کد مطلب: ۲۶۵۳۶
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰

بازیافت جهان

انجمن مرغ مقلد:

اگر محمدعلی سپانلو، «شاعر تهران» هم‌چنان در این جهان بود یک ماه دیگر از آستانه هشتاد سالگی می‌گذشت. شعرهایی نوشت که در آغاز جوانی افق‌ها یا گرایش‌های گوناگونی داشت یا به قول خودش یک سلسله‌کلید برای درهای ناشناس و ناگشوده. تجربه شعریِ سپانلو تجربۀ کلیدهایی است که خودش کلید تاریخ یا جغرافیا نام می‌گذارد. از سپانلو تعدادِ پر‌شماری فیلمِ مستند و گفت‌وگو و روایتِ خاطرات و اتوبیوگرافی برجا مانده است و نکته جالب اینکه در هریک از این گفتارها و مستندها و مکتوبات، شاعر حرفی تازه برای گفتن دارد. شاید این پرشماری، در عین حال که به اهمیتِ شعرهای سپانلو و نحوه حضورش در فضای روشنفکری برمی‌گردد، به شخصیتِ او نیز ارتباط دارد که خوش‌محضر و خوش‌سخن بود و به‌واسطه حضور در مقاطع مهمی از جریان‌های روشنفکری خاطرات و روایت‌های بسیاری برای گفتن داشت، چنان‌که در کتابِ «راویان قرن اضطراب» که اخیرا با تألیفِ ناستین (آسیه) جوادی در نشر «کتاب کوله‌پشتی» منتشر شده است.

 

همه‌چیز از یک تظاهرات آغاز می‌شود؛ از شکستنِ سر شاعر که عوالم شاعرانه او را بروز می‌دهد. سپانلو معتقد است بزرگ‌ترین تحول یا تکامل در سنِ ۲۱ سالگی در کارنامه‌اش پدیدار شده است. «در یک تظاهرات سیاسی در دانشگاه تهران سرم شکست و خون بارانی‌ام را سرخ کرد، ناگهان هرچه را که فکر می‌کردم، اما نمی‌توانستم آن‌طور که در درون من وجود داشت روی صفحۀ کاغذ بیاورم، توانستم بنویسم؛ حتی گاه گسترده‌تر و غنی‌تر از آنچه در ذهنم رخ داده بود.»

تحولِ دیگر به چند دهه بعد برمی‌گردد، این بار نوع دیگری از تجربه شاعرانه که سپانلو اسم آن را می‌گذارد «پری‌زدگی». «شاید تحول دیگری نیز در حوزه پنجاه سالگی داشته‌ام. اسمش را گذاشته‌ام پری‌زدگی. در عالم بیداری، اشیایی که گم می‌شد و بعد با نظمی انسانی دوباره در جایی دیگر یافت می‌شد، رویاهایی که به آستر زیرین این زندگی می‌خلید؛ کوری که نابینایان را شفا می‌دهد، جزیره‌ای متروک که راوی یکی از تبعیدشدگان فراموش‌شدۀ آن است.» شعرِ معروف «نام تمام مردگان یحیی است» ماحصلِ همین دوره پری‌زدگی است. «رویا به من جملاتی را داد که استخوان‌بندی اصلی شعرهایی شدند که تا آن هنگام در مخلیۀ من لابد پنهان شده بود.» نمونه‌اش ملاحی که در کویرهای وطن ناگهان حس می‌کند در دریاهای روزگار باستان کشتی می‌راند، هم او که در تهران امروز رودخانه‌ای کشف می‌کند که می‌توان در آن قایق‌سواری کرد. یا منظومه «افسانه شاعر گمنام» وسوسه‌های شاعری است که هشت قرن به عقب می‌رود تا در دربار اشغالگران مغول شغلی بیابد. او از آینده آگاه است، پس می‌داند که این اقتدارهای توحش‌آمیز آینده‌ای نخواهد داشت. سپانلو می‌گوید سرلوحه تحول دوم شاعری‌اش به طور نمادین در شعر «شط پری» نمودار است: «پری‌هایی نامرئی به پاداش غوصی که در چشمه آن‌ها کردم یک پنجه جام به من بخشیدند. لطف همان پنجه بود که رودخانه خیالی تهران را کشف کردم و در آن از تجریش تا راه‌آهن قایق‌سواری کردم. شیب آب تو را خواهد برد، ولی سربالایی بازگشت ندارد، شاید همه چیز تمثیلی است از زندگی.» نزد سپانلو زندگی همین قایق‌سواری یا سفری است که از یک روز مخصوص اتفاق می‌افتد، از صبح تا غروب و در این روز استثنایی از بهار آغاز می‌کنیم و در پاییز به مقصد می‌رسیم. جوان حرکت می‌کنیم و پیر می‌رسیم به ایستگاه آخر که راه‌آهن است.

سپانلو می‌گوید معروف است که شعر دو خواهر دارد: فلسفه و موسیقی. سپانلو معتقد است که در مورد خواهر موسیقی نوعی آگاهی داشته است، پس کوشیده لایه شنیداری شعر را همواره در نظر بگیرد. «شعر فارسی به خاطر ارزش‌ موسیقایی آن علاوه بر خوانندگان، شنوندگان کثیری هم دارد و به این ترتیب شب‌های شعر فارسی هنوز هم در دنیا کم‌نظیر است؛ ولی در مورد خواهر فلسفه چنین اهتمامی نداشته‌ام، لایه خفیف فلسفه از خود تاریخ انسان، از روح آن، از تلاش‌ها و ناکامی‌ها به شعرهای من رسیده است و اغلب با نوعی جهان‌بینی خیام‌وار.»

شعرهای سپانلو چنان‌که خودش نقل می‌کند با عرصه زمان و مکان سر و کار دارد، عرصه بی‌آغاز و بی‌انجام. یک نوع جست‌وجو در زمان و مکان برای کشف چهره‌های فرضی یا رابطه‌های محتمل، یا بازیافت دنیاهای ازدست‌رفته و گذر از هزارتوهای حافظۀ فردی و جمعی. «تخیل از عناصر واقعی استفاده می‌کند اما بر اثر تداعی‌ها خود را به عالمی فراواقعی می‌اندازد. طبیعی است که غور در این قلمرو محتاج کلمات و جمله‌بندی‌هایی اغلب نامألوف باشد.» این زمینه‌ها و خلق این نوع زبان و تکنیک بخشی از کاری است که سپانلو برای شعر فارسی انجام داده است؛ واژگان فراموش‌شده غیرشعری، هم آرکائیک و هم آرگو، روایت‌گر حرکت در تاریخ و توقف در جغرافیا. به این ترتیب است که منظومه‌های بلند «خاک»، «پیاده‌روها»، «خانم زمان» و «افسانه شاعر گمنام» از جهانی سخن می‌گویند که در آن سطوح گوناگون با هم تطابق می‌یابند: «خاک» سفری ذهنی است میان دو زمستان از قدیمی‌ترین ادوار تا امروز. «پیاده‌روها» در زمینه یک روز پرسه‌گردی در پیاده‌روهای تهران حرکت می‌کند، اما ناگهان این پیاده‌رو انگار در هندوستان یا در اندونزی و یا پاریس قرار گرفته است، در «خانم زمان» جست‌وجوی اسطوره پایتخت درون‌مایه اصلی است؛ اما زبان وصفی در لحظاتی به گفت‌وگویی ساده میان شخصیت‌های متفاوت تبدیل می‌شود. و در پایان اسطوره جسمیت یافته است؛ بانویی پیر ولی متشخص که فرزندان بسیار زاییده است: تهران امروز.

شاید مناسب‌ترین تعبیر برای کار شعریِ سپانلو همان «بازیافت دنیاهای ازدست‌رفته» باشد که چنان‌که در ابتدای متن از سپانلو نقل شد با وقایع اجتماعی و کنش‌های جمعی ارتباط نزدیک دارد  در عین حال که از هزارتوهای پیچیده حافظه فردی عبور می‌کند می‌تواند تجربه جمعی بسازد که نمادین‌ترین آن همان قایق‌سواری در شهر تهران است، ناممکنی که در تخیلِ شاعر ممکن شده است.

راویان قرن اضطراب، گفت‌وگو با پنج شاعر، گردآورنده ناستین (آسیه) جوادی، نشر کتاب کوله‌پشتی

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST