آرمان ملی: در میان نسل سوم داستاننویسان ایران، فرهاد کشوری (۳تیر- ۱۳۲۸) نویسنده نامآشنایی است که مخاطبان جدی ادبیات داستانی او را با رمانهایی چون «سرود مردگان»، «دستنوشتهها»، «کشتی طوفانزده» و «مریخی» میشناسند. او که سابقه همکاری با جوایز ادبی مختلف را نیز در کارنامه خود دارد، معتقد است نسل جدید داستاننویسی در ایران، با آسیبهای مختلفی مواجه است و گاهی به دام «آویزانهای» ادبیات داستانی میافتند و پر پروازشان قیچی میشود. کشوری میگوید: «آدمزرنگهایی هستند که بو میکشند کجا بروند یا بایستند تا از رانت ادبی گروه و یا جمع استفاده کنند، اما به جایی نمیرسند.» فرصتی پیش آمد تا درباره ادبیات داستانی و جریانهای ادبی، با این نویسنده که بهتازگی ۷۳ سالگی را پشتسر گذاشته، گفتوگویی داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
کتابهای «کی ما را داد به باخت» که نامزد دریافت جایزه گلشیری(۱۳۸۵) و تقدیر شده جایزه مهرگان ادب(۱۳۸۵) و «شب طولانی موسا» که به عنوان نامزد دریافت جایزه گلشیری(۱۳۸۳) معرفی شدهاند، به تازگی از سوی انتشارات نودا تجدیدچاپ شده است. برخی از منتقدان معتقدند که این آثار در این سالها آنگونه که باید دیده نشدهاند، نظر شما در اینباره چیست؟
این دو کتاب بعد از چاپ با اقبال عدهای از خوانندگان و جمعی از منتقدان روبهرو شد. «شب طولانی موسا» در نشر ققنوس به چاپ دوم رسید و تمام شد و دیگر چاپ نشد. «کی ما را داد به باخت؟» در نشر نیلوفر زاد و ولد میکرد و قرار بود برای همیشه در همان چاپ اول بماند. مجوز این دو کتاب را از ناشرها گرفتم و نشر نودا آنها را چاپ کرد. در نمایشگاه کتاب امسال هر دو کتاب، فروش خوبی داشتند و «کی ما را داد به باخت؟» پرفروشترین کتاب داستانی ناشر بود. هنوز این دو کتاب را میخوانند و بهویژه «کی ما را داد به باخت؟» را که هنوز هم نقدهایی بر آن نوشته میشود. سالها پیش، ویراستار نشرها، کسانی چون نجفی و گلشیری بودند. آنها دغدغهشان ادبیات بود. حالا در تعدادی از نشرها و البته نه همه آنها، کسانی دستاندرکارند که دغدغهشان رضایت دوستان و نزدیکانشان است.
با توجه به تجربه فعالیت شما به عنوان دبیر داستان مجله فرهنگی، ادبی، هنری سیاهمشق که به این واسطه داستانهای متعددی از نویسندگان جوان را مورد بررسی قرار میدهید، جایگاه داستاننویسان جوان را چطور میبینید؟
خیلی خوشبینم. خوشبختانه داستاننویسی ما دیگر مرکزگرا نیست. ما با لشکری از داستاننویسان شهرستانی روبهرویم که هیچ دیوار و مانعی جلودارشان نیست. در دهه ۴۰ دو شهر تهران و اصفهان و استان خوزستان بیشترین تعداد داستاننویسان را داشت. چند شهر دیگر همچون تبریز، شیراز، بوشهر، مشهد، رشت و کرمانشاه، به تعداد کمتری نویسنده داشت. عدهای از نویسندگان هم تا کاری چاپ میکردند راهی تهران و ساکن آنجا میشدند. تهران در دهههای ۴۰ ، ۵۰ ، ۶۰و ۷۰ محل جذب نویسندگان شهرستانی بود. اما در دهه ۸۰ اتفاقی در داستاننویسی ما افتاد که تبلور آن را در دهه ۹۰ و حالا در آستانه اول قرن پانزدهم شمسی آن را به شکلی گستردهتر میبینیم. حالا بیشتر نویسندگان در شهرهای خود یا شهری جز مرکز میمانند و مینویسند. نوشتن از مرکزیت تهران درآمد و درسراسر ایران گسترده شد. ما از شهری چون گچساران، در چند دهه پیش داستاننویس نداشتیم. حالا نویسنده شاخص و شناخته شدهای چون احمد حسنزاده را دارد و نویسنده خوبی چون حسن بهرامی و نویسنده تازهنفسی مثل صابر محمدی و نویسندگان دیگری که در آن شهر ساکناند و مینویسند رو به افزایش است. در بسیاری از شهرهای دیگری که نویسنده نداشتیم یا کم داشتیم، چون زاهدان، بندرعباس، سنندج، جهرم، داراب، اندیمشک، یاسوج، ممسنی، لامرد فارس، کردکوی گلستان، بشاگرد هرمزگان و در شهرهای دیگری که تعدادشان کم نیست، نویسندگانی قلم به دست بردهاند و مینویسند. انبوه نویسندگان جسور و جوان مینویسند تا آنچه بر آنها و بر دور و بر آنها و گذشته و حال سرزمینشان رفته است و میرود از یادها نرود. آنها قلم به دست گرفتهاند که جسورانه از روزگار و زوایای پنهان روانمان بنویسند. آنها ادبیات ما را سرانجامجهانی خواهند کرد. عده زیادی از آنها میدانند که این مهم بیاستقلال نویسنده از هر چارچوب مقید کنندهای مقدور نیست. نویسنده تنها وامدار آثار ادبی و هنری و فرهنگ سرزمین خود و جهان، آن هم حول دیدگاهی انسانمدار است.
با توجه به زمانی که هر روزه برای مطالعه، بررسی، نقد و پژوهش اختصاص میدهید، ویژگیها و بارزههای اصلی داستاننویسان امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
من منتقد و پژوهشگر نیستم. چون این دو، چیزهایی میخواهد که من فاقد آن هستم. اگر گاهی درباره کتابی که دوست دارم مینویسم، نام آن را بررسی میگذارم. نویسندگان نسل جدید طیف گستردهای دارند. تعدادی از آنها به دام «آویزانهای ادبیات داستانی میافتند و پر پروازشان قیچی میشود. میشوند داستاننویس شهرشان و اگر استعدادی هم دارند در همان شهر دفن هنری میشوند. چون آویزانهای ادبی به دلیل تنبلی و نبود عشق به ادبیات و نداشتن شاخکهای حساس و فقدان درک درست از ادبیات و فرهنگ، به ادبیات داستانی صرفا بر اساس منافع شخصی و خودنمایی نگاه میکنند. افق دید اینها چهبسا علاقهمندانِ مستعد داستاننویسی را محدود و آنها را به بیراهه پرمدعایی و خودنمایی که حاصل نخواندن و ندانستن است، میبرند و گور ادبیشان را میکنند. این شوقداران داستاننویسی گاهی تا میآیند بجنبند و خودشان را از مهلکه نجات دهند، موهایشان سفید شده و دیگر ترک عادت سخت است و جبران زمان از دست رفته امکانپذیر نیست. پس در همان محدوده کوچک میمانند. عدهای هم کار ادبیات داستانی را نه روی پای خود ایستادن که آویزان شدن به چوب زیر بغل دیگران میدانند. آنها هم به محض اینکه چوب زیر بغل اثرش را از دست بدهد، کارشان تمام است. عدهای دیگری آدمزرنگهایی هستند که بو میکشند کجا بروند یا بایستند و در چه جمعی و جایی باشند تا از رانت ادبی گروه یا جمع استفاده کنند. اینها هم به جایی نمیرسند. اصلی دارم که میگویم بزن زیر میز و برو دنبال کار خودت. نویسنده باید زیر میز این چوب زیربغلها و جمعهای رانتیو پر پرواز قیچیکنها و نوچهسازها بزند و برود دنبال کار خودش که نوشتن است. کلاس داستاننویسی و محافل ادبی پلاند؛ پلی برای عبور. کسی را میشناسم که ۷۰ سال سن دارد و هر کلاس داستاننویسی و رماننویسی و جلسهای درباره داستان باشد حاضر است. ۳۰سال است داستاننویس است، اما هنوز داستانی در جایی به چاپ نرسانده، کتاب که جای خود دارد. نزد زیر میز و نخواست بفهمد که نوشتن کاری فردی است. خواندن هم همینطور. نویسنده بزرگی چون بورخس به اتفاق دوستش آدولفو بیویی کاسارس رمان «شش مساله برای دُن ایزیسیدرو پارادودی» را نوشت. این اثر هیچگاه در مقام و جایگاه داستانهای کوتاه درخشان بورخس قرار نگرفت. هیچ رمان و مجموعه داستان بزرگی از ادبیات جهان و ایران را سراغ نداریم که دو نفر نوشته باشند. داستاننویسی شاگردی تمام عمر آثار ادبی است و نه شاگردی افراد. در آستانه قرن بیستم دیگر برای نویسنده، دوران مرید و مرادبازی و آقا و غلام گذشته است. استقلال مهمترین رکن داستاننویسی است. نویسنده آقابالاسر ندارد. خودش است و خودکار و کاغذ و دفتر و کامپیوتر و لبتاپاش و جهان ادبی و تجربی پشتسر و تخیلاش. بیشتر نویسندگان موفق حال و آینده آنهایی هستند که شاخکهای حساس دارند و تیزهوشاند و میدانند که باید روی پای خودشان بایستند، چون جهانی خاص خود دارند و میخواهند از آن بنویسند. مثل فلوبر و داستایوفسکی و چخوف و فاکنر و فوئنتس و یوسا و هدایت و گلشیری و ساعدی و محمود. آنها دنیای خاص خود را به مدد تخیل برای ما روایت کردهاند. خوشبختانه بیشتر نویسندگان جوان این بیراههها را انتخاب نمیکنند. همینها هستند که آثار خوبی مینویسند و در آینده کارهای درخشانی به ما عرضه و ادبیات داستانی ما را جهانی میکنند. البته نمیتوان همه نویسندگان جوان را در یک دسته گذاشت و جمعبندی کرد، اما در چند مورد نکات مشترکی دارند. نوگراند. به فرم و تکنیکهای داستاننویسی توجه دارند. مشخصههای اصلی بیشتر این نویسندگان توجه به تکنیک و فرم و زاویه دید و تکنیک روایت و ایجاد جاذبه در روایت داستان و رمان و توجه به داستانگویی است. و خوشبختانه بیشتر با نثری روان مینویسند. در دهههای ۶۰ و ۷۰ تعدادی نقد و مقاله با نثری قلمبه سلمبه در نشریات چاپ میشد که انگار قصدشان مرعوب کردن خواننده بود. درحالی که خواننده جدی یک پاراگراف از متن را نخوانده رهایش میکرد. دهه ۸۰ دفتر و دستک ثقیلنویسان را برچید. ظاهرا آنها نمیدانستند که از سوفکل تا سروانتس و چخوف و فاکنر همه روان مینویسند. تکنیک روایت فاکنر پیچیده است، اما داستاناش را با نثری روان مینویسد و قصد تصنع و پیچاندن خواننده را ندارد.
برخی از نویسندگان و منتقدان بر این باورند که امروز شاهد ظهور داستاننویسان جوانی هستیم که میتوانند زمینههای حضور و رشد در ژانرهای ادبی که تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده است را فراهم آورند. تحلیل شما در این باره چیست؟
همینطور است. در میان داستاننویسان جوان، کسانی هستند که خیلی خوب مینویسند و خوب میخوانند و به ظرایف داستاننویسی آشنایند. تجربه کردن شیوههای نو نوشتن در میان این نسل زیاد است. حین تجربه کردن در شیوه نوشتن، آثار بدیعی در داستاننویسی ما به وجود آورده است. نویسنده در شروع نوشتن داستان یا رمان به این فکر نمیکند که میخواهد در چه ژانری بنویسد. رمان خودش نوعش را مشخص میکند. زیبایی ادبیات داستانی نقش تخیل در آن است که هر نقشه و پروژه مکانیکی و از پیش معلوم برای محدود کردن و به قالب درآوردن روایت و داستانگویی و صحنه و شخصیتپردازی را رد میکند. یک رمان پلیسی باید پیش از هرچیز مختصات آن ژانر را داشته باشد والا مکانیکی میشود و دنیای رمان فاصله زیادی از جهان مکانیکی دارد.
کتاب «سایه صادق در روشنی هدایتپژوهان» که به تازگی از سوی نشر ژیل به چاپ رسیده است، شامل گفتوگوهایی پیرامون زندگی، آثار، تاثیر آثار و شخصیت او بر نویسندگان پس از او و... با نویسندگان و منتقدانی همچون دکتر محمد صنعتی، جهانگیر هدایت، جواد اسحاقیان، نسیم خاکسار و شما میشود. با توجه به دغدغه و فعالیتهای شما در حوزه نقد ادبی، تاثیر چنین آثاری را در حوزه پژوهش و نقد ادبی چطور میبینید؟
در این گفتوگوها صاحب نظرانی چون دکتر صنعتی که کتاب و مقاله درباره هدایت نوشته است و دکتر نجلرحیم و نویسنده برجستهای چون نسیم خاکسار و جهانگیر هدایت و نقدنویسان دیگری با دستاندرکاران کتاب گفتوگو کردهاند. با من همچون داستاننویس علاقهمندی که از جوانی آثار هدایت را خواندهام و همچنان میخوانم و نوشتههایش را دوست دارم، گفتوگو کردهاند. حسن کتاب این است که سراسر گفتوگو است. تفاوت گفتوگو با مقاله، تا حدودی حالت دراماتیک آن است که اثر کلام را در خواننده بیشتر میکند. مقاله نیست که در آن یک سر، آن هم تنها مؤلف باشد. دوجانبه است و گفتوگوکننده نقش مهمی در برابر گفتوگوشونده دارد و در این کتاب مطالعه و آشنایی گفتوگوکنندگان با آثار و زندگی هدایت در کیفیت گفتوگوها اثر گذاشته است.
از یکسو کمبود منتقدان ادبی و نقدهای ادبی حرفهای از چالشها و معضلات اصلی ادبیات امروز به شمار میآید و از سوی دیگر آثار خلق شده در این حوزه کمتر خوانده و مورد توجه قرار میگیرند که این مساله با تعداد نویسندگان و مترجمان فعال در کشور همخوانی ندارد. نظر شما دراین باره چیست؟
خوشبختانه نقدنویسان جوانی وارد عرصه نقد شدهاند که بیشتر شهرستانیاند و خوب مینویسند. برخلاف نقدهایی که پر از بارت، دریدا و بلانشو است، خودشان در برابر اثر قرار میگیرند و با ذهنیت و دیدگاه خود اثر را نقد میکنند و نه وامگیری از دیگران که انگار ادبیات داستانی عرصه بستهای است که میشود در قالب تئوریها و ایدههای ادبی آن را محدود و مسدود کرد. تا حدودی هم این وامگیری و عیارسنجی با این ایدهها مد شده است. این افکار و کتابها هم همیشه دیر به دست ما میرسد و زمانی میرسد و ما درگیرش میشویم که اثرشان در سرزمین زادبومشان کم یا دورانشان سپری شده است. نقد هم مثل داستان با مانع چون ممیزی روبهرو است. همین هم یکی از دلایل تعداد اندک منتقدین ادبی است. تحمل نقد در جامعه ما کم است. البته نقدنویسانی هم داریم که در این راه زحمت زیادی کشیدهاند و آثار خوبی نوشتهاند: کتاب «نقد و سیاحت» فاطمه سیاح که در سال ۱۳۲۶ در سن چهلوپنجسالگی درگذشت. رضا براهنی که از دهه ۴۰ نقد مینوشت، کتابهایی دارد از جمله: «کیمیا و خاک»، «رؤیای بیدار» و «بحران رهبری نقد ادبی و رسالهی حافظ.» عنایت سمیعی که نقدهای زیادی از او در نشریات به چاپ رسیده است. جواد اسحاقی آنکه کتابها و مقالات متعددی در نقد ادبیات داستانی دارد. «نقد و بررسی احمد محمود» یکی از این کتابهاست. مشیت علایی که در زمینه نقد کوشاست و کتابهایی از او به چاپ رسیده است. «شکلهای زندگی» از اوست. حسن میرعابدینی که کتاب چهارجلدی «صد سال داستاننویسی ایران» و چند کتاب دیگر از او به چاپ رسیده است. هوشنگ گلشیری که نویسنده و داستانشناس برجسته و نقدنویس تیزبین و دقیقی بود. «جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور» و «باغ در باغ» از او منتشر شده است. «واقعیت اجتماعی و جهان داستان» از جمشید ایرانیان. از ایرج پارسینژاد کتابهایی در نقد و معرفی بزرگان ادب و فرهنگ به چاپ رسیده است که «روشنگران ایرانی و نقد ادبی» یکی از آنهاست. حسین آتشپرور دستی هم در نقد دارد. دو کتاب «گزیده داستان و نقد خانه سوم» و «داستان و من و کوزه» از اوست. محمد بهارلو نقدهایی درباره هدایت و جمالزاده و بزرگ علوی دارد. کتاب «بزرگ علوی نویسنده سانتیمانتال یا روشناندیش» یکی از آنهاست. نقدهای قاسم هاشمینژاد در کتابهای «بوته بر بوته» و «عشق گوش، عشق گوشوار» است. حورا یاوری چند کتاب نقد دارد که یکی از آنها «داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران» است. یوسف اسحاقپور «بر مزار صادق هدایت» را نوشته است. محمدعلی سپانلو «دیدهبان خوابزده» را دارد.از سیروس شمیسا «داستان یک روح» شرح و تفسیر بوف کور منتشر شده است. از شاپور بهیان «چکامه گذشته/مرثیه زوال» چاپ شده است. غلامرضا منجزی نقدنویس است و نقدهای او در نشریات به چاپ رسیده است. کتاب «روایت نابودی ناب» از شهرام پرستش و اگر بخواهم بنویسم این لیست باز هم ادامه دارد. درست است با زحمتی که نقدنویسان و نویسندگان برای نقد و بررسی آثار داستانی کشیدهاند، نابرابری زیادی وجود دارد و ما به نقدنویسان بیشتری نیاز داریم. باید امیدوار باشیم به نقدنویسان جوانی که وارد عرصه نقد شدهاند. شاید آنها این بحران کمیت را جبران کنند و با کیفیت کارشان و به دور از یارگیری و نقد محفلی و لاکچری، نقدی پویا و اثرگذار ایجاد کنند. ادامه دهنده راه نقدنویسان خوب ما باشند. مثل داستاننویسی، در عرصه نقد هم خوشبینام.
کار تازهای در دست نشر دارید؟
بله، رمان «شب مرشد کامل» که نشر نون آن را به زودی منتشر میکند.