شرق: «خوابگردها»، سهگانه مشهور هرمان بروخ، نه فقط یکی از مهمترین رمانهای
ادبیات آلمانیزبان بلکه از مهمترین رمانهای قرن بیستمی جهان است. بروخ در این سهگانه،
به سه دوره از تاریخ اروپا پرداخته است؛ او سالهای ۱۸۸۸، ۱۹۰۳ و ۱۹۱۸ را سه مرحله کموبیش پایانی
ارزشهای پیشین اروپا میداند و در رمانش به بحران ارزشها پرداخته است. «خوابگردها»
اولینبار در فاصله سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۲ منتشر شد و
شیوه نوینی از رماننویسی را ارائه کرد.
بروخ نویسندهای آلمانیزبانی است که در سال ۱۸۸۶ در وین متولد شد و در سال ۱۹۵۱ در نیویورک از دنیا رفت. بروخ نویسندهای یهودیتبار بود که البته بعدها
به کلیسای کاتولیک پیوست. او مانند بسیاری دیگر از نویسندگان همنسلش با بحران جنگ
جهانی روبهرو بود و زندگیاش تحت تأثیر مستقیم جنگ بود. در سال ۱۹۳۸ اتریش اشغال شد و بروخ توسط گشتاپو بازداشت شد. البته دوره بازداشت او
چندان طولانی نشد و بروخ به کمک جیمز جویس توانست ویزای انگلستان را دریافت کند.
به این ترتیب بروخ ابتدا به انگلیس رفت و سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا از
حمایت توماس مان برخوردار شد. در میان آثار بروخ، چند رمان، تعدادی نوول، نمایشنامه،
شعر و جستار و نیز نقدهایی درباره ادبیات و نوشتههایی
فلسفی-سیاسی دیده میشود. همچنین در میان مجموعه آثار او
سه کتاب به نامهنگاریهای او اختصاص دارد که بخش مهمی از آنها مکاتبات بروخ و
هانا آرنت است.
«خوابگردها»، هم اولین رمان بروخ به شمار میرود و هم
شاهکار و مهمترین اثرش. بروخ نوشتن این رمان را در سال ۱۹۲۸ آغاز
کرد و آن را در سال ۱۹۳۲ به پایان رساند. این رمان بهتازگی با ترجمه علیاصغر حداد در
نشر لاهیتا منتشر شده است. حداد در بخشی از پیشگفتارش درباره این سهگانه و سه
مقطع زمانی رمان نوشته: «بروخ سالهای ۱۸۸۸، ۱۹۰۳، و ۱۹۱۸ را سه مرحله کمابیش پایانی
ارزشهای پیشین اروپا میداند و میکوشد نشان بدهد که در پی بیرمقشدن بیش از پیش
سنن و ارزشهای رو به فروپاشی گذاشته قدیم، درهمآمیختگی زندگی با عناصر رؤیایی،
با تصورات و تخیلات خوابگونه، هرچه بیشتر آشکار میشود. درحالیکه دوران
رمانتیکِ رؤیایی هنوز به خواب و خیال چندان میدان نمیدهد، در دوره اغتشاش واقعگرایانه
ارزشها، خواب و خیال عنانگسیخته و به خود رهاشده عملا به امری واقعنگرانه بدل
میشود. بروخ ضمنا میکوشد نشان دهد که آویختن به ساختار ارزشهای در حال افول
مشکلی را حل نمیکند. پاسنوف برای سروساماندادن به زندگی خود، راهحل را در دیانت
میجوید، اِش به عرفان کامجویانه پناه میبرد، اما به نظر بروخ اینها راهحلهای
نصفونیمهای هستند و به رهایی از خواب و خیال منجر نمیشوند، بلکه بیشتر اخلاق
را به ورطهای تاریک میکشانند و به سوی قلمروی غریزه سوق میدهند -نمونه تراژیک
گناه نخستین. بحران سال ۱۹۱۸ کسی را که علیالظاهر باید گناهکاران
را کیفر بدهد، برمیانگیزد و تقویت میکند. کیفردهنده ضرورتا در قامت انسانی رها از ارزش و واقعنگر ظاهر میشود:
اُگنو، شخصیتی تبهکار که رؤیای کودکی خود را بهگونهای
سادهلوحانه در واقعیت تجربه میکند».
آنطور که حداد نیز در پیشگفتارش توضیح داده، «خوابگردها»
بر اساس پسزمینه تاریخی و اجتماعی زمانه نوشته شده و به آن دسته از مسائل بشری پرداخته
که دانش از کنار آنها عبور میکند، چراکه این مسائل در پژوهشهای علمی جایی
ندارند: «بروخ میدان عمل رمان و کلا ادبیات را در محدوده به اصطلاح دیگر نه و
هنوز نه دانش جای میدهد. به عقیده بروخ ادبیات، عرصه پرداختن به مسائلی است که
بیرون از حیطه عقل تجربه میشوند، جایی که امر غیرعقلانی در قالب عمل ظاهر میشود
و در نتیجه، امکان طرح و بیان هنری پیدا میکند. بروخ میگوید رمان محق است چنین
وظیفهای را به عهده بگیرد و به این مسائل بپردازد، چون حاصل کار نویسنده، برخلاف
حاصل کار دانشمند، در بطن کلماتی تحقق نمییابد که روی کاغذ نقش زده میشوند، بلکه
در تنشی شکل میگیرد که میان کلمات و جملات ایجاد میشود».
«خوابگردها»، آنطور که اشاره شد، فرم و سبک خاصی از
رماننویسی ارائه کرده و بهویژه دفتر سوم آمیخته با جستارهایی فلسفی مربوط به
محتوایی است که در داستان روایت شده است. حداد معتقد است آنچه باعث شده که «خوابگردها»
بهخصوص در دفتر سوم کمتر رنگوبوی داستانی داشته باشد،
پرداختن به مسئله «بیماری فرهنگ
اروپا» و «فروپاشی ارزشها» است که بخش گستردهای از دفتر سوم را به اثری تقریبا
فلسفی بدل کرده است. حداد به پیوست کتاب، مقالهای از هانا آرنت درباره این رمان و
نیز یکی از سخنرانیهای هرمان بروخ که در آن به مبانی «خوابگردها» پرداخته شده
ترجمه کرده است که به درک بهتر رمان کمک میکنند.
هانا آرنت در مقالهاش با عنوان «هرمان بروخ و رمان
مدرن»، به سه رمان مهم قرن بیستم و پیوند آنها با بحران تاریخی دوران اشاره میکند
و مینویسد: «هر بحران، هر نقطه عطف دورانهای
تاریخی، نقطه آغاز است و نیز نقطه پایان و چنین نقطه عطفی در کلام بروخ یک سهگانه
است: دیگر نه گذشته، هنوز نه آینده و هماینک زمان حال. رمانهای مهم قرن بیستم،
در جستوجوی زمان ازدسترفته پروست به زبان فرانسه، اولیس جویس به زبان انگلیسی و خوابگردهای
هرمان بروخ به زبان آلمانی، هریک به شیوه خود این سه لایه بحران را آشکار میکنند
و همین امر آنها را به لحاظ فرم، از فرم سنتی رمان متمایز میکند؛ از آن رمانی که
بیش از سایر فرمهای هنری متأثر از قرن نوزدهم بود. رمان مدرن دیگر در خدمت سرگرمی
نیست و قصد ندارد نصیحت کند.
(بروخ)، دیگر توصیهای برای خواننده آماده نکرده است
(بنیامین)، بلکه خواننده را مستقیما با مسائل و فرمهایی روبهرو میکند که فقط بر
کسی مکشوف میشوند که خود خواهان مواجهه با آنهاست؛ اما به این ترتیب رمان، این همهفهمترین
فرم هنری که تاکنون از بیشترین مخاطب برخوردار بوده است، ناگهان به پیچیدهترین و
اسرارآمیزترین فرم هنری بدل میشود. هنر ایجاد هیجان به معنی پیشین کاملا کنار
گذاشته میشود و با ازمیانرفتن هیجان، دیگر خبری از مجذوبشدن منفعل پیشین نیست.
چیرهدستی در ارائه یک امر واقعی بهگونهای زیبا که نه فقط واقعیت را تلطیف میکند،
بلکه آن را از جوانب دیگر شرح میدهد، جای خود را به خواستی هنری میدهد که هدفش
درگیرکردن ذهن خواننده با روندهای مهم فکری است و موفقیت و عدم موفقیت این خواست
بیش از آنکه با معیارهای سنتی برای سنجش رمانهای خوب و بد مرتبط باشد، از یک سو با
اختلاف میان شعر خوب و بد و از سوی دیگر با اختلاف میان فلسفه واقعی و پرگویی بیمحتوا
درباره مسائل فلسفی ربط دارد».