کد مطلب: ۲۴۷۷۸
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰

هر فرهنگی شایسته احترام است؟

بیخو پارخ/ ترجمه و انتخاب: دکتر منیرسادات مادرشاهی

اعتماد: گفته می‌شود که ما وظیفه داریم به همه فرهنگ‌ها به‌طور مساوی احترام بگذاریم. این یک دفاع غلط از موضوعی مهم است. درست است که ما وظیفه احترام به اشخاص را داریم و این احترام علاوه بر خیلی چیزهای دیگر شامل احترام به استقلال آنها و حق‌شان در مدیریت زندگی‌شان بر وفق مرادشان هم هست اما احترام مانع نقد و ارزیابی انتخاب‌های آنها و روش زندگی‌شان نمی‌شود. روشن است که قضاوت ما درباره زندگی آنها باید براساس فهم همدلانه دنیای تفکر آنها از درون باشد وگرنه ارزیابی درستی نخواهد بود و عادلانه نیست. بنابراین اگر بعد از ملاحظات دقیق و شنیدن دفاعیات آنان متوجه بشویم که انتخاب‌شان منحرف، ظالمانه و غیر قابل قبول است هیچ وظیفه‌ای در احترام نداریم و حتی وظیفه داریم احترام نکنیم. حق انتخاب آنها به جای خود محترم است ولی این احترام برای طریقه اجرایی و اِعمال انتخاب‌شان نیست. جدایی میان حق انتخاب آنها و اِعمال حق انتخاب هم مطلق نیست و در مواردی که اِعمال حق انتخاب حاوی ظلم سازمان‌یافته فاحشی نسبت به دیگران باشد اصلا در اینکه فرد از اِعمال انتخاب خود لذت می‌برد هم شک می‌کنیم.
بد نیست که سوال را بدین صورت مطرح کنیم که رفتار مناسب با فرهنگ‌های دیگر چیست. پاسخ این است که هر فرهنگ دو بعد دارد؛ یکی جامعه متعهد به فرهنگ و دوم محتوا و ویژگی آن فرهنگ. بنابراین احترام به فرهنگ شامل هم احترام به حق جامعه نسبت به فرهنگ خود و هم محتوای آن فرهنگ می‌شود. این دو احترام ولی دارای اساس یکسانی نیست. ما به دلایل مختلفی به حق جامعه نسبت به فرهنگ خود احترام می‌گذاریم. مثلا به دلیل اینکه انسان باید در انتخاب روش زندگی آزاد باشد، اینکه فرهنگ هرجامعه به تاریخ و هویت آنها وابسته است و برای‌شان خیلی اهمیت دارد یا اینکه همه جوامع حق یکسانی نسبت به فرهنگ خود دارند و تبعیض بی‌اساس است. 
اما برای محتوای فرهنگ، احترام ما براساس ارزیابی محتوا و زندگی مناسبی است که فرهنگ برای اعضایش ممکن می‌سازد، چون هر فرهنگی به زندگی انسان معنا و ثبات می‌دهد و اعضایش را به شکل یک جامعه به هم پیوند می‌دهد و انرژی خلاق و غیره تولید می‌کند، شایسته احترام است. اما اگر بعد از مطالعه دقیق و همدلانه به این نتیجه برسیم که در کل کیفیت زندگی که برای اعضایش ارایه می‌کند چندان دلپذیر نیست، نمی‌توانیم با آن موافق بوده و احترامی مساوی فرهنگ دیگری برایش قائل باشیم که در این جنبه‌ها بهتر است. اگرچه همه فرهنگ‌ها باارزشند و شایسته احترام اولیه هستند ولی همه ارزش یکسانی ندارند و شایسته احترام مساوی نیستند. وقتی درباره فرهنگ‌های دیگر قضاوت می‌کنیم همان‌طورکه قبلا گفته شد باید دقت کنیم مهر تصورات خود را بر آنها نزنیم. اگرچه ما در ارزیابی فرهنگ‌ها باید بر انواع ارزش‌های همگانی مثلا بر کرامت انسان مصر باشیم ولی آن را با فردگرایی لیبرالی مقایسه و اشتباه نکنیم. همین‌طور به‌طور کلی اگر یک جامعه فرهنگی ارزش و کرامت انسان را احترام می‌گذارد، در محدوده منابعش حافظ منافع بشر است، تهدیدی برای دیگران خارج از فرهنگش نیست، از همگرایی اکثریت اعضایش برخوردار است و از این‌رو شرایط پایه‌ای زندگی خوبی را برای آنها فراهم می‌کند شایسته احترام است و باید به حال خودش واگذاشته شود. 
وقتی با فرهنگ دیگری روبه‌رو می‌شویم، باید به حق مساوی جامعه مربوط به آن در گرامیداشت و زندگی بر اساس آن فرهنگ احترام بگذاریم و در عین حال باید محتوای آن را ارزیابی و قضاوت کنیم. اینجا جایی است که یکتاانگاران و فرهنگ‌گراها به خطا می‌روند. یکتاانگاران تصور می‌کنند که چون برخی فرهنگ‌ها بهتر هستند حق دارند که خود را بر دیگر فرهنگ‌ها تحمیل کنند. یعنی با تمرکز بر محتوای فرهنگ، اصل احترام اولیه به فرهنگ‌ها و حق جامعه به پاسداشت فرهنگ خود را نادیده گرفته‌اند. فرهنگ‌گراها اشتباه دیگری مرتکب می‌شوند و به عکس تصور می‌کنند چون هر جامعه حقی برای نگه داشتن فرهنگ خود دارد ما نمی‌توانیم فرهنگ‌شان را ارزیابی و نقد کرده و برای تغییر آن فشار بیاوریم. درحالی که ما باید حق جوامع را در نگه داشتن فرهنگ خود محترم بدانیم ولی در نقد عقاید و رفتارهای فرهنگی آن آزاد باشیم و در موارد استثنایی که عقاید و رفتارهای یک فرهنگی را ظالمانه و غیر قابل تغییر یافتیم در احترام به حق استقلال آن شک کنیم. به هر حال هر جامعه فرهنگی منابعی برای اصلاح در دست دارد و اصلاح عقاید بنیانی و رفتارهای بنیانی فرهنگ بهتر است از درون انجام بگیرد، زیرا به ندرت پیچیدگی‌های فرهنگ‌ها از برون قابل درک است. درعین اینکه به حق برای تغییر و ایجاد دموکراسی داخلی و مباحثه باز در جامعه فرهنگی پافشاری می‌کنیم باید به‌طور کلی به حق استقلال آن احترام بگذاریم. در مورد فرهنگ‌های خارج از محدوده سرزمینی حق و وظیفه ما محدود است. ولی اگر داخل محدوده سرزمینی زندگی ما باشد بسته به اینکه خواسته جامعه فرهنگی مثل گروه‌های بنیادگرای مذهبی فقط درحدخود مختاری برای زندگی خودشان باشد، یا مثل جامعه بومی‌ها بخواهند ارتباط حداقلی با جامعه بزرگ‌تر داشته باشند یا مثل مهاجران بخواهند که در جامعه بزرگ‌تر ادغام شوند مسوولیت ما متفاوت است. هرچه پیوستگی جامعه فرهنگی با جامعه فرهنگی بزرگ‌تر بیشتر باشد، جامعه بزرگ‌تر حق و تکلیف بیشتری درباب روش زندگی آنها دارد.
در همه این موارد یک نکته کلی را باید درنظر داشت. هنوز بخش‌هایی از جامعه غربی مثل مسیونرها تصور می‌کنند که دیگر جوامع نمی‌توانند از درون اصلاح شوند و نیاز به هدایت و رهبری دارند. این تصور اشتباه بیشتر منشأ استعمار و نواستعمار و دیگر انواع خشونت است. طی دو هزار سال، کشتار میلیون‌ها یهودی و بیشتر از نیمی از این کشتار به خاطر نژادپرستی درغرب اتفاق افتاد. اگر جوامع غربی توانستند از طریق انتقاد از خود و بدون کمک خارجی اصلاح شوند، دلیلی ندارد که مردمان دیگر نتوانند مگر اینکه فرض کنیم که نسل‌های دیگر بشر از نوع فروتری هستند!

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST