کد مطلب: ۲۴۲۹۵
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹

بیش از همه از گلشیری آموختم

آرمان ملی- گروه ادبیات و کتاب: منصور اوجی (۱۳۱۶ - شیراز) از اواسط دهه چهل کار شاعری‌اش را با چاپ کتاب «باغ شب» شروع کرد؛ شروعی خوب که با پنج اثر دیگر تا سال ۵۷ ادامه داشت. محمد حقوقی در سال ۱۳۵۱ در کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» او را جزو پنج شاعری قرار داد که در دهه چهل به زبان و بیان ویژه خود رسیده‌اند. اوجی در شعر کوتاه تا آنجا پیش رفت که کامیار عابدی او را در کنار بیژن جلالی، موفق‌ترین شاعران کوتاه‌نویس معرفی کرد. هوشنگ گلشیری هم در دهه هفتاد برگزیده‌ای از کارهای او را در دو کتاب «هوای باغ نکردیم» و «در ستایش شعر سکوت» منتشر کرد. آنچه می‌خوانید شعر و شاعریِ منصور اوجی در هشتادسالگی از زبان خودش است.

منصور اوجی تا به امروز بیش از بیست مجموعه شعر و چهار گزینه‌ اشعار از منصور اوجی منتشر شده. در گذار این نیم‌‌قرن که از عمر شعر اوج می‌گذرد، او در هم‌زیستی با جریان‌ها و جنبش‌های عمده ادبی دهه چهل و هفتاد که جدی‌ترین دهه‌های شعر فارسی معاصرند، زبان و سبک خودش را حفظ کرد‌ه‌ و راه خودش را البته به دور از پایتخت، و در شیراز و بدون هیاهیو و جنجال‌آفرینی، طی کرده‌ است:
«از اواسط دهه چهل کار شاعری من با چاپ کتاب شروع می‌شود که محمد حقوقی در پایان این دهه یعنی در سال ۱۳۵۱ در کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» (۱۳۰۱ تا ۱۳۵۰) مرا جزو پنج شاعری آورد که در دهه چهل به زبان و بیان ویژه خود رسیده‌اند، که این پنج شاعر به ترتیب عبارت بودند از: اسماعیل خویی، محمدعلی سپانلو، احمدرضا احمدی، منصور اوجی و طاهره صفارزاده. و اما در دهه پنجاه به طور مستقیم در شعر ایران تاثیرگذار بودم با انتشار کتاب «مرغ سحر»؛ کتابی که با چهل رباعی اجتماعی و انقلابی که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد و در عرض یک سال به چاپ دوم رسید. روی هم رفته با ده‌هزار تیراژ و بیش از بیست شاعر، تحت‌تاثیر این رباعیات، رباعی انقلاب سرودند. از جمله قیصر امین‌پور، حسن حسینی و دیگران. اسناد آن هم موجود است؛ این را من نمی‌گویم که دیگران می‌گویند. از جمله ساعد باقری در کتاب «شعر امروز»، مسعود تاکی در کتاب «چهار جوی بهشتی» و نیز سیدعلی میرافضلی در دو کتابش: «گوشه تماشا» و «در آستانه تازه‌شدن»، و اما در دهه هفتاد، کتاب «کوتاه، مثل آه!» منتشر شد. که کامیار عابدی بعد از انتشار آن نوشت دو نفر در شعر کوتاه موفق‌ترینند: یکی بیژن جلالی در شعر کوتاه منثور، و دیگری منصور اوجی در شعر کوتاه نیمایی. و زنده‌یاد گلشیری در همین دهه برگزیده‌یی از کارهای مرا بیرون آورد به نام «هوای باغ نکردیم» و خودش براساس این کتاب، کتاب «در ستایش شعر سکوت» را نوشت.»
شعر اوجی به لحاظ مضمون در پیوند نزدیک‌تری با نیما قرار دارد، هرچند زبان و سبک خودش را دارد. اوجی حضور و تاثیر نیما نه‌تنها در شعرش، که در شعر ایران، بیش از آنی است که می‌دانیم: «این تاثیر چنان است که می‌توانیم بگوییم شعر ایران: پیش از نیما، و بعد از نیما. نیما، شعر ایران را از آن حالت سنگ‌شده سوبژکتویش بیرون آورد و به آن عینیت بخشید و شعر ایران را جهانی کرد و همسنگ شعر جهان. و با قطع و یقین می‌توان گفت که کل شاعران اصیل و نامدار ایران از زیر شنل نیما بیرون آمده‌اند و خود من نیز گرچه در قالب‌های کلاسیک و شعر سپید شعر سروده‌ام، ولی بیشتر آثار من در بحور و اوزان نیمایی است. طبیعت و زندگی خودش را به شعر من کشاند و اگر طبیعت، شیراز و تجربه‌ها و زندگی مرا در کارهایم می‌بینید، درس‌هایی است که از او گرفته‌ام و اگر باز کوتاهی را در شعرهای من می‌بینید تا حدی باز تحت‌تاثیر شعرهای کوتاه و نیما است.»
سرنوشت منصور اوجی با شعر گره خورده است. پس از هشتادسال هنوز هم شعر حرف اول زندگی اوست. از پنج‌سالگی که بیمارشدن‌ و در خانه‌ماندنش او را در این مسیر قرار داد تا با خوانش نسخه خطی رباعیات خیام، در پیوندی نزدیک با فرم و مضمون رباعیات خیام، اما با ساختاری مدرن، هنوز هم همان ساختار شعری را برای سرودن شعر برمی‌گزیند. اوجی تکرار تم مرگ در شعرهایش را تنها مربوط به خیام نمی‌داند و آن را مواجهه خودش با مرگ می‌داند: «تم مرگ خیلی پیش از آشنایی‌ام با رباعیات خیام بوده و آغاز آن به کودکی من برمی‌گردد و به پنج‌شش‌سالگی من، و آن‌هم با مرگ مادرم و در حضور من، در غروبی سرد و تاریک زمستانی؛ آن‌هم در خانه‌ای درندشت و پردرخت و پراشباح و اساطیری. کسی جز من و او در خانه نبود و او در حضور من و پیش چشم‌های من در موقع وضوگرفتن سر شیر آب حوض سکته کرد و به زمین افتاد و مُرد. و تا دیگران بیایند، ولی دیر به جای مادر، من مرده بودم. من کودکی پنج‌ساله، و از آن زمان تا الان و تا بعد، مرگ خانه‌زاد و همزاد من بوده است و خواهد بود. و از آن سال تاکنون سالی نبوده که بی‌مرگ عزیزان زیسته باشم.»
آنطور که اوجی خود می‌گوید، خیام و مرگ‌اندیشی خیام را پنج شش سال بعد از مرگ مادرش کشف می‌کند. به‌قول خودش «دیدم او هم در مورد مرگ سخن می‌گوید و چه زیبا هم می‌گوید.» اوجی تفاوت خودش و خیام در مورد مرگ را اینگونه برمی‌شمرد: «خیام در رباعیات اندکش با مرگ به‌طور کلی روبه‌رو می‌شود و به‌طور کلی از مرگ سخن می‌گوید: «بازآمدنت نیست چو رفتی، رفتی» و با رفتنت، همه چیز تمام می‌شود و امید بازگشتی هم نیست. حتی در دمیدن سبزه‌ای و چون چنین است، بنابراین باید دم را غنیمت شمرد و از آن لذت برد و «خوش ‌باش»ی را تبلیغ کرد: «خیام اگر ز باده مستی، خوش باش/ با لاله ز می اگر نشستی، خوش باش/ چون عاقبت کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی، چو هستی، خوش باش» ولی من در اشعارم «خوش‌ باش» را تبلیغ نمی‌کنم و با مرگ از زوایای گوناگون روبه‌رو می‌شوم. و با دید امروزی به مرگ نگاه می‌کنم و حتی بر دمیدن او را در سبزه و گل و خار متصورم. و یک کتاب را با این درون‌مایه با صدوچند شعر بیرون آورده‌ام: «در وقت حضور مرگ»، و هنوز هم این موتیف در کارهایم تکرار می‌شود.»
اوجی خود را بیش از خیام، وامدار سعدی و حافظ‌ می‌داند: «کوتاهی شعرهای من وامدار خیلی‌ عوامل و خیلی کسان است. از جمله سعدی و حافظ، من همشهری حافظم و سعدی، و با شعر آنها خیلی زود آشنا شدم. من همشهری حافظم که حتی قصایدش که پاره‌ای آنها را با غزل اشتباه گرفته‌اند، همگی کوتاه‌اند و مختصر. و همشهری سعدی‌ام که قصه‌های بوستان و قصه‌های گلستانش همگی جمعند و جور و مختصر. و اگر شعرهای من باز، روشن و زلال و شفاف و حتی ساده‌ است، این روشنی و زلالی را من از سعدی دارم. من از سعدی نکته‌ها آموخته‌ام؛ یکی سهل و ممتنع‌بودن شعرهای او را، و دیگری روشنی و شفافیت آنها را با دو ویژگی ممتاز: شیوایی و رسایی در اشعار سعدی مولف، نمرده است. من بوستان و غزل‌های روشن سعدی را بسیار خوانده‌ام. و بی‌شک روشنی شعرهایم را وامدار آن بزرگم و اگر پاره‌ای از شعرهای من از لحاظ چینش کلمات و عبارات خواننده را مجذوب می‌کند اینها را مدیون حافظم.»
اوجی فلسفه خوانده‌، و این در شعرش نمود دارد، به‌ویژه اینکه درون‌مایه‌ شعرش، بیشتر به فلسفه طبیعت گرایش دارد. او طبیعت در شعر را سکوی پرش خودش می‌داند برای حرف و نکته‌ای که در شعر می‌خواهد بزند؛ برای اندیشه‌ای که می‌خواهد بیانش کند؛ همان‌گونه که نیما چنین بود و چنین می‌کرد: «خانه‌ام ابری ا‌ست/ یکسره روزی ابری‌ است با آن.» نیما در این شعر، طبیعت را سکوی پرش خودش می‌کند تا بدبختی را بیان کند، تا سوز و سرمایی که جهان را در برگرفته بیان کند، در بیشتر شعرهای اوجی نیز چنین است: «کجاست بام بلندی؟ و نردبام بلندی؟ که بر شود وَ بماند بلند بر سر دنیا؟/ و بر شوی وَ بمانی بر آن و نعره برآری: هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!» در سطر آخر می‌توان طبیعت را دید، و آنطور که خودش می‌گوید «تنها طبیعت نیست، دردی است که تا اعماق جانت رسوخ می‌کند. دردی است فلسفی.»
منصور اوجی از شاعران تثبیت‌شده معاصر است که بسیاری در ستایش او و شعرش سخن گفته‌اند، از جمله محمد حقوقی و هوشنگ گلشیری و کامیار عابدی. خودش این تثبیت‌شدگی را این‌طور روایت می‌کند: «حقوقی وقتی در سال ۵۱ کتاب شعر نو از آغاز تا امروز (۱۳۰۱ تا ۱۳۵۱) یعنی پنجاه‌سال شعر ایران را منتشر کرد، نوشت که این شاعران یکی از آنها من بودم، به زبان و بیان خودشان رسیده‌اند. پس اولین ویژگی برای اینکه شاعری به تثبیت برسد رسیدن به زبان و بیان شاخص و ویژه خودش است که شعرشان را حتی بدون داشتن اسم و امضا در پای آن بشود شناخت. چنان‌که شعر شاملو را، اخوان را، فروغ را، آتشی را، آزاد را، و... بله هر شاعری برای اینکه تبیت شود، باید اول به این شاخصه دست یابد، و سرانجام کارش از غربال روزگار بگذرد و بماند، و در مورد من، دیگران باید بگویند و تا آن‌جایی که دیگران گفته‌اند من زبان و بیان خودم را دارم. و پاره‌ای از شعرهای من به اذهان عمومی راه یافته‌اند. از جمله: «هوای باغ نکردیم»، «کوتاه، مثل آه!»، «حافظه بی‌خاطرات» و شعرهای دیگر... اما این غربال روزگار است که سرانجام به قول نیما تکلیف همه را روشن خواهد کرد، تا که بماند و که برود.»

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST