآیند زندگی‌اش باید پارو بزند. او ادراک و فهم متفاوتی از جهان دارد. قصدیت و التفاتش با عالم فرق می‌کند. ادراک یک انسان عادی با یک انسان معتاد فرق می‌کند. اینجاها است که به نظرم باید گشایشی در تحقیقات مربوط به معتادان به وجود بیاید که حرف‌ها و تجربه‌های تازه از آن بیرون کشیده شود تا در ادامه‌اش پدیده‌های تازه‌ای خودشان را آشکار کنند.

منظور شما این است که باید تحقیقاتی متفاوت در حوزه اعتیاد انجام شود که شاید با این کار به مرور زمان پارادایم حاکم بر فضای اعتیادی کشور هم تغییر کند؟ قبول! اما این یک فرآیند زمان‌بر و درازمدت است. در حال حاضر چه باید کرد چه برنامه‌ای برای کوتاه‌مدت باید انجام داد. نمی‌شود که همه‌چیز را به حال خود رها کرد.

نه. لزوما منظور من این نیست که حتما باید تحقیقات اینچنینی انجام شود. یک بخشی‌اش برمی‌گردد به اینکه محققان این‌گونه فکر کنند اما یک بخشی‌اش هم این است که به معتادان این توان داده شود که خودشان تجربه‌های خودشان را ثبت و ضبط کنند. باید به جای اینکه صرفا به معتاد گفته شود که دارو بخورد یا مواد مصرف نکند، به این افراد آموزش داده شود که روزشان را به شکل خاطره، یادداشت، زندگینامه و... ثبت کنند. فرض کنیم که به این نتیجه رسیدهایم که این افراد تهی از زندگی هستند، اصلا زندگی را تجربه نمی‌کنند بگذاریم آن وضعیت تهی بودن از زندگی از منظر خود معتادان به تقریر در بیاید.

من متوجه صحبت‌های شما هستم اما می‌دانید حرف من چیست؟ من می‌گویم که وقتی معتادان از کوچک‌ترین حقوق خود محروم هستند و بسیاری از آنها از نظر امکانات زیستی و بهداشتی در مضیقه هستند آن وقت حرف‌های شما فانتزی به نظر می‌رسد.

مشکل شما این است که همه‌اش می‌خواهید به پارادایم موجود برگردید.

پارادایمی که شما در موردش حرف می‌زنید مربوط به جایی است که نیازهای اولیه معتادان برطرف شده باشد.


مهم‌ترین کاری که در حال حاضر می‌توان انجام داد این است که با نشر ایده‌ها و حرف‌های تازه کاری کرد زاویه دید آدم‌هایی که در این حوزه، سیاستگذاری، سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی می‌کنند، تغییر پیدا کند. کارهای معمول و روتین خدمات‌رسانی به این افراد که در حال انجام است و دیگر لازم نیست روی این بخش تکیه کنید. خلق یک پارادایم و گفتمان تازه در حوزه اعتیاد کار سخت و طاقت‌فرسا و زمان‌بری است که باید برای آن تلاش کرد. شما با سخن گفتن و دامن زدن به مباحث تازه می‌توانید زمینه را برای تغییر آماده کنید. باید سوال‌های محققانه طرح کنید و آدم‌های مسوول در این حوزه را به چالش بکشید. زاویه دیدهای تازه‌ای را برای این افراد باز کنید. این زاویه دیدها طبعا در سیاستگذاری‌ها نفوذ خواهد کرد و اگر این اتفاق بیفتد آرام آرام و خود به خود این مسیر تغییر می‌کند.

نکته دیگری که باید به آن توجه کنید این است که وقتی سیاستی بارها و بارها تکرار می‌شود و به نتیجه نمی‌رسد، لابد آن سیاست غلط بوده است. باید سیاست را عوض کرد و به گونه دیگری به مساله نگاه کرد. وقتی سال‌ها و سال‌ها رویکرد به اعتیاد در گفتمان مراقبت و تنبیه بوده و هدف هم درمان معتادان و بازگردان آنها به اجتماع یا همان متعارف‌سازی بوده و جواب هم نداده است چه اصراری است که همچنان بر این شیوه سیاستگذاری اصرار بورزیم؟ وقتی نمی‌شود پدیده را تغییر داد پس باید نوع سیاستگذاری را عوض کرد. پدیده اعتیاد تاکنون در دامنه تنگ گفتمان مراقبت و درمان گرفتار بوده و لازم است که از این دامنه خارج شود. باید ذهنیت افراد را نسبت به این پدیده تغییر داد که کار دشواری است. حتی شما هم که دارید تلاش می‌کنید به گونه دیگری به اعتیاد نگاه کنید و می‌خواهید که نگاه متعصبانه‌ای نداشته باشید مدام به گفتمان موجود باز می‌گردید و نمی‌توانید خودتان را از این دامنه تنگ بیرون نگه دارید. شما هم می‌خواهید که معتادان را درمان کنید و به زندگی بازگردانید. شما هم نگران وضعیت خانواده این افراد و مشکلات معیشتی‌شان هستید. شما هم نگران هزینه‌های درمان معتادان هستید. اما من می‌گویم شما باید آن‌قدر از پدیده اعتیاد فاصله بگیرید تا جهت‌گیری تان نسبت به پدیده خنثی شود و دیگر فکر نکنید این پدیده منفی است. باید اعتیاد را هم مثل ادبیات و شعر ببینید.

اگر شما در بیابان باشید و زلزله بیاید و زمین زیر پایتان بلرزد چه لذتی می‌تواند زیباتر از این باشد؟ مثل این است که باران باریده است. مثل این است که شبنمی روی صورت شما افتاده است. مثل این است که با درختی در فضای بهاری روبه‌رو شده‌اید. اما همین زلزله اگر در شهر و در بین جمعیت و خانه‌ها اتفاق بیفتد، فاجعه رخ می‌دهد. در مورد اعتیاد هم همین‌طور است. اگر انسانی در بیابان، ماده‌ای را مصرف کند که لذت فوق‌العاده نصیبش کند، چه چیزی می‌تواند بهتر و زیباتر از این باشد؟ اما چون نگاه آسیب شناسانه نسبت به اعتیاد وجود دارد ذات خود پدیده را نمی‌بینیم و نمی‌توانیم نگاه خنثی به پدیده داشته باشیم. اعتیاد را در جامعه تصور می‌کنیم و فاجعه را می‌بینیم. شما باید بتوانید از دیدگاه آسیب‌شناسانه نسبت به اعتیاد فاصله بگیرید تا جهت‌گیری تان نسبت به اعتیاد خنثی و بی‌طرفانه شود. در چنین حالتی است که ذات پدیده برای شما آشکار می‌شود و اگر چنین اتفاقی بیفتد می‌توانید کمک کنید که گفتمان اعتیاد از بستر تنگش خارج شود و بسط پیدا کند.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST