کد مطلب: ۲۴۴۹۴
تاریخ انتشار: شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۰

کتابی درخشان، دلخواه و روان

دکتر احمدرضا بهرامپور عمران

درخشان، دلخواه و روان. تنها توصیفی که می‌توانم از پسِ خواندنِ «چخوف» اثرِ هانری تروایا بر زبان بیاورم، این است. و این تحسین، هم به‌سببِ زبردستیِ نویسندهٔ زندگی‌نامه است و هم به‌خاطرِ برگردانِ درخشانِ آن به زبانِ فارسی. پیش‌تر نامِ علی بهبهانی را تنها در فهرستِ مطالبِ مجلّات دیده‌بودم و این نخستین اثری است که از او خوانده‌ام. جستجو که کردم اثری دو جلدی با عنوانِ «تاریخِ ادبیاتِ روس» را نیز به فارسی برگردانده‌‌است. نکتهٔ دیگر آن‌که او با کریمِ امامی نیز همکاری‌هایی داشته‌است. ارزیابیِ ترجمهٔ بهبهانی را به اهلش می‌سپارم؛ اما همین‌جا ستایشم را به‌عنوانِ مخاطبی فارسی‌زبان نثارش می‌کنم. به‌راستی که دست‌مریزاد!
از گذشته‌های دور یعنی نخستین سال‌های دانشگاه، شیفتهٔ قالب‌های زندگی‌نامه، سفرنامه و خاطره‌‌نوشته‌ها بوده‌ام. همان سال‌ها، ازمیانِ آثارِ ایرانی تقریباً همهٔ آثارِ استاد اسلامیِ ندوشن و آلِ احمد و نیز چند اثر از رومن رولان و ایروینگ استون را خواندم. به‌ویژهٔ «شورِ زندگی‌ِ» استون که زندگی‌نامهٔ ونگوگ است و اسلامیِ ندوشن آن را روان و رسا و زیبا به فارسی برگردانده‌است. لذتی را که از خواندنِ «ضدّ‌ خاطراتِ» آندره مالرو (با ترجمهٔ زنده‌یادان سیدحسینی و نجفی) نصیبم شد نیز، هرگز فراموش‌نمی‌کنم.برخی از آثار چخوف را نیز در همان سال‌های پیش‌گفته خوانده‌بودم. روزِ گذشته اوقاتم با «چخوف» نوشتهٔ تروایا خوش شد.‌ مروری دیگربار بر برخی آثارِ چخوف و نیز زمینه و زمانهٔ خلق‌شدن‌شان برایم دل‌انگیز بود. گزارشِ تروایا (که چندین اثرِ مستند و داستانیِ دیگر دربارهٔ تولستوی و داستایفسکی و گوگل نیز تألیف‌کرده) درعینِ ایجاز، دقیق و خوش‌ساخت و جذّاب است. «چخوفِ» تروایا همان چخوفِ نازنینی است که انتظارش را داریم: مغموم، گزنده، خونسرد، باریک‌بین، مردم‌آمیز، سیاست‌گریز و درعین‌حال بی‌پیرایه و موجزنویس و درنهایت بیمارمزاج. چخوفی که بی‌تلاشی به عضویّتِ فرهنگستانِ روسیه درمی‌آید، و راحت‌تر از آن، درپیِ انگیزه‌ای انسانی و اجتماعی از عضویتِ در آن کناره‌می‌گیرد. در گزارشِ تروایا شاهدِ چخوفی هستیم که با نمایشنامهٔ «ایوانوف» خوش‌می‌درخشد و با «دایی وانیا» و «سه خواهر» و «بانو با سگ» [ملوس] تثبیت می‌شود و به‌مددِ ده‌ها داستان و نمایش‌نامهٔ کوتاه و بلندش، به‌سرعت درردیفِ غول‌های ادبیات روس جای‌می‌گیرد. چخوفی که در روزگارِ حیاتش، به نویسنده‌ای کلاسیک بدل می‌شود. نویسنده_‌پزشکی که سرِ پیریِ البته زودرسش و درعینِ دست‌و‌پنجه‌نرم‌کردنِ با برونشیت و واریس و بواسیر (که از جوانی دچارشان شده‌بود)، به سراغِ نوشتنِ «باغِ آلبالو» رفت: آخرین شعلهٔ بلندِ شمعِ روبه‌خاموشیِ ادبیاتِ روس.
هانروی تروایا به‌خوبی زمینهٔ خانوادگی و درگیری‌های درونی چخوف با خانواده‌اش را به‌تصویرکشیده‌است. پدری عصبی‌مزاج و ناسازگار و سخت‌گیر. مادری معصوم و بردبار. برادرانی و خواهرانی به‌نسبت فرهیخته و رشدیافته در طبقه‌ای متوسّط. حضورِ دختران و زنانِ گوناگون در زندگیِ چخوف و لاف و گزاف‌های برخی از آنان دربارهٔ ارتباطِ خویش با او، بخشی دیگر از جذّابیّت‌های اثر است. به‌ویژه تصویری دقیق از شخصیتِ اولگا که بازیگرِ برجستهٔ تئاتر بود و چخوف درنهایت با او پیمانِ زناشویی می‌بندد‌ و تا پایانِ عمر با او به‌سرمی‌برد. آن دو، نخست رابطه‌ای عاشقانه و به‌تدریج کج‌دارو‌مریز با هم داشتند.بنابر گزارشِ مستندِ تروایا، چخوف به الهیّات کم‌توجه بود و درعین‌حال روحی بی‌قرار داشت. چخوف به‌رغمِ بیماری‌های گوناگونش بسیار پُرسفر و پرتکاپو نیز بوده‌است.داوری‌های چخوف دربارهٔ نویسندگان، به‌ویژه نویسندگانِ روس، از دیگر جذّابیت‌های اثر است. چخوف داستایفسکی را تاحدّی درازنویس می‌دانسته و پیامبربازی‌های تولستوی اخلاق‌گرا را چندان نمی‌پسندیده. هرچند «آنا کارنینا» را درخشان ارزیابی‌می‌کرده‌. او معتقد بوده تنها یک‌دهمِ آثارِ تورگنیف ماندگار خواهدشد، ازجمله «پدران و پسران» . چخوف هم‌چنین به‌رغمِ روابطِ خوب با گورکیِ جامعه‌گرا، آثارِ او را زیاده‌ سیاست‌زده و مخاطب‌شیرفهم‌کن ارزیابی می‌کرده‌است. او امیل زولا را نه به‌خاطرِ نویسندگی که بیش‌تر به‌سببِ موضع‌گیریِ انسانی‌اش در ماجرای دادگاه دریفوس و شجاعتِ مثال‌زدنی‌اش، می‌ستود.
اهمیّت دیگر اثرِ تروایا، ترسیمِ چگونگیِ مواجههٔ چخوف با مجلّات و ناشران و نیز کارگردانانِ نمایشنامه‌هایش است. ازجمله درمی‌یابیم او در این زمینه‌ها اغلب مغبون بوده‌است. رابطهٔ طولانیِ کاری‌اش با استانیسلافسکی که کارگردانی صاحب‌سبک بوده، خالی از گله‌ها و اختلافِ سلیقه‌هایی نبود. این رویارویی‌ها در اجرای «باغِ آلبالو» بیش‌تر خودش را نمایان ساختچخوف که در اوجِ نقاهت به‌سرمی‌بُرد و با تشویق‌های اولگا، فصل‌به‌فصل نمایش را به کارگردان می‌رساند، معتقد بود  استانیسلافسکی روحِ کمیکِ اثرِ او را درنیافته و آن را به ملودرامی اجتماعی و خانوادگی تقلیل‌داده‌است. چخوف هم‌چنین اعتقادی به افزودنِ افکت‌ به نمایش نداشت و می‌پنداشت این شگردها کار را مصنوعی جلوه‌‌می‌دهد. او هم‌چنین بیش‌تر خواهانِ کنشِ درونیِ شخصیت‌ها بوده تا عملِ بیرونی‌شان.
این سطرها را قلم‌انداز و شوق‌آمیز و متأثّر از اثرِ درخشانِ هانری تروایا بر صفحه آوردم.‌ به علاقمندان پیشنهادمی‌کنم «چخوف» را بخوانند و از هنرِ نویسنده و تبحّرِ مترجمِ اثر لذت ببرند.


* چخوف، هانری تروایا، ترجمهٔ علی بهبهانی، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST