کد مطلب: ۲۴۳۰۷
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹

فلسفه در تبعیدگاه

میلاد نوری

اعتماد: فلسفه تلاش مداومی است برای خودآگاه شدن به فرآیندهایی که نظر و عمل را شکل می‌دهند. در پیوندهایی که فرد با ساختارهای پیرامونش دارد، ایده‌ها در قالب روایت‌های خُرد و کلان بر ذهن و ضمیر او بار شده‌اند. فلسفه در مقام خودآگاهی، آزمون صدق روایت‌هاست تا «سیه‌روی شود آنچه در او غش باشد». فلسفه حرکتی است برای تبدیل شدن به جهانی عقلانی که با عبور از داشته‌ها و پیش‌پنداشته‌ها، می‌کوشد به سره و ناسره ایده‌ها راه یابد. اما آنچه توسط فیلسوف به پرسش گرفته می‌شود، ضمانت نظمی است که افراد، اعم از حاکمان و محکومان، کارفرمایان و کارگران و برخورداران و بی‌مایگان به آنها خو گرفته‌اند؛ این ایده‌ها که بوی تاریخ می‌دهند، با بازتولید ساختارها، راه آینده را می‌بندند. اینها با تفکر فلسفی که در جست‌وجوی خودآگاهی و آزادی است، بیگانه‌اند. 
فلسفه حرکت انسان برای تبدیل شدن به جهانی عقلانی است و خود آن عقلانی‌ساختن جهان است. این حرکت مستلزم گسستن از نظم‌هایی است که با روایت‌های مانوس، مشهور و مقبول برساخته شده‌اند. نظم‌هایی که در قالب دستگاه‌های نظری، شخصیت‌ها، عادت‌ها، ساختارهای اجتماعی و خلق‌وخوهای قومی جا افتاده‌اند و به نحو پیشینی، درستی یا نادرستی بینش و کنش فردی و جمعی را تعیین می‌کنند. فیلسوف، وجدان نقادی است که این نظم‌ها را به‌پرسش می‌گیرد تا از اموری که از- پیش- مهیا شده‌اند، وارهد. این وجدان نقاد رو به واگشایی و فراروی دارد،؛ از این رو، ناظر به هستی است که پیش روی اوست. همگنان که هر یک به ایده‌ای و نظمی خو کرده‌اند، نقادی او را طغیان علیه «حقیقت» می‌نامند. به این‌ترتیب درحالی که فیلسوف آگاهانه و آزادانه از «حقیقت» می‌پرسد، دیگرانی او را با مفهوم از- پیش-  مهیای «حقیقت»  محاکمه می‌کنند. 
تفکر فلسفی پاسداشت آگاهی و آزادی است. فلسفه به تعبیر مرلوپونتی «اساسا حرکتی است که همواره دانستن را به ندانستن و ندانستن را به دانستن باز می‌آورد». آنگاه که ایده‌ای بدل به روایت می‌شود به مثابه امری از- پیش- مهیا جا خوش می‌کند و با تبدیل شدن به ساختارهای خُرد و کلان، امکان رهایی از خودش را نفی می‌نماید. مردمانی که به این ساختارها و آن ایده‌ها خو گرفته‌اند، فیلسوف را که در باب اینها پرسش می‌کند وامی‌دارند تا تسلیم ایشان شود؛ با پافشاری فیلسوف برای نقد ایده‌های مألوف و گشودن راه آینده، همگنان چاره‌ای نمی‌یابند جز آنکه او را به تبعیدگاه بفرستند تا مبادا  غباری  بر خاطر گذشته‌خواه و گذشته‌اندیش ایشان بنشیند. فیلسوف خودآگاهی زمانه خود و وجدان نقادی است که می‌کوشد با برشدن از مشهورات و مقبولات و مسلمات به روشنی‌گاه هستی، خود آغازگاه اندیشه خویش و پنجره‌ای باشد که روی به آینده دارد اما چنین کسی به تبعید خواهد رفت زیرا حاکمان و محکومان به یکسان از خودآگاهی‌اش بیمناکند.  آدمیان با زبان زندگی می‌کنند؛ در نسبت‌های زبانی‌شان با یکدیگر به گفت‌وگو می‌نشینند؛ هم‌آوایی و همراهی ایشان در اندیشه‌ها و افکاری که نظم اجتماعی و سیاسی را ضمانت می‌کند سبب خواهد شد که سیاست، فرهنگ و اندیشه اموری غیرقابل‌تفکیک باشند.  به سبب همین پیوستگی،کسی که مساله‌ای فرهنگی را مطرح می‌کند، یا ایده‌ای را به پرسش می‌گیرد، یا روایتی را به  چالش می‌کشد، کنشگر سیاسی محسوب می‌شود که می‌خواهد نظم امور را به هم بریزد و سنت‌ها را تخریب کند. دلبستگان گذشته رودرروی فیلسوفی می‌ایستندکه با نگاه به آینده راه می‌پوید. فلسفه بدین سبب یک فراخوان است؛ فراخوان رهایی و دعوت به ندانستنی که بناست در منتهای مسیر به دانستن بدل شود؛ البته اگر شود. چنین فراخوانی توسط همگنان مخرب تلقی شده است. اما این فراخوان برای چیست؟ آیا جز این است فیلسوفی که تبعید می‌شود بیش از تبعیدکنندگانش به جهانی دلبسته است که زادگاه اوست؟ کسی که می‌اندیشد و فلسفه می‌ورزد، نظاره‌گر خویش، خودآگاهی جهان و وجدان نقادی است که هر دم می‌کوشد از ته‌نشین شدن ایده‌ها و روایت‌ها در ضمیرش جلوگیری کند. او در افق اندیشه‌های نو سیر می‌کند که مسیرش، آن سوی بینش‌های مألوف است. شبیه به کسی که نمک روی زخم می‌پاشد تا کرختی و خواب درجانش رسوخ نکند. اما از آن رو که بازبسته جهان، دلبسته هستی و مرافق کائنات است، فراخوان آگاهی و آزادی سر می‌دهد تا همگنان را به آینده رهنمون شود.گسستن و فرآروی از ایده‌ها و باورهای مشهور، مقبول و مسلم، مستلزم کارورزی مداوم با هستی است. انسان از آن رو انسان است که با هستی «انس» دارد و باز از آن رو انسان است که به آنچه با آن مأنوس است «نسیان» می‌ورزد. فلسفه‌ورزی توجه دم‌به‌دم به هستی است که هر دمی پیش می‌آید و آدمی با واپس ماندن در ایده‌ها و روایت‌ها آن را فراموش می‌کند.  ساختارها «اندیشه» را به انزوا می‌رانند؛ «تفکر» را تبعید می‌کنند و «فلسفه‌ورزی» را همچون خطا می‌نمایانند.کسانی که از باورهای مألوف پاسبانی می‌کنند، مردمانی که به ساختارهای گردگرفته عادت کرده‌اند را علیه فیلسوفان می‌شورانند و ایشان برای کشتن اندیشه هم‌داستان می‌شوند. اما فیلسوف از پیش خود را به تبعیدگاه فراخوانده، او ایده‌ها و روایت‌های مألوف را ترک گفته و گام در راهی بی‌بازگشت نهاده است. او می‌کوشد دیگران را به تبعیدگاه خویش فرابخواند، او داعی به سلوک ناتمام در عرصه هستی است اما مردمان که گاه به نادانی خود دلخوشند وگاه از نادانی دیگران نان و آبی یافته‌اند،  خواهان سکوت و سکونتند. فیلسوف همراه و مرافق و متوجه هستی است. او مسافری خستگی‌ناپذیر در منزلگاه‌های نادانی و پرسش است تا مگر در روشنی‌گاه عقل نظاره‌گر هستی باشد. او هر دمی نسبتی نو با هستی برقرار می‌کند و تاریخ خود را بازمی‌خواند و به خویش می‌اندیشد؛ غایت او جز این نیست که «خودآگاهی» خویشتن  باشد. 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST