کد مطلب: ۳۰۲۸۱
تاریخ انتشار: شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

من فانوس‌افروزم

انجمن مرغ مقلد: محمد قاضی در دوازدهم مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد متولد شد و در روز چهارشنبه ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۶ در تهران درگذشت. او سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش را در کردستان گذراند و سپس به تهران آمد و تحصیلاتش را در تهران ادامه داد. قاضی زبان فرانسه را در مدرسه دارالفنون آموخت و با گرفتن دیپلم ادبی به دانشگاه تهران رفت و در رشته حقوق تحصیل کرد. پس از این به استخدام وزارت دارایی درآمد و البته بیشتر وقتش چه در محل کار و چه در خانه به ترجمه می‌گذشت. قاضي مترجم پرکاری بود که آثاری متنوع و گوناگون از نویسندگان و زبان‌های مختلف ترجمه کرد و جزو نسلي از مترجمان بود كه بسياري از آثار مهم ادبيات جهاني را به ايران معرفي كردند.

محمد قاضی به نسلی از مترجمان تعلق داشت كه بر اساس نوعي ضرورت و وظيفه به سراغ ترجمه رفته بود و با آثاري كه انتخاب مي‌كرد مي‌خواست دريچه‌هايي تازه پيش روي جامعه‌اش بگشايد. او يك‌بار گفته بود كه من فانوس افروزم و کارم این بوده است که در دوران عمر کوتاه خود مغزها را با عرضه کردن آثار آزاداندیشان جهان روشن کنم و حقایق زندگی را که آزاد زیستن و آزاد اندیشدن و عشق به همنوع و محبت و انسان‌دوستی و دموکراسی و کار و کوشش برای بهروزي خود و اجتماع است به همه ابلاغ کنم. قاضي در طول عمر پربارش كارنامه‌اي قابل توجه از خود باقي گذاشت و هر اثري كه براي ترجمه انتخاب مي‌كرد بر اساس همان وظيفه‌اي بود كه براي خود تعريف كرده بود.

قاضی در مصاحبه‌ای گفته بود اولین اثري که ترجمه کرده سناریوی «دن‌کیشوت» بود که آن را بنگاه افشاری منتشر کرد: «در سال ۱۳۱۷ من سناریوی دن‌کیشوت را ترجمه کرده بودم که بنگاه افشاری در برابر پرداخت چهل تومان حق چاپ آن را خرید. البته چهل تومان آن زمان هم کم پولی نبود».

آن‌چه قاضی ترجمه کرده بود سناریویی بود که فیلم صامت «دن‌کیشوت» را از روی آن ساخته بودند. قاضی می‌گوید: «وقتی انتشارات نیل به راه افتاد به من پیشنهاد کردند که دن‌کیشوت را ترجمه کنم. من تا آن زمان تصور می‌کردم دن‌کیشوت همان سناریو است. نیلی‌ها گفتند که آن سناریو به درد نمی‌خورد و این ترجمه لوئی ویاردو را از خارج وارد کردند و به من دادند.»

قاضی «دن‌کیشوت» را در طول چهار سال ترجمه کرد و بعد در مسابقه‌ای که به ترجمه مربوط بود پذیرفته و اول می‌شود. البته یکی از شروط مسابقه این بوده که کتاب از متن اصلی ترجمه شده باشد و ترجمه قاضی با این شرط رد می‌شد اما او نامه‌ای به داوران مسابقه می‌نویسد و می‌گوید: «شرط شما برای زبان‌هایی مانند انگلیسی و روسی و عربی... می‌تواند درست باشد. اما برای آثاری که مثلا به زبان‌های یونانی یا چینی یا پرتغالی نوشته شده باشد ما مترجم نداریم که از زبان اصلی ترجمه کند. (همین زوربای یونانی اگر بنا بود از زبان اصلی به فارسی برگردد کی ترجمه‌اش می‌کرد؟) داوران هم نظر مرا درست دیدند و شرط را حذف کردند و ترجمه بنده اول شد.»

قاضي با شور و علاقه‌اي كه به ادبيات داشت با كار مداوم زبان فرانسه را آموخت و تا پايان عمرش به ترجمه مشغول بود: «علاقه‌مند شدن من به کار ترجمه در همان اوایل که در مهاباد به آموختن زبان فرانسه آغاز کردم، پیدا شد و اکنون نزدیک به پنجاه سال است که با عشقی افروخته به این کار مشغولم و در این راه قلم می‌زنم و باور کنید تنها لذتی که اکنون از زندگی می‌برم، همین لذت کار کردن برای ترجمه است که آن را خدمتی بزرگ به فرهنگ وطنم می‌دانم و افتخار می‌کنم که در این راه کوتاه نیامده ام. عمر من تا روزیست که بتوانم کار کنم، آن روز که دیگر نتوانم ترجمه کنم، خودم حس می کنم که دیگر مرده‌ام.»

قاضی معتقد بود كه مترجم «عنصري آگاه» در برابر مردم و جامعه است و تنها نبايد به فكر اين باشد كه از ترجمه‌اش پول دربیاورد. در دوره‌‌اي كه وظيفه و تعهد به عنوان صفاتي مذموم شناخته مي‌شود و جرياني سازمان‌يافته تلاش مي‌كند تا همه چيز را به فرديت و كار شخصي گره بزند، قاضي و نسلي كه او به آن تعلق داشت از دريچه تعهد و وظيفه به كار ترجمه مي‌پرداختند: «مترجم باید در کاری که می‌کند، تنویر افکار مردم و آگاه ساختن جامعه، اصول آزادی و شرافت انسانی را مدنظر داشته باشد. مترجم باید به ترجمه آثار آموزنده‌ای بپردازد که راه صحیح زندگی و مبارزه در طریق نیل به آرمانهای انسانی را به آدم‌ها بیاموزد و انسان را به نیروهای پنهان و سازنده‌ای که در نهاد اوست آگاه سازد. مترجم مانند نویسنده نقش رهبری را برعهده دارد، اگر از این نقش منحرف شود، هم به خود و هم به جامعه‌اش خیانت کرده است.»

بر اين اساس بود كه قاضي گاهي حتي تا سي كتاب را مي‌خواند تا يكي از آنها را براي ترجمه انتخاب كند چرا كه مي‌گفت بر اساس اعتقاد و احساسم اثري را انتخاب مي‌كنم. همين احساس تعهد و اهميت انتخاب بود كه او را به عنوان الگويي براي نسل بعدي مترجمان بدل كرد.

عبدالله کوثری خاطره‌ای خواندنی از آشنایی‌اش با ترجمه‌های قاضی نقل کرده است. كوثري مي‌گويد در دوراني كه هنوز شاگرد مدرسه بوده يكبار اثري از ويكتور هوگو را با ترجمه قاضي مي‌خواند و آشنايي زودهنگامش با قاضي به تجربه‌اي بدل مي‌شود كه از آن پس تمام ترجمه‌هاي قاضي را پيگيرانه دنبال مي‌كرده است: «... از آن پس تا سال‌های سال هر کتابی را که نام قاضی بر آن بود -حتی اگر نویسنده‌اش را نمی‌شناختم- با اطمینان می‌خریدم. شانزده ساله بودم که دن‌کیشوت شاهکار سروانتس و شاهکار قاضی را خواندم. آن زمان دیگر در حدی بودم که رمان خوب را از رمان بد و نثر خوب را از نثر بد کم‌و‌بیش بازشناسم. قاضی مترجمی پرکار و من هم خواننده‌ای خستگی‌ناپذیر بودم. از جک لندن تا گوستاو فلوبر، از مسیح بازمصلوب تا ایالات نامتحد. چه دنیاهای ناشناخته‌ای که بر من گشوده می‌شد، و چه آدم‌ها که به زندگی روزانه و رویاهای شبانه من پا می‌نهادند تا در همان جا خانه کنند و بخشی از هستی‌ام شوند.»

قاضي با تلاش بسيار با زبان فرانسه آشنا شد و با شناختي كه از سنت ادبي فارسي داشت توانست گامي مهم در ترجمه ادبي بردارد. صفدر تقي‌زاده درباره تلاش‌ قاضي در كار ترجمه گفته بود: «محمد قاضی دارای استعداد خدادادی بود که بی‌آن‌که آموزش چندانی ببیند، به نحوی خودجوش بارور شد و در ترجمه آثار ادبی خارجی چنان ورزیدگی پیدا کرد که در زبان فارسی تحولی بزرگ پدید آورد و فارسی روان و شیرین و استواری در فرهنگ ما متداول کرد.»

 

منابع:

- دمی با قاضی و ترجمه، نشر ژيار، ۱۳۷۷.

- ويژه شادروان محمد قاضي، گلستانه، شماره هفتم، ۱۳۷۸.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST