اعتماد: وقتی حوالی زمستان سال ۱۳۹۸ خورشیدی اخباری مبنی بر شیوع بیماری کرونا از ووهان چین در ایران به گوش میرسید، هیچکس تصور نمیکرد که این بیماری در مدت زمانی کوتاه همه مرزها را در نوردد و در سراسر جهان فراگیر شود. روزگار مدرن و بلکه اولترا مدرن و بیماری همهگیر؟ عموم انسانها، بیماریهای فراگیر همچون طاعون و وبا را مربوط به گذشته میپنداشتند و به رغم شنیدن یا دیدن اخباری از بعضی بیماریهای واگیردار در برخی نقاط جهان، در مخیلهشان هم نمیگنجید که در عصر پیشرفت خیرهکننده علم و تکنولوژی، بشر بار دیگر گرفتار یک بیماری مهلک جهانی شود؛ به گونهای که ناگزیر از پناه بردن به روشهای قدیمی شود، کاربرد کلمه قرنطینه برای درمان بیماری، مربوط به گذشتههای دور بود. اکنون کرونا با بیش از سه میلیون قربانی در کمتر از دو سال به بلایی جهانگیر بدل شده و همچنان به رغم تلاشها و کوششها و دستاوردهای گرانسنگ، قرنطینه واقعیت زندگی روزمره ماست. جوزف پی برن در فصل پایانی کتاب زندگی روزمره در دوره طاعون که سال ۲۰۰۶ منتشر شده، با اشاره به استقبال روزافزون مردم از کتابهایی درباره طاعون و بیماریهای فراگیر در نیمه اول دهه ۲۰۰۰ پیشگویانه مینویسد: «احساسی وجود دارد که شاید به زودی دوره تازهای از طاعون ظهور کند». اکنون آن دوره فرارسیده و همین شاید بهترین دلیل برای بازخوانی کتاب او باشد، کتابی که تاریخ دومین پاندمی طاعون در اروپا و بلکه جهان از میانه قرن چهاردهم میلادی تا اواخر قرن هجدهم میلادی را در متن زندگی روزمره مردم روایت میکند، بلای مهلکی که تنها در اروپا به مرگ۳۵میلیون نفر انجامید. یاسر پوراسماعیل، پژوهشگر فلسفه و مترجم، این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات نگاه به تازگی آن را منتشر کرده است. به این مناسبت، با مترجم آن گفتوگو کردیم.
نخست درباره علت انتخاب ترجمه این کتاب بفرمایید. نگارش این کتاب چند سال پیش از شیوع کرونا صورت گرفته است. اما آیا ترجمه و انتشار فارسی آن ربطی به کرونا دارد؟
پس از شیوع پاندمی کرونا، احساس کردیم لازم است درباره تجربههای گذشته بشر در مواجهه با بیماریهای همهگیر اطلاعات بیشتری کسب کنیم؛ هم برای اینکه از گذشته درس بگیریم و اشتباهات قبلی را، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی و سیاسی، تکرار نکنیم و هم اینکه بتوانیم در مقام مقایسه برآییم. جوزف برن، استاد تاریخ در دانشگاه بلمانت امریکا، کتاب زندگی روزمره در دوره طاعون را با نظر به جوانب مختلف مواجهه با پاندمی دوم طاعون - درون خانوادهها، در مدارس و دانشکدههای پزشکی، در کلیساها، در شهرداریها، در کتابفروشیها و تماشاخانهها، روستاها و مزرعهها - نوشته است. این کتاب فصلی هم دارد درباره طاعون در جهان اسلام که حاوی اطلاعات جالبی است. نکته جالب این است که کتاب در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است، یعنی حدود ۱۴ سال قبل از آغاز پاندمی کرونا. همانطورکه خود شما گفتید نویسنده هشدار میدهد که شاید در قرن بیست و یکم قرن پاندمیهای بزرگی همچون طاعون شیوع یابند. این توضیح را بدهم که دو پاندمی طاعون در طول تاریخ داشتهایم: پاندمی اول که به طاعون ژوستینین معروف است از اواسط قرن ششم میلادی آغاز شد و تا اواسط قرن هشتم ادامه داشت (یعنی از ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش). بعضی از مورخان سقوط امپراتوریهایی مثل ساسانیان در ایران را ناشی از همین همهگیری میدانند و معتقدند این پاندمی موجب تضعیف ارکان حکومتهای بزرگ شد و در نتیجه اعراب توانستند قلمروهایی همچون ایرانِ آن دوره را تقریبا بهراحتی فتح کنند. حتی احتمال دارد با توجه به علایم جسمانی خسروپرویز هنگام دستگیری به دست شورشیان، او هم مبتلا به این نوع طاعون بوده باشد. اما پاندمی دوم که موضوع اصلی این کتاب است از اواسط قرن چهاردهم میلادی آغاز شد و تا اواخر قرن هجدهم ادامه داشت؛ یعنی بیش از ۴۰۰ سال. شاید این مقایسه جالب باشد که پس از کمتر از دو سال دستکم چشماندازهای روشنی، به لحاظ پزشکی، برای مهار پاندمی کرونا پیش رو داریم اما پاندمی طاعون حدود چهار قرن طول کشید. چیزی که برای خود من خیلی مهم است تفاوت پزشکی آن دوره و پزشکی امروزی است.
همانطورکه در این کتاب هم به تفصیل شرح داده شده است، پزشکی غالب در کل دوره پاندمی طاعون همان طب قدیم یونانی بود، یعنی طب جالینوسی و بقراطی که بعدها در جهان اسلام هم به دست کسانی همچون ابنسینا پرورانده شد و امروزه هم در جامعه ما با عنوان «طب سنتی» یا «طب اسلامی» شناخته میشود. اساس این طب بر تئوری مزاجهای چهارگانه استوار است که هر کدام حاصل غلبه جفتی از طبایع چهارگانه (سردی، گرمی، خشکی، تری) شناخته میشدند: صفرا (گرم و خشک)، بلغم (سرد و تر)، سودا (سرد و خشک) و دم (گرم و تر). از میان این طبایع امروزه در جامعه ما تعبیرات «سردی» و «گرمی» بسیار رایج است و جزیی از گفتار روزمره شده است؛ اینکه میشنویم «فلان خوراکی طبعش سرد است» یا «فلان چیز گرمی است» بازماندهای از همین طب سنتی یونانی است. (بیچاره «تری» و «خشکی» که راهی به زبان روزمره مردم عادی نیافتهاند!) خود این سردی و گرمی و غیره در واقع اصطلاحاتی «فنی» در طب قدیم بودهاند و ربط زیادی به احساس سرما و گرما و... ندارند. اساسا قرار بوده اینها نشاندهنده تغییراتی در بدن بر اثر مصرف بعضی از خوراکیها و نوشیدنیها باشند، مثل زرد شدن ادرار یا پوست (مزاج صفراوی)؛ سفیدی پوست (مزاج بلغمی)؛ تیرگی پوست (مزاج سوداوی) و سرخی چشم و صورت (مزاج دموی). در چارچوب طب قدیم، بیماری به معنای غلبه بیش از حدِ یکی از مزاجها بر بقیه بوده است؛ یعنی بیماری مساوی بوده با از دست رفتن تعادل میان این چهار مزاج. درمانها یا پیشگیریهایی هم که در طب قدیم پیشنهاد میشدند بر این اساس بوده که این تعادل بازسازی شود. از چه طریق؟ از طریق مصرف خوراکیها یا معجونها یا نوشیدنیهایی که «طبع» شان ضدِ مزاج مورد نظر بوده. مثلا اگر بیماریای طبعش «سرد و خشک» بوده، بیمار باید چیزهایی مصرف میکرده که طبعشان «گرم و تر» است تا به این ترتیب تعادل بازگردد.
اما از اواسط قرن نوزدهم (یعنی حدود ۱۶۰ سال پیش) نظریه میکروبی بیماریها به دست لویی پاستور کشف شد. طبق این نظریه، چیزی به نام مزاج مدخلیتی در ظهور و بروز بیماریها ندارد. عوامل اصلی بیماریها جرمهای ریزی مثل ویروسها و باکتریهایند که وارد بدن میشوند و عملکرد دستگاههای مختلف بدن را مختل میکنند. با این نظریه، پزشکی امروزی پدید آمد و همانطورکه میدانیم در همین عمر کوتاه حدودا ۱۶۰ سالهاش پیشرفتهای خیرهکنندهای در پیشگیری و درمان بیماریها داشته است. شاید اگر پزشکان در دوره دومین پاندمی طاعون میدانستند که منشأ طاعون غلبه «سردی و تری» بر بدن نیست (و در نتیجه درمانش هم مصرف خوراکیها و معجونهای بهاصطلاح «گرم و خشک» نیست)، بلکه منشأ آن میکروب یرسینیا پستیس است (که شاگردان لویی پاستور در اواخر قرن نوزدهم کشفش کردند)، در این صورت راههای کنترل و درمان این بیماری خیلی زودتر پیدا میشد و جهان بیش از ۴۰۰ سال درگیر این بیماری نمیماند.
ایرادی ندارد که عدهای ترجیح میدهند به «طب سنتی» رجوع کنند و حتی ضرورتی ندارد که فعالیتهای طب سنتی از جانب مراجع حکومتی محدود شود، اما دستکم انتظار میرود از جانب این مراجع تشویق و تبلیغ و ترویج نشود. شایسته نیست ترویجِ طبی که به مدت بیش از ۲۰۰۰ سال حکمفرما بوده و به دلیل چارچوب نادرستی که داشته از پس هیچ بیماریای برنیامده (مگر به تصادف، چنانکه مواردی از این نتایج تصادفی در خصوص طاعون در این کتاب شرح داده شدهاند). وانگهی، عده زیادی با این تصور سادهانگارانه که این طب «اسلامی» است سراغ آن میروند در حالی که اصلا چنین نیست. این طب ریشهای کاملا غربی دارد: در یونان باستان، دو مکتب طبی وجود داشت: مکتب بقراط و مکتب جالینوس. پزشکان مسلمانِ دورههای قدیم هم با مطالعه همین آثار غربی به کار و تحقیق پزشکی مشغول بودند. ابنسینا آثار بقراط و جالینوس را مطالعه میکرد و کتاب قانون را در همان چارچوب نظریه مزاجهای چهارگانه که در طب یونانی مطرح شده نوشته است. یکی از نکات اسفانگیز در مورد پاندمی کرونا در کشور ما طرح بعضی از روشهای بیمبنا به نام طب سنتی بوده که متاسفانه عده زیادی از مردم را هم دچار گمراهی کرده و میکند. (این را هم اضافه کنم شاید نابسامانیها و سوءمدیریتهای نظام پزشکی ما هم در کشاندن مردم به سمت طب سنتی بیتقصیر نباشد.) مطالعه تاریخ میتواند به ما کمک کند که جایگاه این طبها را بشناسیم. طب قدیم یونانی یا همان طب سنتی تا همین یک قرن و نیم قبل در سراسر غرب و جهان اسلام حاکم بود و دستاورد اندکی در برابر بیماریها داشت، اما پزشکی جدید در این مدت کوتاه پیشرفت حیرتآوری در کشف منشأ و معالجه بیماریها داشته است. در همین مورد کرونا هم میبینیم که اول به سرعت ویروسی که منشأ بیماری بود شناخته و بررسی شد و ثانیا حدود یک سال بعد هم واکسنهای موثری برای کنترل این بیماری ساخته شدند. این مقایسهها به نظرم از جمله نتایج قابلتوجهی است که از خواندن این کتاب به دست میآوریم.
نویسنده به سبک تاریخنگاران اجتماعی، به شیوع طاعون در متن زندگی روزمره انسانها پرداخته و کوشیده رد پای آن را در نهادها و مراکز رایج در زندگی هرروزه افراد، یعنی خانواده، کلیسا، مراکز درمانی، خانهها، خیابانها و جادهها و ... پیگیری کند. اهمیت این سبک از تاریخنگاری در بازنمایی پاندمی در چیست و برای خواننده عادی چه فایدهای دارد؟
اینطور به نظرم میرسد که خوانندگان عادی با خواندن چنین کتابهایی میتوانند با انسانهایی که در طول تاریخ میزیستهاند احساس همدلی کنند و متوجه شوند با همه تغییراتی که در زندگی ما انسانها رخ داده عملا بسیاری از مشکلات ما ــ در زمینه عشق و زندگی مشترک، دوستی، رویایی با مشکلات اقتصادی، رویایی با بیماری و ... ــ همان مشکلاتیاند که انسانهای چند قرن یا چند هزار سال پیش با آنها دست و پنجه نرم میکردهاند. این باعث میشود که احساس تنهایی نکنیم و بدانیم که این مشکلات همیشه بودهاند و بشر همیشه این ضعفها را داشته و در عین حال توانسته است خود را تا به اینجا پیش ببرد. خود این کتاب بخشی از مجموعه زندگی روزمره در طول تاریخ است که انتشارات گرینوود منتشر کرده. انتشارات نگاه غیر از این کتاب تا به حال زندگی روزمره در دوره انقلاب فرانسه را هم منتشر کرده است. مثلا از دیگر کتابهای این مجموعه میتوان به زندگی روزمره انسانها در روم باستان، یونان باستان، مصر باستان، چین قدیم، اروپای قرون وسطا، جهان اسلام در قرون وسطا و امپراتوری عثمانی اشاره کرد.
طاعون دوم هم در اروپا و هم در جهان اسلام، از میانه قرن چهاردهم میلادی (حدود ۱۳۴۰) از شرق آسیا و آسیای مرکزی شروع و از طریق راههای تجاری آن زمان به اروپا گسترش یافت، تا حدودی شبیه کرونا. غیر از این شباهت ظاهری میان طاعون و کرونا، دیگر شباهتها میان کرونا و طاعون در چیست؟
بله؛ در این کتاب میخوانیم که به گزارش محققان مسلمان و مسیحی، طاعون در چین یا جنوبغربی آسیای مرکزی ریشه داشت و سپس به سمت غرب پیشروی کرد. محمد مقریزی، وقایعنویس مسلمان که در اوایل قرن پانزدهم مینوشت، حکایت میکند که طاعون «در سرزمین قان کبیر آغاز شد... و این همان سال ۷۴۲ [۱۳۴۱/۱۳۴۲ م] بود... و [طاعون] در سراسر قان گسترش یافت و قان [خان] و هر شش فرزندش را کشت ... و سپس در سراسر ممالک شرقی و بلاد ازبک، استانبول، قیصریه و روم شیوع یافت». ابوحفص عمر بن وردی، مورخ مسلمان، در منظومهاش در سال ۱۳۴۸ «رساله در باب گزارش طاعون» اعلام کرد: «طاعون از سرزمین تاریکی آغاز شد». این از شباهتهای جالب میان پاندمی طاعون و پاندومی کروناست. از دیگر شباهتها این است که مخصوصا هر چه به اواخر پاندمی دوم طاعون نزدیکتر میشویم، میبینیم که شهرها و کشورها از اعلام رسمی طاعون طفره میرفتند چون طبق تجربهشان متوجه شده بودند که اعلام رسمی طاعون همان و اختلال در امور اقتصادی و تجاری همان! تازه وقتی اعلام رسمی میشد که کار از کار گذشته و فرصت کنترل طاعون از طریق قرنطینه و شیوههای دیگر از دست رفته بود. مثلا در روسیه اواخر قرن هجدهم مقامات معمولا سعی میکردند میزان شیوع طاعون را مخصوصا در مسکو پنهان کنند. میزان پنهانکاری روسیه در پاندمی طاعون به حدی بود که حتی سفیر انگلستان در روسیه در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: «درباره طاعون مسکو، حضرت لرد میتوانند مطمئن باشند که هرگز وجود نداشته است: البته بسیاری از ساکنان اصلی شهر را ترک کردهاند و حکومت به دلایل سیاسی پیچیدهای قرنطینه برقرار کرده است»! مشابه این را در فرانسه اواخر قرن هجدهم هم شاهدیم که موج بزرگی از همهگیری طاعون را رقم زد.
شباهتهای زیاد دیگری هم میان طاعون و کرونا وجود دارد که ترجیح میدهم خوانندگان با خواندن کتاب لذت کشف آنها را شخصا تجربه کنند. اما به یک مورد اشاره میکنم که شاید جالب باشد و میبینیم که امروزه در قرن بیستم آن هم نه فقط در جوامع مذهبی بلکه حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته هم وجود داشته. از آنجا که عده زیادی - حتی پزشکان - در دوره طاعون گمان میکردند طاعون ناشی از خشم خداست، معمولا مراسم مذهبی و دعای دستهجمعی برگزار میکردند تا خشم خدا را فروبنشانند. مقامات شهری با اینکه هنوز از نظریه میکروبی طاعون خبر نداشتند، بنا به تجربه میدانستند که ازدحام جمعیت باعث شیوع طاعون میشود، برای همین عدهای از آنها جلوی این قبیل مراسم را میگرفتند اما عملا زورشان به کلیسا و نهادهای مذهبی نمیرسید و حتی عدهای از مقامات میگفتند: «خدا بههیچوجه اجازه انتشار طاعون را در چنین فضای مومنانهای نخواهد داد» (ص. ۲۲۲ کتاب).
نویسنده به تاثیر طاعون در متن زندگی روزمره مردم پرداخته. با توجه به اینکه این بیماری، بیش از چهار قرن به طول انجامید، آیا توانسته تاثیراتی ماندگار در نحوه زیست انسانها ایجاد کند؟ اگر پاسخ مثبت است، لطفا مثالهایی ارایه فرمایید.
در طول چهار قرن پاندمی طاعون، رفتهرفته مقامات شهری و حکومتی در کشورهای مختلف اروپایی و اسلامی متوجه شدند که رعایت بعضی از مقررات باعث پیشگیری از طاعون یا دستکم محدودسازی شیوع آن میشود. از جمله، ضدعفونی کردن با سرکه (که امروزه جایش را به الکل داده)، شستوشوی مرتب دستها و لباسها و شاید از همه مهمتر پیریزی روشهای جدیدتر برای دور ریختن زبالهها و فضولات انسانی (که باعث تغییراتی در معماری خیابانها و کوچهها شد). شاید در مجموع بتوان رعایت بهداشت عمومی را از جمله میراثهای طاعون ۴۰۰ ساله دانست. وانگهی، شاید ناکامی طب قدیم در مواجهه با این بیماری از عللی بوده که افرادی همچون پاراسلسوس را به درانداختن طرحی نو در پزشکی سوق داد. او منتقد طب بقراطی - جالینوسی بود و پزشکیاش را براساس دانش شیمی آن روزگار بنیان نهاد و طرفداران زیادی هم پیدا کرد، اما نهایتا چارچوب طبی او هم در مواجهه با طاعون بیتوفیق بود. در نهایت شاید همین آزمون و خطاها بود که به کشف نظریه میکروبی درباره بیماریها و پیدایش چارچوب امروزی پزشکی انجامید.
در یکی از فصول برن به بازتاب طاعون در ادبیات و هنر زمانه میپردازد و آثار نویسندگان بزرگی چون شکسپیر و بوکاچیو را از این حیث معرفی میکند. جالب است که این نویسندگان، دقیقا همزمان با بیماری میزیستند و میکوشیدند آن را بازنمایی کنند یا در متن روایتگری ادبیشان، رد پای آن بازجستنی است. آیا در زمانه ما هم چنین آثار مشابهی میتوان یافت یا فکر میکنید زود است و هنوز باید منتظر ماند؟
یک نکته جالب این است که غیر از مکتوبات پزشکی که مستقیما به طاعون میپرداختند در آثار ادبی معمولا فقط با ایما و اشاره از طاعون سخن گفته میشد (شاید چون بحران آنقدر بزرگ و وحشتناک بود که عموما از آن طفره میرفتند)، البته جز آثار معدودی مثل دِکامرون بوکاچیو که در آن اشارات مستقیمی به طاعون هست. در مورد کوویدـ ۱۹ یا همان کرونا هم کتابهایی در همین مدت کم نوشته شدهاند که بسیاریشان از نظر منتقدان کممایه شمرده میشوند. یک اثر فلسفی در این خصوص که همان اوایل کرونا منتشر و خیلی زود هم به فارسی ترجمه شد کتاب پاندمی: کوویدـ ۱۹ جهان را به لرزه درمیآورد نوشته اسلاوی ژیژک است (که شتابزدگیاش انتقادهایی برانگیخت). کتابهای دیگری هم نوشته شدهاند که اکثرا جنبه بازاری دارند و شاید ارزش محتوایی یا ادبی چندانی نداشته باشند. آثاری هم با نگاهی عینی آغاز و روند شیوع همهگیری کرونا را بررسی کردهاند. کتابهایی هم در مورد جنبههای اقتصادی این بیماری نوشته شدهاند. شاید از جمله کتابهای درخور در این زمینه Intimations باشد که حاوی شش جستار از زیدی اسمیت درباره پاندمی کروناست. از دیگر کتابهایی که شاید ارزشمند باشند مجموعه نوشتههایی از جمعی از نویسندگان و شاعران است با عنوان: و بیرون آمدیم و دوباره ستارهها را دیدیم: نویسندگانی از سراسر جهان درباب پاندمی کوویدـ ۱۹. بیل هایس، نویسنده امریکایی، هم کتابی نوشته با عنوان حالا چگونه زندگی میکنیم؟ صحنههایی از پاندمی. در مجموع، به نظر میرسد تعداد آثاری که (در این مدت تقریبا دوساله) مستقیما و صریحا درباره کرونا نوشته شدهاند بسیار بیشترند از آثاری از این دست که در عصر طاعون نوشته شدند.
در فصل دیگری از کتاب، نویسنده به شیوع طاعون در جهان اسلام در قرون وسطی میپردازد و رد پای آن را در آثار نویسندگان و اندیشمندان و سفرنامهنویسان و پزشکان مسلمان میجوید. با توجه به اینکه بیماری امری جهانی بوده و شیوع آن نزد مسلمانان، همزمان با غرب بوده (اصلا جهان اسلام نوعی واسطه و پل برای انتقال بیماری از شرق به غرب بوده)، آیا میتوان شباهتها و تفاوتهایی در نحوه مواجهه مردمان دو فرهنگ و تمدن یافت؟ آیا مثل زمان ما میان دانشمندان و پزشکان تبادل نظری صورت میگرفت؟
نحوه برخورد با پاندمی طاعون در جهان اسلام و اروپا بسیار مشابه بوده. البته جالب است که نظام بیمارستانی کشورهای اسلامی منظمتر از وضعیت طاعونخانههای اروپایی بوده است. پزشکان اروپایی در اوایل دوره پاندمی طاعون با ترجمه و مطالعه آثار پزشکان مسلمان، مخصوصا کتاب قانون ابنسینا، سعی کردند اطلاعات پزشکی بیشتری به دست آورند و از آنها در مواجهه با طاعون بهره گیرند. در اواخر دوره پاندمی بسیاری از پزشکان مسلمان آثاری را از طب اروپایی که همچنان متاثر از چارچوب جالینوسی - بقراطی بود مطالعه و گاهی ترجمه کردند، اما همانقدر که این آثار برای جامعه اروپایی بیفایده بودند برای جوامع مسلمان هم فایدهای نداشتند.
در فصل پایانی کتاب، نویسنده به علل و عوامل طبیعی و انسانی پایان طاعون اشاره کرده. این علل و عوامل کدامند و بالاخره وزن کدامیک از این عوامل بیشتر است؟ به عبارت دیگر طاعون چطور از اروپا رخت بر بست.
همانطورکه نویسنده هم با احتیاط مورخانهاش میگوید واقعا نمیتوان دلیل مشخصی برای از میان رفتن طاعون در اواخر قرن هجدهم ذکر کرد. اما به احتمال زیاد، مجموعهای از عوامل دخیل بودهاند، هم عواملی همچون مداخلات انسانی مثل قرنطینه، شهربندان یا بستن مرزها (مخصوصا بستن مرز اتریش با امپراتوری عثمانی و روسیه) و هم عواملی مثل تغییرات زیستی در باکتری، کنه، موش یا میزبانهای انسانی.
نویسنده در پایان کتاب مینویسد اگر تاریخ به مردم درسی داده باشد، آن درس این است که بشر همواره بر خطرهای عظیم ناشی از طبیعت و خطرهای ناشی از غریزههای تاریک خودش فائق آمده است. او در زمانهای این جملات را مینویسد که هنوز کرونا نیامده بود. اما ما اکنون در متن یک پاندمی مشابه طاعون زندگی میکنیم. آیا شما با او همدل هستید و مثل او امیدوار هستید که ما بر کرونا فائق آییم؟
بله، گمان میکنم چیزی که از این کتاب یاد میگیریم این است که انسانها دایما در حال تطبیق و همساز کردن خودشان با شرایط متغیر بودهاند. در مدت ۴۰۰ سالی که پاندمی طاعون باعث گرفتاری انسانها شده بود، روش برخورد آنها با طاعون کاملا متحول شد، به اهمیت قرنطینه، رعایت بهداشت و ... پی بردند و با همه مشکلات و بحرانهایی که دامنشان را گرفت موفق شدند بین ضروریات اقتصادی و بهداشتی و... به هماهنگی برسند. امروزه مخصوصا با تحولی که در پزشکی رخ داده است خیلی راحتتر از دوره طاعون هم به ماهیت بیماریها پی میبریم و هم به شیوههای پیشگیری و مهار و درمان بیماریها. این امر نویدبخش آن است که انسانها بتوانند نهایتا بر پاندمی کرونا فائق آیند.