کد مطلب: ۲۹۷۴۲
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱

همسرم: اسلامی‌ندوشن

اطلاعات: به همسر باید با دو دید متفاوت نگریست: یکی در زندگی خصوصی که آن بحثی جداگانه است و آنچه می‌گذرد، بین آن دو می‌گذرد و دو نفر همدیگر را می‌پسندند، دوست می‌دارند، به «عشق» می‌اندیشند و به گونه مشترک در یک خانه که به مکان مقدسی است، به سر می‌برند. در هزاره‌های دور گمشده انسانها که ناب‌تر و بی‌پیرایه‌تر بودند، هنگامی که بر روی دیواره‌ها و یا مُهرها و مجسمه‌های ابتدایی «یک زوج»‌ را تصویر می‌کردند، این حالت تقدس را به وضوح نمایان می‌ساختند. از آن روز تا به حال اندیشه‌های ناب اولیه انسانی تفاوت چندانی نکرده است. رنگ عوض کرده، ولی ماهیتش همان است؛ هر چند انسان قرن بیست‌ویکم در وضع استحاله‌ای نسبتاً بنیادینی قرار دارد و علم جدید در حال بردن انسان ورای طبیعت انسانی اوست؛ ولی عجالتاً ما همانیم که بودیم.

دید دوم، وضع اجتماعی یک زوج است، زمانی که سر از خانه بیرون می‌کنند و وارد اجتماع می‌شوند که این انعکاس همان وضع اول است. اگر کانون خانواده به حقیقت مقدّس و نیکو باشد، انعکاس آن نیز در خارج کاملا همان‌گونه نمایان می‌گردد.

من زمانی که توان همسرم دکتر اسلامی ندوشن را برای کاری که در پیش گرفته بود، دریافتم و آن شناساندن فرهنگ ایران است، به گونة ژرف ـ آن‌گونه که بوده و هست ـ و به‌خصوص دریافتم که او خود، چه از جهت عقلانی و چه از جهت احساسی، عمیقاً این فرهنگ را دریافته و درک کرده، عزم خود را جزم کردم که همه کوشش خویش را به کار گیرم تا محیطی امن و آرام، توأم با آسایش روحی و جسمی فراهم گردد تا دکتر اسلامی ندوشن، با آرامش خیال و بی‌هیچ نوع دغدغه مادّی و معنوی، بتواند بخواند، بنویسد، سفر کند و جهان‌بینی خود را توسعه بخشد. به همین دلیل که توان و قابلیت وی را در این امر خطیر بالا یافتم، همسرم را بر خود مقدم داشتم. بدین معنی که بیشترین وقت و همّ خود را مصروف او نمودم تا خودم؛ چنان‌که برای فرزندانم چنین کردم.

به باور من، محمدعلی اسلامی ندوشن نویسنده‌ای تواناست. نویسنده ذوقی دارد که دیگران فاقد آنند. رسالت نویسنده در این است که بلندگوی کسانی باشد که توان فکر کردن به مسائل گوناگون و مهم را دارند، ولی توان بازگو کردن و پرورانیدن آن را ندارند. یا برعکس برانگیزنده افرادی باشد که هیچ‌گاه به مسائل مهم نپرداخته‌اند: در حالی که در سویدای ضمیرشان وجود داشته است؛ و این‌گونه طریق درست را به آنان رهنمون گردد و به‌خصوص جواب سؤال‌هایشان را بدهد.

به این دلیل که ما ایرانیان در ضمیر آگاه و ناخودآگاه خود، فرهنگ و تمدن خویش را می‌ستاییم، زمانی که نویسنده‌ای چون او، این فرهنگ را زنده، پویا و کارساز در اختیارمان می‌گذارد، و راه بهره‌وری صحیح از آن را به ما می‌آموزد، مورد قبول قرار می‌گیرد. من شاهد آنم که جوانان از چهارگوشه ایران که «همه جای ایران سرای من است»، پیوسته در کار آنند که او را برای ایراد سخنرانی دعوت کنند؛ و گاه مورد قبول واقع می‌شود، باز من شاهد آنم که پس از آن، چگونه این جوانان تشنه دانستن، گرد او جمع می‌شوند و با سخنانی ساده، بی‌پیرایه و کاملا از دل برآمده از وی قدردانی می‌کنند؛ و همین سبب تشفّی خاطرش از سویی و سبب تشویق‌اش به کار بیشتر از سوی دیگر می‌گردد.

دکتر اسلامی ندوشن ساعت‌ها می‌نویسد و ساعت‌ها گفتگو می‌دارد، بدون اینکه خسته شود؛ زیرا اولا به آنچه می‌گوید و می‌نویسد، ایمان دارد و در کار خود صادق است؛ و این خود به او نیرو و توان مضاعفی می‌بخشد. ثانیا دغدغه‌ای برای تلاشی دیگر غیر از آنچه که می‌کند، ندارد. ثالثا می‌داند که گفته‌ها و نوشته‌هایش ثمربخش‌اند. همسرم چند جلد کتاب مفصل در باره زندگی به‌خصوص کودکی و جوانی خود نوشته است و یا دیگران درباره او نوشته‌اند. دیگر نیازی نیست که من او را معرفی کنم که تکرار است؛ ولی در گذشته، در جایی، به گونه مختصر درباره هنر نویسندگی‌اش چنین گفته‌ام: «محمدعلی اسلامی ندوشن آن مقدار توان نوشتن و خمیرمایه شاعری دارد که برای نوشتن تلاش نکند؛ یعنی وقتی که قلم را روی کاغذ می‌گذارد، کلمات چون آبشاری از قلم سرازیر شده، روی برگهای کاغذ جاری می‌گردند و خود به خود عمل گزینش خوبها و کنار زدن بدها انجام می‌گیرد.»

حاصل زندگی

مهمترین حاصل و بهتر بگویم نتیجه این زندگی، رامین و مهران‌اند، یعنی دو فرزندمان. من به تجربه و شاید هم تجربه‌ای «اشراق‌گونه» دریافته‌ام انسانی که وظایف خود را در زندگی به انجام رسانیده، وجدانی آسوده داشته و فرزندان نیکویی به بار آورده باشد، هنگام مرگ بسیار خوش و راحت دنیا را ترک می‌کند. دلیل آن است که گویی وجود خود را در فرزندانش می‌دمد، می‌نهد و می‌رود. به تعبیری دیگر، زندگی خویشتن را به دست آنان می‌سپارد و آنگاه به خواب ابدی فرو می‌رود. بدین‌گونه زندگی جریان می‌یابد و به قول مولانا جلال‌الدین «نو می‌شود». اگر فرزندانی شایسته پرورش داده و تربیت کرده باشد، در جریان زندگی دریابد که آنان به نحو احسن این ودیعه زندگی را که به دستشان سپرده‌ای تحویل می‌گیرند و نیکو و فاخر زندگی می‌کنند، دیگر مرگ نه ترسناک می‌شود و نه سخت؛ و انسان می‌میرد و به آرامش ابدی دست می‌یابد.

من بر این باورم که فرزندان ما ـ رامین و مهران ـ زندگی را به شایستگی از ما تحویل خواهند گرفت؛ و این تشفی خاطر برای سراسر عمرم کافی است. آنان همسران نیکویی برگزیده‌اند که خیلی دوستشان داریم و نوه‌هایی داریم لیلی و البرز٫ آنها زندگی ما را آن‌چنان شیرین و خوش کرده‌اند که هر گاه من غمی بر دلم می‌نشیند، به یاد این دو، غم از دلم می‌رود و هر گاه در آغوششان می‌گیرم، گویی بهشت در آغوش من است و این موهبت بزرگی است.

مسئولیت

زمانی که مسئولیت زندگی را برعهده گرفتم و مادر شدم، همچنین وارد مرحله کار گردیدم، و این‌گونه جامعه نیز مسئولیتی بر دوشم نهاد، روزی با خود به خلوت نشستم تا جایگاه نوین خویش را دریابم. ابتدا در این اندیشه شدم که «انسان» بودن مسئولیتی خطیر است؛ زیرا انسان اشرف مخلوقات است. علاوه بر غرایز که حیوانات نیز از آن بهرمندند، شعور و عقل و دانش و عشق و تجربه که همه با چاشنی احساس، لطیف و ظریف گشته، او را به این مقام والا رسانیده است. پس باید بکوشد، تا شایسته مقام «انسانیّت» گردد.

سپس به این اندیشه فرورفتم که من ایرانی‌ام و این خود موهبتی بس بزرگ است که به من ناخواسته ارزانی شده. در سرزمینی چشم به جهان گشوده‌ام که باری گرانقدر و پرارزش بر دوش دارد. فرهنگی ریشه‌دار و عمیق، ارکان آن را استحکام بخشیده، در کانون جهان قرار داشته و این مرکزیت او را از سویی مورد توجه، و از سوی دیگر مورد تلاطم قرار داده است. دهها بار در اوج افتخار قرار گرفته که شایسته اوست و دهها بار در حضیض افتاده تا در بوته آزمایش‌های سخت تفته گردد؛ و هر بار چون ققنوس از خاکستر خود زاده شده، و بر کوله‌بار تجربه‌اش افزوده گردیده.

به دنبال آن با خود اندیشیدم که در خانواده‌ای زاده شده‌ام که ارکان وجودی‌اش بر اصول مستحکم، مهر، دانش، وطن‌دوستی و نوع‌پروری استوار می‌باشد که سعی نموده تا مرا نیز چنین بپرورد؛ و این سرنوشتی مبارک بوده است؛ و این توفیق نصیب من گردیده تا بتوانم همین الگو را در واحد کوچک خانواده‌ای که خود تشکیل داده‌ام، به کار گیرم.

از آنجا که بر این باورم که خانواده محیطی مقدس است و در این کلمه، مفاهیم مهمی چون مهر، صمیمیت، یکدلی، خلوص نیت، خرد، تدبیر و حتی دانش نهفته است، با این طرز اندیشه من و همسرم، ما دو تن، در حد توان چنین خانواده‌ای را پی‌ریزی کرده‌ایم.

با اندیشه درباره ورود به اجتماع و سیر در خود، بار دیگر دریافتم که راهی را که برای پیشرفت و توفیق در زندگی برگزیده‌ام، راهی ستوده بوده است: راه دانش و سرانجام دانشگاه. بدین ترتیب دریافتم که سرنوشت، راهنمایی خانواده، خرد و به‌خصوص یک احساس درونی، مرا به راهی که در پیش گرفته‌ام سوق داده است؛ و من برای ادای دین خود به خانواده و وطنم ایران، به‌درستی تاریخ و دانشگاه را برگزیده‌ام.

*گردونه روزگار

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST