گسترش فرهنگ و مطالعات: «دریاچهی متروک» عنوان رمانی است نوشتهی ریچل کین. همهی آثار ریچل کین، نویسندهی امریکایی که سال ۱۹۶۲ در تگزاس غربی به دنیا آمده، در دسته رمانهای ژانر فانتزی، وحشت و جنایی به شمار میرود. رمانهای سریالی او مخاطبان زیادی دارد که عنوان برخی از آنها عبارت است از: خونآشامان مورگان ویل، کتابخانه بزرگ و هوابان؛ اما «دریاچه متروک» بود که کین را به جهان معرفی و او را به عنوان یک جنایینویس حرفهای تثبیت کرد. این رمان در سال ۲۰۱۷ توانست به فهرست نهایی داوران جایزه بینالمللی نویسندگان رمانهای هیجانانگیز راه پیدا کند.
جینا رویال شخصیت اول این رمان تعریفی از یک قهرمان طبقه متوسط است. یک زن خانهدارِ اهل غرب میانه با ازدواجی رضایتبخش و دو فرزندِ حاصل از این ازدواج؛ اما وقتی یک تصادف رانندگی، زندگی مخفی شوهرش را بهعنوان یک قاتل سریالی فاش میکند، او باید خود را به عنوان مادری سلحشور بازسازی کند.
مادر سلحشور با معشوق سابقش که مدتها در زندان بوده، سرانجام به خانهی جدیدی در دریاچه متروک پناه میبرد. گرچه هنوز هدف متجاوزان و ترولهای اینترنتی است که فکر میکنند او با جنایات شوهرش ارتباط داشته است، جینا جرأت میکند فکر کند که فرزندانش بالاخره میتوانند در صلح بزرگ شوند.
اما درست زمانی که او در هویت جدید خود احساس آرامش میکند، جسدی در دریاچه ظاهر میشود و نامههای تهدیدآمیز از آدرسی آشنا سروکلهشان پیدا میشود. در این شرایط، شخصیتِ اصلی باید دوستان خود را نزدیک و دشمنان را دور نگه دارد تا از افشای لایههای حقیقت جلوگیری کند و بچههایش از خطر قاتلی که مدام تهدیدشان میکند مصون بمانند. یک چیز مسلم است: او یاد گرفته است چگونه با شر مبارزه کند و هرگز در این مسیر متوقف نخواهد شد.
قسمتی از کتاب دریاچه متروک:
آبسالوم مکالمه را تمام میکند. به گزارش اینترنتی خیره میشوم و برای مدتی، از جای خود جنب نمیخورم. خیلی دوست دارم کمی برای آن زن بیچاره و بینام و نشانی که جسدش در دریاچه پیدا شده است، احساس دلسوزی کنم، ولی ماجرای قتل او برای ما تبدیل به دردسر شده است. پیدا شدن جسد او معضلی است که پای لنی را به پروندهای جنایی گشوده است.
ماندن در اینجا، تصمیمی احساسی و اشتباه است. اصلاً غیرممکن است که به فرار کردن فکر نکرد. فرار تبدیل به مرام همیشگی من شده است. در تصمیم خود برای ماندن در نورتن، پابرجا هستم، ولی این مطالب نوشته شده در این گزارش و شباهتهای آن با جنایتهای ملوین، پریشانحالی عجیبی برایم ساخته است، تشویشی درونی که قبلاً هم آن را تجربه کردهام.
نمیخواهم دوباره فرزندانم با حس فرار مضطرب شوند، ولی باید برای اقدام فوری در زمانی که همهچیز به هم میریزد، نقشهای داشت. من باید شرایط زندگی پایداری را برای بچههای خود ایجاد کنم، ولی سلامت و امنیت آنها در اولویت است.
پس از خواندن این گزارش، دیگر آن احساس امنیت قبلی را ندارم، ولی این حس جدید نمیگوید که فرار کنم.
ولی فریاد میزند که باید آمادگی همهچیز را داشته باشم.
ونهایی را که در منطقه برای فروش آگهی کردهاند در گوگل جستوجو میکنم. موردی عالی پیدا میشود: ونی با کابینی بزرگ که در چند مایلی نورتن آمادهی فروش یا تعویض است. بستهبندی وسایل خانه را هم پیشبینی میکنم. چند جعبهی پلاستیکی تاشو و نسبتاً بزرگ در انبار داریم، اما باید از فروشگاه والمارت چند تای دیگر هم بخرم. نمیتوان جعبههای خیلی بزرگ خرید، چون در دوربینهای نظارتی، خیلی راحت جلب توجه میکند. نورتن فروشگاههای زیادی ندارد، پس باید برای خرید به ناکسویل بروم.
به ساعت نگاه میکنم. وقتی برای فکر کردن نمانده است. عینک آفتابی و یک کلاه حصیری بزرگ و بدون مارک برمیدارم. سعی میکنم لباسهایی بپوشم که زیاد جلب توجه نکند. این راحتترین کاری است که میشود برای ناشناس ماندن انجام نداد.