اعتماد: از زمان انتشار نخستین کارهای مریم رییسدانا در مطبوعات بیش از سه دهه میگذرد. از این نویسنده، شاعر، مترجم و روزنامهنگار ایرانی ساکن امریکا و دانشآموخته مترجمی زبان فرانسه تاکنون کتابهای مختلفی منتشر شده اما از اولین ترجمههای او باید به دو نامه اداری از صادق هدایت اشاره کرد که برای اولین بار درکتابی با نام «نامههای صادق هدایت» منتشر شد. «نوشتههای فراموششده صادق هدایت»، «هدایت در بوته نقد و نظر» و «بررسی آثار و آرای هدایت» 3 کتاب اول رییس دانا هر کدام با تاخیری چند ساله منتشر شدند. «عبور» اولین مجموعه داستان او در سال ۱۳۸۲ خورشیدی منتشر شد. «زمان گمشده»، شعرهای ژاک پرهور، شاعر فرانسوی از کتابهایی است که با ترجمه رییسدانا منتشر شده که با شناختنامه هنری و سیاسی شاعر همراه است. «متلک پتلک» کتابی از او در حوزه طنز است که سال ۲۰۱۵ وبسایت آمازون امریکا آن را منتشر کرد. سال ۱۳۹۷ هم دفتر شعر او به نام «سایه آسوریک» در ایران منتشر شد. به تازگی هم نشر نگاه «شاهزاده و گدا» ی مارک تواین را با ترجمه او چاپ و منتشر کرد. رییسدانا جوایزی از «جایزه ادبی صادق هدایت» و «جشنواره داستان کوتاه اصفهان» را هم به خاطر داستانهای «جزیرهای در دل تهران بزرگ» و «آوازآ» در کارنامه دارد. او سال ۱۳۸۵ از تهران به پاریس مهاجرت کرد و سال ۱۳۸۹ از پاریس به کالیفرنیا. به بهانه انتشار کتاب جدیدش با او گفت وگو کردیم.
دوست دارم گفتوگو را با پرسشی درباره کتاب «متلک پتلک» آغاز کنم. نوعی شاهد طنز ظریف و در عین حال تلخ در این کتاب دیده میشود. خاستگاه این خشم و خنده کجاست؟
قبلا هم در جایی گفته بودم که هدف طنز روشنگری است؛ شیوهاش انتقاد و زبانش شوخی؛ به امید ساختن و بهتر شدن. هر نویسندهای که طنز را انتخاب میکند خودآگاه و ناخودآگاهش حتما اصرار به نقد دارد. در دفتر شعر نیز من این نگاه را دارم؛ یعنی نگاه انتقادی و اعتراضی به رویدادهای خشن و ناپسند اطرافم. در ضمن هنرمند در خلأ که زندگی نمیکند. او متاثر از رخدادهای پیرامونش مینویسد. من که نمیتوانم به خودم بگویم خب حالا بنشین پشت میزت و یک شعر عاشقانه بنویس! باید عشق را ببینم تا آن را بنویسم. ما هر لحظه زیر بمباران اخبار دهشتناک هستیم. همینها میشود بستری برای سرودن شعر یا تولید آثار دیگر. در «متلک پتلک» هم این خط سیر وجود دارد ولی به فراخور سبک از تلخی زبان کاسته شده و شیطنت به جوهره کار وارد شده است. در مجموعه داستانهای جدید من هم که هنوز در ایران منتشر نشدهاند، رگههای طنز مشهود هستند. به نظرم یکی از ویژگیهای ادبیات عصر ما میتواند بهرهمندی از طنز باشد.
با توجه به جواب شما آیا میتوانیم بگوییم بخشی از شعرهای شما سیاسی است؟
به هیچوجه. شعرهای من سیاسی نیستند. تفاوت است بین شعر سیاسی و شعری که سویه نقد و اعتراض دارد. شعرهای من در گروه دوم قرار میگیرند. مگر شعرهای فروغ نقد وضعیت جامعه نبود و نیست؟ آیا شعر فروغ سیاسی است؟ وقتی میگوید «این زمان خسته مسلول». این زمان خسته مسلول کماکان ادامه دارد و منِ شاعر که نبضم با نفسهای زمانه میزند، شعرهایم نیز صدای آلام زمانه است. شعر سیاسی شعاری بیش نیست اما شعری که توان متعهد کردن داشته باشد، شعر است.
بله، شعر سیاسی و انتقادی دو گونه متفاوتند. روزی از شمسلنگرودی سوال کردم که آیا شعر «ندا» سیاسی است یا اعتراضی- انتقادی؟ و ایشان گفتند شعر ندا صد درصد سیاسی است. حالا از نظر شما شعر «شهلا» که در «سایه آسوریک» آمده سیاسی است یا اعتراضی؟ و چرا؟
اگر منظور از شعر سیاسی، شعرهایی باشند که براساس نوعی از ایدئولوژی سروده میشوند به منظور تهییج و ایجاد خیزش در تودهها، خب شعر من این خاصیت را ندارد چون یکی از هدفهای من چه در شعرهایم و چه داستانهایم حفظ سویه انتقادی و اعتراضی است. اگر اثری ادبی از روی آرمان و ایدئولوژی سروده شود، تبدیل به شعار میشود. کم نبوده و نیستند شاعران و نویسندگانی که استعداد و خلاقیت خود را صرف آرمان و ایدئولوژی خود کردند و متاسفانه سهم بسیار اندک و محدودی از ایشان درگستره ادبیات جهان باقی مانده است. حال اگر شعری بتواند ضمن ارایه ایدئولوژی خود قابلیت جاری شدن در قلب مردم را پیدا کند، کار خودش را انجام داده؛ اما به هر حال در پاسخ به پرسش شما و شعر شهلا باید بگویم که این شعر نقد آسیبشناسی اجتماعی است. چرا زنی به این ورطه هولناک میافتد؟ چرا عشق که باید در زندگی حس آزادی و رهایی به همراه داشته باشد، میشود طناب مرگی به دورگردن زن؟ و اصولا چرا اجتماع امکان قانونی برای مرد فراهم میکند تا با تصمیمهای نابخردانهاش عواقب دهشتناکی را برای انسان به بار آورد؟
از لحاظ نشانهشناسی، آیا نیاز به علامت تعجب در شعر «سکوت پرنده» بود؟ میبینمت، پرنده/ در ژرفای خود/ پر میکشی!/ بیجهت/ بیگفتوگو/ و در سکوت درخت/ شنیده میشوی».
در ادبیات فارسی نوعی از آرایه ادبی وجود دارد به نام تناقضنما، تضاد یا پارادوکس و آن آوردن دو واژه یا دو معنی در یک بافت و ترکیب است که به ظاهر متناقض و متضاد به نظر میرسند. مثلا در این بیت از حافظ: «درخلاف آمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم». کسب جمعیت خاطر کردن از یک چیز پریشان و آشفته که بسیار متناقض و تصویری بینهایت زیبا را نشان میدهد. در شعر من نیز کلمههای متضاد سکوت و شنیدن و همین طور پر کشیدن (پرواز) و ژرفا کنار هم قرار گرفتهاند. از این رو راوی یا گوینده شعر از این اتفاق بسیار متعجب شده که چگونه پرندهای میتواند به ژرفای خود به درون خود پرواز کند؟ حال سوال شما این است که چرا در شعر از علامت تعجب استفاده کردهام؟ خب در شعر فارسی شاید چندان استفاده از علایم نگارشی مرسوم نبوده ولی من فکر میکنم همانطورکه شناسنامه شعر امروز با مضامین همین عصر مُهر خورده است، چرا علایم نگارشی در شعر سایه نزند؟ این علایم درواقع و اساسا از غرب وارد ادبیات فارسی شدهاند و امروز هم بیش از پیش در شعر مورد استفاده قرار میگیرند. اخوان ثالث، شاملو، رویایی و... نیز در شعرهایشان از آن استفاده کردهاند. همانطورکه جبران خلیل جبران، ژاک پرهور و دیگر شاعرانِ غربی. مگر نه اینکه شعر هم مانند داستان راوی و گویندهای دارد. پس این راوی حق دارد تعجب کند، بخندد، شوخی کند، احساس ملال کند یا... و این علایم میتوانند از نظر بصری هم زیر چشم خواننده تایید معنای شعر باشند. علامت تعجب پر از احساس است و خیلی چیزها را روشن میکند. میتواند خطابی باشد، تاکید باشد، تعجب، طنز، تحسین و حیرت هم باشد.
شما هم ایران کتاب چاپ کردهاید و هم خارج. چه وجوه تفاوت یا اشتراکی بین شاعران ایرانی و غیرایرانی میبینید؟ و وضعیت نشرکتاب در ایران و خارج از ایران چگونه است؟
سوال شما را در مورد انتشار چاپ کتاب در خارج از کشور و ربط آن با مقایسه میان شاعران ایرانی داخل و خارج کشور نمیفهمم. چرا چنین مقایسهای در ذهن شما شکل گرفته است؟ شاعر همه جا شاعر است، وطنش زبان اوست. از دیدگاه من واقعا فرقی نمیکند شاعر در چه جغرافیایی زندگی کند؛ مادامی که ادبیات قلمرو آفرینش او باشد و اثرش اصالت داشته باشد. ولی اگر احیانا پرسش شما مربوط بشود به ارزش و تاثیرگذاری ادبیات فارسی در خارج از ایران هنوز زمان آن فرا نرسیده که بتوان نظری دقیق در این مورد داد. گرچه هر روز حداقل یک کتاب ایرانی در لسآنجلس منتشر میشود و به شکل متناوب خبر انتشار کتابهای فارسیزبان در بیرون از مرزهای ایران به گوشمان میرسد و به اینها باید اضافه کنم، انتشار دهها نشریه ماهانه، فصلنامه وگاهنامه چه به شکل کاغذی و چه به صورت مجازی در وبسایتها. تولیدات ادبی بسیار زیاد هستند ولی شناسایی حضور ادبیات فارسی درپیکره جهان ادبیات بسیار زود است و اما بخش نخست پرسش شما درباره انتشارکتابم در خارج از کشور؛ من کتابم را به کمک وبسایت آمازون منتشر کردم. وبسایت آمازون این قابلیت را دارد که میتواند علاوه بر خرید و فروش کالاهای گوناگون، کتاب را نیز به هر زبانی منتشر، چاپ و پخش کند بدون صرف حتی یک دلار فقط باید مهارت تکنیکی داشت. البته این موضوع مربوط میشود به قبل از ماجرای تحریمها. در حال حاضر گویا زبان فارسی نیز تحریم شده است؛ چون انتشار کتاب روی آمازون تا جایی که بنده اطلاع دارم دیگر مقدور نیست و توجیهشان هم این است که زبان فارسی توجیه اقتصادی ندارد. من واقعا اطلاع ندارم این حرف چقدر ریشه در واقعیت دارد. به هر رو من تجربه بسیار لذتبخشی با آمازون داشتم. بدون تلف شدن وقت و بدون نگرانی از ممیزی کتابم را منتشر کردم و بعد سلسلهنشستها و رونماییهای کتابم در امریکا و اروپا که به فروش کتابم کمک کرد. امیدوارم زبان فارسی از تحریم خارج شود و نویسنده فارسیزبان بتواند کتابش را بیدغدغه به نشر و چاپ برساند. درخصوص تفاوت انتشار کتاب در ایران و خارج هم که پرسیدید تقریبا همان اشکالاتی که برای انتشار کتاب در ایران هست از جمله قرارداد ناشر با مولف که چندان عادلانه نیست با ناشران ایرانی خارج از کشور هم شوربختانه همین مشکلات وجود دارد. از این رو من هنوز به امضای چنین قراردادهایی تن ندادهام. مشکل دیگر اینکه در بسیاری اوقات، رفتارشان با کتاب مثل یک بچه سرراهی است. به این معنی که پس از چاپ کتاب هیچگونه حمایت یا معرفی از سوی ناشر در مطبوعات و رسانهها دیده نمیشود و این نقطه ضعف بسیار جبرانناپذیری است برای نویسنده. یک ناشر حرفهای پشت کتاب و نویسنده میایستد و آن را تبلیغ و معرفی میکند تا کتاب به دست مخاطب برسد و ارتباط فرهنگی میان نویسنده و مردم برقرار شود.
این روزها با توجه به قرنطینه خانگی به خاطر کرونا مشغول نوشتن هستید یا نه؟
بله، من تقریبا از همان روزهای اول اعلام قرنطینه مشغول به کار جدیدی شدم. از حدود یک سال پیش مشغول ترجمه یکی از آثار ادبیات کلاسیک، یکی از رمانهای مارک تواین نویسنده امریکایی یعنی «شاهزاده و گدا» شدم و پس از پایان ویرایش و نوشتن مقدمه به تازگی منتشر شده. در دوران کودکی فکر میکنم انیمیشن آن را دیده بودم ولی هیچ فکر نمیکردم چنین نثر سخت و کلمههایی دشواری داشته باشد. داستان این قصه از نظر تاریخی بازمیگردد به قرن شانزدهم انگلستان یعنی اواخر قرون وسطی. نویسنده گرچه یک رمان در نوع سرگرمی نوشته ولی ژانر واقعگرایانه و تاریخی آن اشاره به پادشاهی ادوارد ششم پسر هانری هشتم دارد که در 10 سالگی به پادشاهی رسید. زندگی این کودک (پادشاه) مرا به یاد احمدشاه قاجار میاندازد که در 11 سالگی به پادشاهی رسید. چند صباحی سلطنت کرد و بعد در سنین جوانی هم درگذشت. چنین سرانجامی برای پادشاه ادوارد ششم نیز در انگلستان رقم خورده است. رویدادهای این کتاب گرچه از نگاه طنازانه مارک تواین روایت میشوند ولی ریشه در تاریخ قدرقدرت امپراتوری انگلستان دارد و تصویرگری ناب و دقیقی دارد بر تسلط بدون شرط شاه - خدا بر تمام آحاد جامعه. حضور خانمانبرانداز جادو و خرافه حتی بر سیستم قضایی کشور، فساد میان سیاستمداران و ردههای بالای حکومت، ظلم به طبقه فرودست جامعه، آیینهای مبتذل درباری و بسیاری جنبههای ظریف دیگر.
چرا گفتید ترجمه آن کار دشواری بود؟
به دلیل تفاوت فرهنگی و مذهبی در دو کشور، یافتن معادلهای مناسب برای شغلهای درباری بریتانیا در آن زمان کاری است بیاندازه سخت؛ مثل کشف واحهای در شورهزار. از این رو کتاب حدود 100 پاورقی دارد. شغلهایی که صدها سال است دیگر وجود خارجی ندارند و از هر ۲۰۰ انگلیسی و امریکایی یک نفر هم نمیداند اصلا این مشاغل چه معانی دارند. بیجهت نیست برای این کتاب دیکشنری مخصوصی تهیه و کتابهای متعددی دربارهاش نوشته شده تا رمزگشایی شود. دوستی که در معادلیابی این مشاغل به من کمک سخاوتمندانهای میکرد به شوخی و به واقع میگفت این ترجمه از انگلیسی به فارسی نیست بلکه از هیرگلیف به فارسی است. مورد دیگری که میتوانم در مورد سختی کار اشاره کنم، استفاده مارک تواین از کلمههای آرکاییک و قرون وسطایی در سراسر رمان است. در پایان کتاب برخی از این واژگان را برای علاقهمندان در صفحهای مجزا نوشتهام.
به عنوان آخرین سوال مهاجرت شما چه تاثیری بر شعر و داستان شما گذاشته؟ اگر بخواهید کارنامه ادبی پس از جلای وطن خود را در قالب ادبیات مهاجرت در نظر آورید.
کامپیوتر را که باز میکنم، ویندوز صفحههای متعددی را برابر دیدگانم به نمایش میگذارد. با کلمه مهاجرت نیز پنجرههایی هستند که یکی پس از دیگری در ذهنم گشوده میشوند: پرواز پرندگان مهاجر بر سینه آسمان، سفر اودیسه در اسطوره، نویسندگان روسی دور از اتحاد جماهیر شوروی، نقاشان اروپایی در ایالات متحده در دوران جنگ دوم، رفتن مولانا از بلخ به قونیه و آن بزرگترین هجرت تاریخ از مکه به مدینه. خیلی پیچیده است که من خودم از تاثیر مهاجرت بر آثارم نظری بدهم ولی میتوانم تا حدودی بگویم هجرت چه تاثیری بر خودم گذاشته است. اگر هدف از آمدن به این دنیا و رفتن از آن رشد و تکامل ما باشد، تلاش کردهام معاشری برای تشنگیهای روحم بیابم با نگاه به درخت، به ریشههایش و ریشههای خودم که در من است و در ذهن من. از جایی که آمدهام و غذای این ذهن و جان چیزی نیست جز ادبیات جهان.