شرق: «ساعت کاری به پایانش
نزدیک میشد که تاد هکت از خیابان روبهروی دفترش هیاهویی شنید.
جیرجیر چرم و جرنگجرنگ آهن درهم میآمیختند و سمکوبه
هزار اسب آن هر دو را در خود محو میکرد. تاد شتابان به سمت پنجره رفت. سپاهی
سواره و پیاده در حرکت بود، مثل جماعتی آشفته با صفوفی درهمشکسته، گویی گریزان از
شکستی سهمگین. نیمتنه نظامی سربازان سوارهنظام، کلاهخودهای سنگین نگهبانان و سوارهنظام
سبکاسلحله هانوفری با آن کلاههای چرمی تخت و پرهای مواج قرمزشان همگی با بینظمی
در هم میلولیدند». این آغاز رمان «روز ملخ» از ناتانیل وست است که با ترجمه فرید
دبیرمقدم در نشر ماهی منتشر شده است.
ناتانیل وست از نویسندگان مهم قرن بیستمی ادبیات
آمریکاست که پیشتر هم در ایران شناخته میشد. اولینبار در دهه ۴۰
بود که اثری از او با عنوان «دلشکسته» با ترجمه
عبدالله توکل به فارسی منتشر شد و پس از آن هم کموبیش ترجمههایی از او منتشر شد.
چند سال پیش نیز رضا علیزاده یکی از آثار وست با نام «یک میلیون جرینگی» را به
فارسی ترجمه کرده بود.
«روز ملخ» از آثار مهم ناتانیل وست به شمار میرود. این
در واقع چهارمین و آخرین رمان این نویسنده آمریکایی است. ناتانیل وست مدتی پس از
انتشار این رمان در سیوهفتسالگی در تصادف رانندگی از دنیا رفت درحالیکه در زمان
مرگش شهرت زیادی نداشت و آثارش با اقبال زیادی روبهرو نبودند. مترجم «روز ملخ» در
بخشی از پیشگفتارش درباره عدم اقبال از آثار ناتانیل وست نوشته:
«منتقدان محافظهکار و دستراستی آثار او را بیشازحد
نیهیلیستی و آخرالزمانی میشمردند و منتقدان رادیکال و چپگرا نیز آنها را
طنزآمیزتر از آن میپنداشتند که در ادبیات جدی و ضدفاشیستی رایج در دهه ۱۹۳۰ جای گیرند». وست از دوستان نزدیک اسکات فیتز جرالد بود و در نامهای به
او درباره بازخورد «روز ملخ» نوشته بود: «تا به اینجا اوضاع از این قرار است:
نقدهای مثبت: ۱۵ درصد؛ نقدهای
منفی: ۲۵ درصد؛ حملات خصمانه شخصی: ۶۰ درصد؛ فروش:
عملا هیچ. بههرحال، فکر میکنم دست به نگارش رمان دیگری بزنم». وست البته فرصت
نکرد رمان دیگری بنویسد و در حالی از دنیا رفت که شهرت زیادی نداشت. آثار وست در
اواخر دهه ۵۰ به مرور با استقبال منتقدان و خوانندگان روبهرو شد و کمکم
به زبانهای دیگر هم ترجمه شدند. «روز ملخ» امروز از رمانهای مهم انگلیسی قرن
بیستم به شمار میرود.
«روز ملخ» رمانی است که به هالیوود پرداخته و به باور
بسیاری این بهترین اثری است که با موضوع هالیوود نوشته شده است. وست در سال ۱۹۳۳ به هالیوود رفته بود و شروع به فیلمنامهنویسی کرده بود. به این ترتیب
او شاهد شکلگیری صنعت عظیم سینما در آمریکا بود و در «روز ملخ» از منظر خودش این صنعت
را به تصویر کشیده است: «از یکسو شخصیتهای ناکام و به حاشهرانده شده این صنعت
(سیاهیلشکرها، دلقکهای از رده خارج شده تئاترهای پیشپاافتاده و هنرپیشگان بیاستعداد)
و از سوی دیگر تماشاگران فریبخورده. طرقه آنکه در
ابتدا عنوان رمان فریبخوردگان بود، اما وست کمی پیش از انتشار کتاب آن را تغییر
داد. این فریبخوردگان مردمان مناطق سردسیر آمریکا هستند که بعد از عمری کار
یکنواخت و طاقتفرسا و پسانداز اندکی پول به سرزمین آفتابی کالیفرنیا میآیند تا
خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعدهاش را به آنها داده بود؛ اما آنچه
در واقعیت با آن مواجه میشوند سرخوردگی و از آن مهمتر ملال است». وست در آثارش
طنز درخشانی را به کار میبرد و این ویژگی در «روز ملخ» هم دیده میشود. در اینجا
با طنزی سیاه و موقعیتهای گروتسک روبهروییم. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم:
«چند دقیقهای بیشتر طول نکشید که هومر در خانه جدیدش جا
افتاد. چمدانش را خالی کرد، دو دست کشتوشلوار خاکستری تیرهاش را در کمد یکی از اتاقخوابها
آویخت و پیراهنها و لباسهای زیرش را در کشوهای میز توالت چید. برای تغییر چیدمان
اثاثیه هیچ تلاشی نکرد. بیهدف در خانه و حیاط دوری زد و بعد روی مبل اتاق نشیمن
نشست. طوری نشسته بود که انگار در لابی هتل منتظر کسی است. تقریبا نیمساعتی در
همان حال ماند، مطلقا بیحرکت. فقط گاهی دستهایش را میجنباند. بعد بلند شد و به
اتاق خواب رفت و روی لبه تخت نشست. تازه اوایل بعدازظهر بود، اما حسابی خوابش میآمد.
میترسید دراز بکشد و به خواب برود، نه از ترس اینکه خوابهای بد ببیند، بلکه چون بیدارشدن
برایش خیلی دشوار بود. هر وقت خوابش میبرد، میترسید دیگر بیدار نشود».