احمدرضا بهرامپورعمران
در ذهنِ من همواره نام و یاد استادان محمدرضا شجریان و محمدرضا شفیعیِ کدکنی، توأمان تداعی میشد و میشود. و این تداعی چندان هم بیمناسبت و بیدلیلی نبوده و به همنامی و همسالیِ تقریبیِ ایشان محدود و منحصر نمیشود. چراکه:
_ هر دو استاد، فرزندِ برومندِ خاکِ فرهنگپرورِ خراسان هستند.
_ هر دو پساز خوشدرخشیدن در زادگاهشان، به تهران کوچیدهاند و جذبِ برترین مراکزِ علمی و هنری شدند.
_ هر دو در پیشینههای فرهنگِ کهنِ ایرانی و اسلامی، ریشه دارند.
_ هر دو از استادانِ بزرگ بهرههابردند و با سرآمدانِ روزگارِ خویش، مراودهها داشتند.
_ هر دو نوآوریهای خویش را در دلِ سنّتهای دیروز و امروز ایجاد و اجراکردند و بیگداربهآبنزدند.
_ هر دو پرکار اند و آثارِ پُربرگوباری آفریدهاند.
_ هر دو تنوّعطلب اند و هنرشان چندساحتی هست.
_ هر دو در آثارِ خویش، درکنارِ اندیشیدن به عظمت و شکوه، ظرافتهای موشکافانه را هم لحاظمیکنند.
_ هر دو دیرسال زیستهاند و مستمر (بیشاز نیم قرن) اثر آفریدهاند.
_ هر دو تندرست و بهدور از «گرفتاریها» زیستهاند.
_ هر دو، بیآنکه عضوِ مسلک و مرام و حزبی بودهباشند، ازدلوجان، انسان و ایران و عدالت و آزادی را پاسداشتهاند.
_ هر دو شاگردپرور و جریانساز بودهاند.
_ و درنهایت اینکه هر دو استاد با هم مراوداتی دیرینه و دوستانه داشتهاند و به آثارِ یکدیگر عشقورزیدهاند و به جایگاهِ هم بهدیدهٔ احترام نگریستهاند.
استاد شجریان، شعرِ استاد شفیعی را اجراکرده و استاد شفیعی نیز، هم هنرِ ایشان را ستوده و جایگاهشان را با حافظ سنجیده و هم شعر به ایشان تقدیمکردهاست.
یادِ روشنِ استاد شجریان همواره زنده!
و عمرِ پربارِ استاد شفیعیِ کدکنی طولانی باد!