کد مطلب: ۲۵۳۸۱
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۰

پیشگامان ادبیات پلیسی و جنایی

شرق: «در صدقدمی شهر واندم، در کنار رودخانه لوار، خانه قدیمی قهوه‌ای‌رنگی وجود دارد با شیروانی بلند: چنان پرت و دورافتاده است که برخلاف آنچه در اطراف دیگر شهرهای کوچک می‌بینید، در کنارش نه دباغی بدبو هست و نه کاروان‌سرای ناجور. جلوی خانه باغی است رو به رودخانه که شمشادهایش که در گذشته با هرس منظم، کوچه‌باغ‌ها را از هم جدا می‌کردند، امروز درهم‌برهم رشد کرده‌اند. چند بید بومی لوار به سرعت رشد کرده و جای پرچین باغ را گرفته و نیمی از خانه را از چشم پنهان می‌کنند. گیاهان هرز با شاخ و برگ‌های زیبایشان خاکریز کنار رودخانه را تزیین می‌کنند. درختان میوه که ده سالی بدون مراقبت رها شده‌اند باری نمی‌دهند و از برگ و گل‌هایشان پشته درست شده است...». این آغاز داستانی است با نام «لاگراند برتش» از بالزاک که در سال ۱۸۳۰ نوشته شده و آن را از اجداد رمان سیاه در ادبیات فرانسه می‌دانند.
داستان کوتاه بالزاک به همراه چند داستان دیگر با ترجمه یاسمن منو در کتابی با عنوان «ملوان آمستردام» منتشر شده است. این کتاب در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب به چاپ رسیده است. داستان‌های این مجموعه درواقع منتخبی است از بخش اول کتاب «گلچین داستان‌های سیاه و پلیسی فرانسوی» که به کوشش میشل لوبرن و کلود مسپلد در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. این کتاب شامل داستان‌های کوتاه نویسندگان فرانسوی از نیمه دوم قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم است. در گزیده فارسی این مجموعه، شش داستان انتخاب و ترجمه شده که عبارتند از:‌ «لاگراند برتش» از بالزاک، «جنایت روسی» از آلفونس اله، «ملوان آمستردام» از گیوم آپولینر، «جوشانده» از لئون بلوی، «بشکه کوچک» از گی دو موپاسان و «پروسپر مرمیه» از ماتئو فالکان. شش نویسنده‌ای که در این کتاب داستانی از آنها منتشر شده بیش‌وکم در ایران شناخته می‌شوند و پیش‌تر آثاری از آنها به فارسی ترجمه شده بود اما آنچه به‌واسطه این مجموعه جلب توجه می‌کند، شاید این باشد که این نویسندگان به‌واسطه این داستان‌ها و داستان‌هایی دیگر، از پیشگامان ادبیات پلیسی و رمان سیاه در فرانسه به‌شمار می‌روند درحالی‌که کمتر به این وجه از اهمیت آنها پرداخته شده است. لوبرن و مسپلد در مقدمه‌شان توضیحاتی داده‌اند درباره ویژگی‌های داستان‌هایی که به‌عنوان سرآغازهای رمان پلیسی در ادبیات فرانسه محسوب می‌شوند. در بخشی از مقدمه آنها می‌خوانیم: «ویدوک یکی از پیشگامان رمان پلیسی است؛ به خاطر تأثیرش بر نویسندگانی که از روش‌های او، به‌ویژه از شخصیتش، الهام گرفتند: الکساندر دوما، اوژن سو، ویکتور هوگو و عاقبت بالزاک که ویدوک را الگو قرار داد تا شخصیت وترن را خلق کند. خاطرات ویدوک که در سال های ۱۸۲۸-۱۸۲۹ کتاب‌فروشی تنون منتشر کرد، به قلم دو نویسنده پشت پرده یا آن‌گونه که در آن زمان می‌نامیدند مرورگر، نوشته شده بود. این مرورگرها صرفا بازنویس نبودند، بلکه نویسندگانی بودند تمام‌عیار که زیاد دغدغه پایبندی به واقعیت را نداشتند. ویدوک در سال ۱۸۲۲، در زمان ریاست بر سازمان امنیت، با بالزاک دوست شد. او اطلاعات دست‌اولی درباره پلیس و زندان‌ها به بالزاک می‌داد... . بالزاک، این نابغه پرکار، تنها الگوی ابرجنایتکار را وارد ادبیات نمی‌کند؛ بلکه ما در دیگر رمان‌هایش درون‌مایه این سبک را بازمی‌شناسیم، مانند یک ماجرای مرموز. بالزاک این‌بار هم از یک واقعه تاریخی الهام می‌گیرد: ربوده‌شدن سناتور کلمان دوری در دوران امپراتوری. در رمان شخصیت داستان به نام ملن از توطئه‌ای که فوشه علیه ناپلئون ترتیب داده، باخبر می‌شود. به دستور فوشه، ملن دزدیده و در جایی حبس می‌شود. عده‌ای بی‌گناه (طرفداران سلطنت بوربن‌ها) را به این آدم‌ربایی متهم می‌کنند. یکی از آنها محکوم می‌شود. بالزاک از یکی از درون‌مایه‌های اصلی زدوبندهای جنایی استفاده می‌کند: برای حفظ آرامش قدرتمندان باید مدارک جعلی علیه یک بی‌گناه فراهم کرد (مانند رمان کنت دومونت کریستو). بااین‌حال بالزاک با رمان پلیسی واقعی فاصله دارد. کارهای او تجربی است. او تجزیه و تحلیل نمی‌کند، صرفا درها را نیمه‌باز می‌کند، نظری گذرا می‌اندازد و طرحی اولیه می‌ریزد. همه عناصر سبک پلیسی در این آزمون وجود دارد؛ اما بدون تمرکز لازم و اندازه مناسب».
در بخشی از داستان «ملوان آمستردام» از آپولینر می‌خوانیم: «کشتی بادبانی هلندی الکمار از جاوه می‌آمد و حامل ادویه‌جات و دیگر مواد قیمتی بود. در ساوت‌همپتون توقف داشت و ملوان‌ها اجازه یافتند که به خشکی بروند. یکی از آنها به نام هندریک ورستیگ بر شانه راستش یک میمون، بر شانه چپش یک طوطی، و به طور حمایل بسته‌ای از پارچه‌های هندی را حمل می‌کرد. قصد داشت همه را در شهر بفروشد. آغاز بهار بود و هنوز شب زود فرامی‌رسید. هندریک با گام‌های محکم در کوچه‌های مه‌آلود که چراغ‌های گازی به زحمت روشنشان می‌کرد، راه می‌رفت. ملوان در فکر بازگشتش به آمستردام بود».

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST