بهتازگی کتاب «اسطورهی سوفیا: تجلی زنانهی حکمت الهی» نوشتهی مریمالسادات سیاهپوش به همت نشر پیله منتشر شده است. این کتاب به خاستگاه و جوانب اسطورهی سوفیا و بررسی آن در نگاه مکاتب گنوسیِ مسیحی از منظر الهیات فمینیستی پرداخته است. نشست هفتگی شهرکتاب در روز سهشنبه دوم شهریور به معرفی این کتاب اختصاص داشت و با حضور لیلا هوشنگی، سیدهزهرا مبلغ و مریمالسادات سیاهپوش به صورت مجازی برگزار شد.
جهان طی اتفاقی شرورانه بهوجودآمده است
مریمالسادات سیاهپوش، دانشجوی دکتری ادیان و عرفان و پژوهشگر در حیطهی مطالعات ادیان، اظهار داشت: این کتاب با بحث از الهیات فمنیستی شروع میشود. در پاسخ به اینکه چرا فمینیسم باید از منظر الهیاتی بررسی شود میتوان دو مطلب را عنوان کرد: یکی اینکه به باور گیرتز، انسانشناس برجسته، فرهنگ و جامعه رابطهای دوسویه دارند. فرهنگ مردسالار به ارائهی تفاسیر مردسالارانه از دین میپردازد که این خود فرهنگ مردسالارانه را تقویت میکند. بنابراین، دین و فرهنگ رابطهای دوسویه دارند. از طرف دیگر مطالعات فمینیستی نشان داده است که زنان در هر سنی در مقایسه با مردان دینداری بیشتری از خود نشان میدهند. بنابراین، لازم است جایگاه زن در دین مورد مطالعهی فمینیستی قرار بگیرد. در این فصل، نحوهی شکلگیری و گسترش و مباحث الهیات فمینیستی مطرح شده است. بهطورکلی، الهیدان فمینیست در جستوجو و واکاوی جایگاه و نقش زنان در آموزهها و متن مقدس ادیان از رویکردهای مختلفی مثل جامعهشناسی، روانشناسی و انسانشناسی استفاده میکند.
او ادامه داد: در این کتاب حوزهی بحث ما مربوط به اسطورهی سوفیا است و بحث از جنسیت خدا خیلی مطرح میشود. آموزههای ادیان ابراهیمی میگویند که خدا جنسیت ندارد. ولی عناصری همچون زبان جنسیتی در دین وجود دارد که ممکن است ناآگاهانه جنسیتی را برای خدا در ذهن مؤمن ایجاد کند و با نسبت دادن اوصافی به خدا منجر به اسطورهسازی در ذهن مخاطب شوند.
او در ادامه گفت: فصل دوم، دربارهی چیستی اسطورهی سوفیا است. به طور ویژه در مسیحیتِ نخستین به این اسطوره پرداخته شده است. البته باید خاطرنشان کنم که این بههیچعنوان وارد بدنهی رسمی مسیحیت نشده و آباء کلیسا پیوسته با این بدعت مبارزه کرده بودند. اما به هر حال، ذهن اسطورهپرداز برخی آموزگاران گنوسیِ مسیحی متوقف نشد و به بیان این اسطوره در آثار خودشان پرداختند که خود خاستگاه دارد: یک خاستگاه گنوسی و دیگری یهودی. گنوسیسم به نگرشی اطلاق میشود که ناظر بر نوعی معرفت است که انسان باید آن را بهدستآورد و بفهمد که این جهان طی یک اتفاق شرورانه بهوجودآمده است و باید به اصل خیر خودش برگردد. مباحث گنوسی خیلی پیچیدهتر است. دورهی شکوفایی اندیشهی گنوسی تقریباً با دورهی شکلگیری مسیحیت یکی شده بوده است. به این دلیل، این تفکر در ذهن برخی پژوهشگران شکل گرفته بود که این دو یکی هستند؛ یعنی گنوسیسم نوعی بدعت مسیحی است. ولی اینطور نیست و فقط روی بخشی از مسیحیت و دیگر ادیان تأثیر گذاشته است. از طرف دیگر، در یهودیت واژهی عبری زنانهی «هوخما» به معنی حکمت در «عهد عتیق» بهکار رفته و در کتاب «امثال» به آن شخصیت داده شده است، آنگاه که میگوید: «من پیش از آفرینش با خدا بودم و در خلقت و آفرینش به او کمک کردم و مایهی سرور او میشدم». تلفیق گنوسی و یهودیت در ذهن اسطورهپرداز آموزگاران گنوسی باعث شد که به یک شخصیت مؤنث حکمت الهی باور بیاورند. البته در دوران یونانیمآبی در کتاب «حکمت سلیمان» و اندیشهی فیلون، فیلسوف یهودی، هوخما با واژهی یونانی سوفیا بیان میشود و این مساله را در ذهن آموزگاران بیشتر جا میکند که سوفیا همان حکمت مؤنث الهی است.
سیاهپوش افزود: در آثار برخی از آموزگاران گنوسی شناختهشده این اسطوره بیان شده است. به صورت کلی گفته میشود که سوفیا یکی از اِئونها است. اِئون موجودی خیلی روحانی است که در بارگاه الهی یا ملااعلی مثل دختر خدا زندگی میکند، ولی از روی عشق زیاد به پدر یا از روی کنجکاوی یا حسرت یا جهالت دست به عمل آفرینش میزند و کار پدرش را تقلید میکند که این موجب بهوجودآمدن جهان شر میشود. این است که آموزگاران گنوسی سعی میکردند از طریق این اسطوره به این مساله پاسخ بدهند که این جهان پر از شر و رنج قابلجمع با حکمت الهی و خدایی مطلقاً خیر نیست. پس، باید اتفاقی افتاده باشد که آن چیزی نیست جز جدایی حکمت الهی از ملااعلی.
او بیان داشت: فصل سوم دربارهی مباحثی دربارهی این اسطوره است. نخست جایگاه این اسطوره در الهیات فمینیستی است. گفتیم که الهیات فمینیستی برای بهبود جایگاه زنان کاربردی دارد. سوفیا نقشهای مختلف زنانه را به صورت الهی بیان میکند؛ یعنی بازتابی از تجارب زنانه/ایمان زنانه است. سوفیا در نقش مادر، دختر خدا، همسر مسیح است. این است که میتواند در این متون به صورت الهی بازتاب خوبی از تجارب زنانه باشد. والنتینوس بهعنوان آموزگار گنوسیای که بیشترین و عمیقترین دیدگاهها را در مورد سوفیا در کتاب انجیل حقیقت بیان کرده است، در دستگاه کلیسایی خود زنان را با مردان برابر میدانسته و آنها را هم اسقف میکرده است. البته در آموزههای اصیل عیسی مسیح، زنان با مردان برابرند، ولی به مرور آن مردسالاری موجود در فرهنگ تأثیر میگذارد و زنان را از مردان محدودتر میکند. ولی والنتینوس به خاطر این آموزهی اسطورهای سوفیا جایگاه بالایی برای زنان در نظر میگیرد و آنها را حتی به مقام اسقفی میرساند.
او تصریح کرد: اسطورهی سوفیا عموماً در کتابهایی مطرح شده است که مریم مجدلیه در آنها جایگاه مهم و برجستهای دارد. به نظر میرسد نویسندگان در پی این بودند که بهنوعی این مساله را در ذهن مخاطب ایجاد کنند که مریم جلوهی زمینی سوفیا است. مسیحشناسی ویژه در این اسطورهپردازی مورد توجه است. باید گفت که الان جهان دچار نقصان شده و باید این شکاف برطرف بشود و جهان به شکل اصیل خودش برگردد. فقط عیسی مسیح است که میتواند این کار را بکند. پس، خدا یا پدرِ بزرگ عیسی مسیح را میفرستد تا سوفیا و جهان را نجات بدهد. سوفیا به عنوان یک کهن الگو. یونگ سوفیا را به مثابه بازتابی از کهن الگوی آنیما در کتاب خودش مطرح میکند و آن را عنصر چهارم تردید در کنار تثلیث میداند.
سیاهپوش در پایان گفت: فصل چهارم به بیان نمونههای الهیاتیای میپردازد که در ادیان دیگر همانند سوفیا وجود دارد. در بحث از سوفیاپژوهی میتوانیم نمونههایی از حکمت زنانه را در ادیان دیگر هم پیدا کنیم. در بعضی ادیان مثل شینتو حکمت الهی مردانه است و در برخی ادیان مثل کنفوسیوس حکمت مطلقاً یک مفهوم انتزاعی است. ولی در ادیان دیگری مثل دین هندویی، بودیسم، دین زرتشت، زبور مانوی مثل مسیحیت میتوان نمونههایی از حکمت الهی زنانه را هم یافت.
بازیابی عناصر مؤنث
لیلا هوشنگی اظهار داشت: در حوزههای مختلف مربوط به مطالعات مسیحی، تاریخ صدر مسیحیت و مطالعهی آن در مقام دورهی شکلگیری و تأسیس از اهمیتی خاص برخوردار است. در این میان، اثر کلاسیک رودلف بولتمان با نام «مسیحیت اولیه» عملاً سیر مباحث را در باب این برههی تاریخی دگرگون ساخت. این متاْله برجستهی آلمانی با تجزیه و تحلیل عناصر یهودی و مؤلفههای فرهنگ یونانیمآبی نشان داد چگونه مسیحیت در سدههای نخست با وامگیری از دو دین و فرهنگ یهودی و هلنیستی و سپس ترکیب و امتزاج عناصر آنها مراحل اولیه را طی کرده است. این تأثیر در قالب تفاسیری مختلف بود که از سوی افراد و گروهها و فرقههای گوناگون مطرح شده و آموزههای مسیحی را به مرور شکل بخشیده است. در این میان، جایگاه برخی جریانها، مانند مسیحیان غیریهودی، برجسته شد و نیز به مکاتب گنوسی که برخی پیروان آنها به تعالیم مسیحی روی آورده بودند توجه ویژه شد.
او توضیح داد: این جریانها در آن دوران اولیه در شکلدهی و رشد و گسترش تفاسیر خاصی از مسیحیت نقشی بسیار مهم را بر عهده داشتهاند که از دید کلیسا و مورخان رسمی آن نادیده گرفته شده بود. از جمله مهمترین مکاتب گنوسی (ضبط عربی آن غنوصیه) مانویت است که دربارهی نحوه و نسبت مین تعالیم مانوی و مسیحی و تعامل آنها بحثها بسیار مفصل و پرمناقشه است. بدین سان، مطالعهی مکاتب گنوسی و نتایج حاصل از این تحقیقات به مرور بسیار پررنگ شد. شاید بتوان بدون اغراق مهمترین اثر در این حوزه را اثر هانس یوناس، فیلسوف صاحبنظر و پر اثر آلمانی، «کیش گنوسی»، دانست. این تکنگاری در بسیاری از پژوهشها مورد استناد و ارجاع بوده است و اخیراً به فارسی نیز برگردانده شده است. یوناس در این کتاب به یونانیمآبی و فرهنگ آن، مکاتب گنوسی، مفاهیم کلیدی این مکاتب ،کیهانشناسی و نیز نظامهای فکری مهم گنوسی از جمله هرمسی، والنتینوس و شمعون مغ و جز آنها به نحوی جامع پرداخته است.
او در ادامه گفت: از سوی دیگر، با ظهور و رشد علوم انسانی جدید در اوایل قرن بیستم، بحثهای مفصلی دربارهی فرهنگ و تمدن بشری با نگاهی امروزین و از چشم انسانشناسان دین مطرح و بسیار از آن استقبال شد و این نکتهی مهم رخ نمود. دین در جوامع کهن و سنتی، روح و جوهرهی فرهنگ است و دین نظام ارزشها و معیار تشخیص درست و نادرست و باید و نبایدها را در جامعه تعیین میکند. در این میانه از جمله آنانی که خواهان واکاوی مجدد در متون مقدس شدند و درصدد بازخوانی این متون از نگاهی نو برآمدند زنان بودند؛ یعنی نیمی از جمعیت بشر. اینان طالب فهمی نو از متون مقدسی بودند که کلمهبهکلمه، جملهبهجمله و سطربهسطر آن طی سدهها و در فرهنگهای دینی مختلف تلاش شده بود در زمینه و بستری مبتنی بر نگاه و فهم مردان نوشته و فهمیده شود. پژوهشگران در الهیات زنانهنگر به خوانشی نو مبتنی بر متون مقدس معتبر دست زدند و در نتیجه به تجلی جلوههای زنانه در الوهیت و صفات الوهی و شاید از همه بیشتر در «حکمت الهی» پی بردند. شاهدیم در کتاب «امثال عهد عتیق» حکمت در قالب یک زن تجسد یافته و به شکل مادری تلخ و تند مزاج تصویر شده که ردای آسمانی بر تن و در کوچه و خیابانها اعلام خطر میکند، چنان که هم اکنون در این شرایط بلاخیز و پر رنج کرونایی گویی او را به چشم دل میبینیم که در کوی و برزن سرآسیمه سرگردان است. اینها همه به برجسته شدن عنصر زنانه در آفرینش و قدرت داشتن وی بر خلق کردن، نیز تأکید بر مادرانگی و مهر و محبت فراگیری انجامید که رکن اصلی تداوم حیات است.
هوشنگی تصریح کرد: اینگونه بازیابی عناصر مؤنث در دههی ۷۰ میلادی، در قالب حوزهی مطالعاتی با عنوان «سوفیاپژوهی» تعریف شده و استمرار یافت، زیرا «سوفیا» و اسطورههای قابلتطبیق با این ایزدبانو را میتوان در سنتهای دینی متعددی همچون دین هندویی، بودایی، زرتشتی و مانوی پیگرفت. باری، با تمرکز بر سنتی ناشناخته؛ یعنی مکاتب گنوسی و مکتوبات آنان و تفسیر بزرگان آنها وجهی مغفول و از دیده به دور کشف شد. آنچه پیش روست حاصل تلاش مؤلف برای نمایاندن این مهم است.
او در پایان گفت: حال با دسترس بودن این منابع کهن، در نگاهی نو مؤلف کتاب حاضر کوشیده است تا با روشی علمی به واکاوی آثار این بزرگان مکاتب گنوسی و عناصر زنانه آن بپردازد. در این زنانهنگری به نقش اجتماعی زنان توجه ویژه شده است. همچنین تأثیر و تأثر دوسویهی این مکتوبات و متفکران گنوسی بر جایگاه زنان و نیز حضور مؤثر زنان بر گسترش این مکاتب پی گرفته شده است. از این جهت، این کتاب اثری مغتنم و ارزشمند برای نشان دادن این است که در سدههای نخست میلادی و شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص آن دوره چگونه میتوان نقش زنان را در الهیات و تاریخ اجتماعی از نو بازخوانی کرد.
دموکراسی حداکثری در بازتعریف نهاد دین
سیده زهرا مبلغ ضمن اینکه تلاش و شهامت نویسنده را در پژوهش و نگارش کتابی در حوزهی الهیات فمینیستی ستودنی دانست، در بخشهایی از سخنان خود اظهار داشت: جریان شکلگیری، تطور و پیشرفت الهیات فمینیستی در جایگاه یک حوزهی مطالعاتی مدرن و روشمند به صورت سیستماتیک شاید به حدود نیم قرن پیش بازگردد، هرچند ریشههای آن به قرون وسطی یا اسطورهها نیز میرسد. در همین زمان کم تطوراتی بسیار چشمگیر و حتی انقلابی در این حوزه رخ داده است و محققان و متفکران این حوزه را از مفاهیم بسیار ساده به مفاهیم بسیار پیچیدهتر در حوزهی الهیات سیاست و معرفتشناسی منتقل کرده است. در فصل اول این کتاب خلاصهای دربارهی چگونگی پدید آمدن و توسعه یافتن الهیات فمینیستی گفته شده است. در مطالعاتی در قرن نوزدهم در حوزهی باستانشناسی و در زیستشناسی جدید بارقههایی برای فکر کردن به نوعی تفکر زنانه در حوزهی الهیات و دین روشن شد. زنهایی که در انگلستان این دوره وارد آکادمی و حوزهی باستانشناسی شدند، در مطالعات باستانشناسی به ردپاهایی از حضور عناصر زنانه در مقام الهه یا خدایان یا پیامبران و واسطهها یا زنان فعال در نهاد، حتی در دوران پیش از اختراع خط، برخوردند. بعضی از این محققان براساس مجموعهای از یافتههای باستانشناسی به این نتیجه رسیدند که زمانی در حیات بشر دین بیش از اینکه رنگ مذکر و مردانه داشته باشد رنگ مؤنث و زنانه داشته است. این محققان سوگیریهای اروپایی داشتند و معتقد بودند که در دورههایی خاص در اروپا نوعی مادرسالاری در ادیان بسیار قدیمی حاکم بوده است و تفکرات و افکار مردسالارانه از سمت شرق وارد اروپا شده و همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است. مطالعات اولیه در بیولوژی و بررسی برخی حیوانات و گیاهان باعث شد که امکان دیدن یا شنیدن عنصر یا صدای مؤنث در دل تاریخ زندگی بشر فراهم بشود. انگار در اولین گامها فقط توانستیم بفهمیم که عنصر مؤنثی در نقش بنیاد یا خدا یا اصل و ریشهی موجودات وجود داشته است.
او ادامه داد: اما بعد از اینکه زنها به حق رأی و تحصیل رسیدند از مذکرمحور بودن ادیان و پدرسالاری در آنها پرسیدند و در دل متون دنبال چیزهایی حاکی از وجود عناصر مؤنث مثل سوفیا یا دلالتهای زبانشناسانهی متبادرکنندهی هویت مؤنث در متون مقدس و در مورد خدا بودند. آنها فهمیدند که زنان هم بهاندازهی مردان در شکلگیری نهاد دین سهم دارند. در واقع، بعد از اینکه صدای زنانه در نهاد دین کشف شد، به مفهومی از عدالت فکر میشد که با نوعی تساوی فهمیده میشد؛ یعنی همانقدر که مردها میتوانند دیندار و مفسر کتاب مقدس باشند زنها هم میتوانند یا خدا همانقدر که وجه مذکر دارد وجوه مؤنث هم دارد یا خدا را از اوصاف جنسیتی پیراسته کنیم و خدایی فراانسانی نشان بدهیم.
او ادامه داد: بعد از اینکه زنها خواستند ارزشها و نگاه خودشان را در فهم دین و متون دینی بهکارببرند و بهنوعی عدالت به شکل تساوی اندیشیدند دریافتند که به نظر میرسد این ارزشها و این نگاه به متن برای بازتفسیر آن هم محدود به زنهای طبقهی متوسط و مرفه غربی سفید پوست است که توانستند باستانشناسی یا تاریخ یا امثال آن بخوانند و حالا اتفاقاً تفاسیری را به متون نسبت میدهند که بازنمایانندهی ارزشهای این طبقهی خاص است. بنابراین، سعی کردند بهجای این عدالت به مثابه تساوی در محدودهی نگاه خام زنان طبقهی خاصر در اروپا و امریکا، به مسالهی تفاوتها بنگرند؛ یعنی به اینکه اتفاقاً هر زنی در زندگی خودش تجربهی متفاوتی دارد که براساس آن رابطهی خودش را با خدا، با آدمهای دیگر و تصویر خودش را از خدا به صورت متفاوتی میبیند. بنابراین، مطالعات الهیات فمینیستی به مسالهی تفاوت روی آورد. دیگر افزون بر آنکه زنها میتوانستند خدا را متفاوت ببینند و تعامل و مناسبات متفاوتی را با خدا تعریف بکنند، بین خود زنها هم براساس طبقهی اجتماعی، فرهنگ، گرایشهای جنسیتی، سن و نژادشان تجربههای متفاوتی از امر مقدس، هویت خودشان، نسبت هویتشان با خدا و سهم خودشان در مناسک دینی و شکل دادن به نهاد کلی دین دیده شد. پس، از اینجا از شنیدن صدای مؤنث در تاریخ قدیم به مفهومی از عدالت به مانند تساوی منتقل میشویم و بعد از آن به مفهوم تفاوت براساس تجارب زیستهی متفاوت افراد. انگار به نوعی دموکراسی حداکثری یا توسعهی دموکراسی میرسیم و دین سهم همهی زنها است.
او بیان داشت: وقتی زنان به مسالهی تجارب زیسته توجه کردند توانستند مفهوم عاملیت را هم از طریق این تجارب زیسته بازتعریف کنند. آن عاملیت و کنشگری و اثرگذاری که تا پیش از آن با مفهوم قدرت یا دسترسی داشتن به قدرت تعریف میشد، حالا در الهیات فمینیستی و نگاههای فمینیستی و چپگرایانه در حوزهی فمینیستی میتواند براساس تجارب زیسته هم تعریف شود و هر چه این تجارب متفاوت و دور از تجارب رسمی باشد، احتمالاً آن عامیلت اثربخشتر است. در همین مرحله در این تغییر بنیادین نسبت مردها هم با خدا و فهمشان از هویت خودشان باید بازتعریف شود. انگار این الهیات فقط نمیخواهد خواستهها و نگاهها و منافع زنان را در نهاد دین بازیابی بکند، بلکه به ناچار باید به این هم بپردازد که با این تغییر تصویر خدا و جایگاه انسان نسبت به خدا و تغییر نظام سلسلهمراتبی تعریف شده در ادیان قدیم و رسیدن به دموکراسی حداکثری در بازتعریف نهاد دین جای مردها هم عوض میشود و مردها هم باید هویتهای جدید خودشان را تعریف بکنند. این شاید جدیدترین وضعیتی باشد که الهیات فمینیستی در آن سیر میکند. قطعاً در همهی این حوزهها مطالعات تخصصی متفاوتی هست. ولی در کتاب سیاهپوش فقط دو مرحلهی اول آمده است؛ یعنی اینکه زنها بخواهند به نوعی تساوی در عدالت برسند و بعد تفاوتهای بین زنها را هم در احیای ارزشها در نظر داشته باشند. اما سیر طی شده در یک قرن اخیر روند دیالکتیکی کاملاً پویایی است که در آن مرتب مفاهیم ساده در بازخورد و اجرا و بازگشت به متفکران و کنشگران حوزهی دین مورد تعمیق و تجدید نظر قرار میگیرند.
مبلغ به گسترش دادن روایتهای تاریخی دربارهی ادیان در کنار این روند دیالکتیکی اشاره کرد و سخنان خود را اینگونه جمعبندی کرد: گفتم که الهیات فمینیستی در جایگاه حوزهای نوپا تطور و تحولاتی داشته است که در عمل و در زندگی انضمامی رخ داده است. اگر ما بخواهیم در سایر رشتههای علوم انسانی به چنین تطوری برسیم، باید از این روش دیالکتیکی بهره ببریم و در میان عمل و نظر در رفتوآمد باشیم و بازخوردهای نظریه را در عمل ارزیابی کنیم، گویی نظر نمیتواند از زندگی انضمامی جدا باشد. به قول ساندرا هاردی، ما بر اساس آنچه فکر میکنیم حقیقت است دست به کنش سیاسی و اجتماعی میزنیم و آن کنش سیاسی و اجتماعی دوباره حقیقت را برای ما بازنمایی و متعین میکند. به نظرم تاریخ و تحولات الهیات فمینیستی نمونهی خیلیخوبی از چگونگی ارتفا و رسیدن به موقعیتی جدید از طریق رفت و برگشت میان نظریه و عمل است. در این کتاب، موضوع سوفیا نشان میدهد که حکمت الهی به صورت عنصر مؤنث تصویر شده است. تمام تلاش مؤلف آن است که ردپای عنصر مؤنث را بازیابی کند. این بازیابی و ردیابی سوفیا در متون مقدس نشان میدهد در متونی که قرنها خوانده و تفسیر میشدند، عنصر یا عناصر مؤنثی بوده که دیده نمیشدند و از فهم و تفسیر آن جهانبینی الهیاتی غایب بوده است. احتمالاً نگاه مردسالار، تفاسیر مردسالار یا تألیف مردها از این متون باعث نادیده گرفته شدن این عنصر میشده است و حالا ما امروز این امکان را داریم که این متون مغفول را ببینیم و حضور سوفیا و عناصر مؤنث را در متون کهن بر اساس آنها کشف کنیم.
این پژوهشگر افزود: اکنون این سؤال مطرح است که آیا امروز هم ساختارهای قدرت و سنتی که ما در آن زندگی میکنیم، میتوانند عناصری را برای ما مخفی بکنند؟ عناصری که اتفاقاً میتواند ارزشمند باشد و نگاه ما را به سنتی که امروز در آن زندگی میکنیم تغییر دهد. در واقع، همیشه در هر سنتی کشف میتواند با کنار زدن ساختار غالب اتفاق بیفتد و همیشه عناصری جنسی، جنسیتی یا سیاسی وجود دارند که ساختارهای قدرت مانع دیدن آنها میشود و میتوانند دید ما را به واقعیت عمیقتر و گستردهتر بکنند. پس ما باید به ساختارهایی که تفکر ما را شکل دادهاند توجه کنیم، توجهی که همیشه فیلسوفان پستمدرن و چپگرا از ما میخواهند. به این ترتیب، با این دو نگاه میتوانیم ماجراهایی را که در این کتاب تعریف شده است دنبال کنیم و ادامه دهیم.
مبلغ در پایان به آموزش و نحوهی انتشارکتاب در حوزهی علوم انسانی در ایران نقدهایی کرد.