کد مطلب: ۲۴۸۰۷
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

در تنهایی خودش غرق بود

کاووس حسن‌لی

ایران: اوجی رفت اما در بسیاری از شعرهای او، زندگی به تمام معنی جریان دارد و عشق تمام‌قد ایستاده است. بوی معطّر طبیعت شیراز، بوی باغ‌ها و گل‌ها و پرنده‌های شیراز در کوچه‌باغ‌های شعرش منتشر شده است. از این به بعد همین عطرهای دل‌انگیزند که او را در ما می‌دمند و ما را از او پر می‌کنند. اوجی تجربه‌های شخصی خودش را شعر کرد. او همیشه پیرامون خودش را از پنجره شعر می‌دید و همیشه پر از الهام شاعرانه بود. با عینک دیگران پیرامونش را نگاه نمی‌کرد؛ با چشمانِ خودش تماشا می‌کرد. این همان چیزی است که نیمای بزرگ بسیار بر آن تأکید داشت: عینیت. عینیت! سلوک شخصی ویژه خودش را داشت. بیشتر اوقات در تنهایی خودش غرق بود. شاید همین یگانگی، همین رهایی، همین تنهایی و همین خلوت‌های رشک برانگیز بود که از اوجی، شاعری نامدار برآورد. به دام هیچ گروه، حزب و دسته و... نیفتاد. سروده‌های ساده اوجی پُر است از تمرکزهای هنری، پر است درنگ‌های بهت‌آمیز و پر است از حیرت‌های شاعرانه - اما آنچه مهم‌تر است این است که او از چیزهایی حیرت می‌کند که هر روز و هر شب همه می‌بینند و هیچ حیرتِ آنها را برنمی‌انگیزد. اوجی به درجه‌ای از حساسیت شاعرانه رسیده بود که دیدار ساده‌ترین عناصر طبیعی پیرامونش او را به حلول و به استغراق می‌کشید و او را به یگانگی با پدیده‌های پیرامون و به درنگ در هستی می‌برد:
شاخه‌ای از ماه/ دلو بیارید/ آب برآرید/ وه که شکفته است/ شاخه‌ای از ماه/ تنگ دل چاه
نه این پنجره/ نه این شکوفه نارنج/ و نه این گنجشکک صبح/ هیچ‌کدام به تنهایی کفایت شعری را نمی‌کنند/ هیچ‌کدام/ که سراپا، چشم باید باشی و هوش/ چشم به راه تلنگری بی‌گاه بر رگ جانت/ تا قلمی برگیری و بنویسی/ که این پنجره و این شکوفه/ و این گنجشک صبح/ هر کدام شعری است به‌تمام/ تن‌ها کافی است چشمی آنها را ببیند و/ هوشی آنها را بشنود و/ قلمی برگیرد
و همین درنگ و همین حلول و همین استغراق است که در سروده‌هایی اغلب منسجم و خوش‌ساخت به‌شعر درآمده و اوجی را از بسیاری دیگر متمایز و متفاوت کرده است. در هریک از سروده‌های اوجی با اتفاقی شاعرانه روبه‌رو می‌شویم. گاهی عاطفه‌ای عمیق، گاهی اشاره‌ای دقیق و گاهی تصویری رقیق این انگیزش شاعرانه را پدید می‌آورند. خواننده شعر اوجی برای درک لحظه‌های شاعرانه او دست‌کم باید در درنگ و تأمل با خود او مشترک باشد، یعنی خصلتی همچون منصور اوجی باید داشته باشد تا بهتر بتواند به یک آشتی همه‌جانبه با شعر او برسد و «آن»های موجود در سروده‌هایش را دریافت کند. سادگی شعرهای او برای برخی از خوانندگان ساده‌انگار می‌تواند فریبنده باشد و آنها را از مشارکت در عاطفه‌های شاعرانه باز دارد. به‌گمانم برای دریافت کامل‌ترِ زیبایی‌های هنری و لذت از عطر و بوی حقیقی اشعار اوجی باید به کوچه‌باغ‌های شعرِ او راه یافت؛ در آنها قدم زد و قدم زد و قدم زد و دل سپرد و همدل شد و تماشا کرد و تماشا کرد و کم‌کم به کشف شاعرانه رسید و لذت هنری برد. وگرنه تماشای درخت‌ها و گل‌ها و پرنده‌ها تنها از بیرون باغ و از روی دیوار، نمی‌تواند همه زیبایی‌ها را بازنماید و پیشِ چشم آورد.

 سکوت سنگ چه زیباست زیر این نیلی
سکوت سنگ چه بشکوه، در هزاران سال
سکوت سنگ...
سکوت یعنی من
(سکوت سنگ)
کلام یعنی تو
و شعر یعنی کلام سنگ شده

  تردیدها، وقتی که می‌آیند
خانه خرابت می‌کنند ای مرد
این موریانه/ بیدها
در خانه جانت.
تردیدها
وقتی که می‌آیند.

 خوشا گلی که بروید مدام و تا به پس مرگ.
که مرگ، خط زدن جسم ماست از دنیا
و نام پاره‌ای از ما.
ولی نه نام تو، شاعر،
ولی نه نام شما،
خوشا گلی که ببوید مدام...

 کجاست بام بلندی
و نردبان بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی و بمانی بر آن و نعره برآری:
«هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت»

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST